عجب پنج شنبه غم انگیزیه .
خدا خودش به درد دل عاشقا برسه .
یا علی .
نمایش نسخه قابل چاپ
عجب پنج شنبه غم انگیزیه .
خدا خودش به درد دل عاشقا برسه .
یا علی .
لارج عزیز من با شما موافقم
شما میتونید با برادرتون در حضور اعضای دیگه خونوادتون صحبت کنید و ببینید برنامه آیندشون برای ازدواحج چیه
اگر قصد ازدواج ندارن با توجه به اینکه در مورد شیوا خانم هم اقدام کردید (پدرتون با پدرشون و با خونواده ششوا خانم صحبت کردن) بهتره که تو بلاتکلیفی نمونید و ایشون رو هم منتظر نگذارید
سلام لارج گرامی:
صبر بهترین راهکار هستش..
ببین برادر خوبم ..الان تقریبا همه چیز اماده هست و من فکر کنم شیوا خانم و خانواده انها منتظر اقدام شما باشند..
دوست عزیز همان طور که ذکر کردید من نیز فکر می کنم قصد پدر شما تنها رعایت برادر شماست وگرنه برای یک اشنایی اقدام کردم در ماه محرم و صفر مشکلی نداره ..من هم خواستگاریم در این ماه بود..منتها انجام امور شادی بخش و تعیین مهریه و ..به بعد از آن موکول می شود و تنها برای آشنایی بیشتر هست..
به نظر من شما اول کاملا مثل همیشه هم احترام پدر و هم برادر بزرگتان را نگه دارید چون اگر شیوا خانم هم قبول کنند باید برادر شما نسبت به ایشان احساس خوبی داشته باشد چون یک عمر قرار هست در منزل شما زندگی کنند...درسته؟
به نظر من شما خیلی محترم برخورد کنید و دقت کنید که در همه حال وقتی صحبت می فرمایید تاکید کنید که احترام برادرتان برایتان واجب و مهم است و رضایت او نیز برایتان مهم هست و اکنون قصد اشنایی بیشتر برای شناخت را دارید..بفرمایید که من این فرصت رو نمی خوام از دست بدم و اگر شما راضی باشید دوست دارم که قدم اول با رضایت همه اعضا خانواده به خصوص برادر بزرگترم بردارم....
یک سخنرانی متین و با احترام بکنید و صبر کنید....
صبر در این موارد معجزه می کنه..
شما مثبت فکر کنید ..از احترام فرو گذار نشوید و هر از گاهی به مادر یا پدر خود بفرمایید من منتظر تصمیم شما هستم و می دانم به صلاح من رفتار خواهید کرد..گاهی اوقات فشار آوردن برداشت به عدم احترام به نظر والدین و برادر شما خواهد شد پس با صبوری و اطمینان و توکل به خدا منتظر باشید...
ان شا الله هرچه صلاح است پیش خواهد آمد...
:72:
سلام
با تشکر از همه دوستانی که تا به حال کمک حالم بودین :72::
دوستان گرامی ، بالاخره دیشب پدرم خودش پیش قدم شد و گفت که این جریان هر چه زودتر تعیین تکلیف بشه بهتره و....
دیشب حدود ساعت 11 شب ملاقاتی داشتن با پدر شیوا خانم عزیز . پدرم میگه خونوادشون آدمای خیلی منطقی ای هستن ، خیلی خوب تحویل گرفته بودن همدیگرو و......
خلاصه پدر شیوا گفته بود که آقای .... واقعیت اینه که ما تا بحال تجربه ای در این زمینه نداشتیم و.... ( شیوا فرزند اول خونس و... ) ، بهتره از تجربه شما استفاده کنیم و قدم اول رو برداریم و هر طور که به مصلحت هستش زمینه آشنایی و شناخت نسبی رو واسشون ( بنده و شیوا خانم ) مهیا کنیم و .....و بعد باقی قضایا .
خلاصه خداوند متعال را هزاران و میلیاردها مرتبه شکر که مراتب رو تا بحال خودش پیش برده و خودش هم انشا الله به نتیجه نهایی خواهد رساند .
دیشب یه نماز دو رکعتی شکرانه خوندم ، جاتون خالی ، بخدا این جمله رو از عمق وجدان و وجودم میگم :
اگه تمام دنیا و داراییهای کل عالم رو بهم میدادن ، اونو با لذت نمازم عوض نمی کردم .
خیلی آرامبخش و شیرینه بعد از پشت سر گذاشتن انبوهی از دلهره ها و مشکلات ، با خواست خدا و توکل به خدا انسان به هدفش ( فعلا هدف اولیه ) برسه و ......
مجددا از لطفی که در حقم داشتین و شانه به شانه در کنارم بودین و با رهنمودهای مقتضی راهکار ارائه دادین و وقت گذاشتین و .... نهایت تقدیر و تشکر را دارم .
به امید اونروزی که همه جوونها از جمله خودم ، خوشبخت و سربلند باشن .:72:
(از اینکه جملات نامرتبه عذر می خوام ، از سرکار و با عجله نوشتم و .....)
خدا رو شکر
:323:
وای چقدر خوشحالم که انقدر با انرژی هستی و کم کم داره بوی شیرینی میاد
این از لطف خدا به شما و پاداش صبر و تدبیرتونه
توی این حالتون من و دوستان دیگه رو هم فراموش نکنید یادتون نره که التماس دعا داریم
به امید روزی که هممون مثل امروز شما و بخصوص دیشبتون حال زیبا و وصف ناشدنی ای داشته باشیم
شیرینی بچه ها رو یک روز اکانت مهمون کن.http://smileys.smileycentral.com/cat/3/3_8_15.gif
مبارک باشه :227::227::227::227::227::323:
شما راهش رو نشون بدین ، بنده دربست اطاعت می کنم .( به طریقه شارژ اکانت و ...... نا آشنام .)نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
دوستان گرامی چه پیشنهاد دیگه ای واسه ادای حق " شیرینی " از طرف بنده به اعضاء دارن ؟
البته با اجازتون یه تاپیک جداگانه ایجاد خواهم کرد و از دوستان درارتباط با مراحل آشنایی و مقدمات اولیه و نوع سوالات و......... سوالات زیادی دارم .:72:
واااااااااااااااای، خوش به حال شیوا خانوم که این طور عاشقی دارن.
راستش خیییییییییییییلی حسودیم شد،البته حسودی که نه غبطه خوردم.
خداروشکر شوهرمو دوست دارم و زندگیمون جدیدا یه کم بهتر شده اما چون از زمان آشنا شدنمون تا عقدمون ده روز بیشتر طول نکشید!!!!!!!!(الانم هر وقت یادم میاد تعجب میکنم و اصلا نمیدونم چی شد که انقد سریع شد!!!!!!!!!) و کسی منتظر جواب مثبت یا منفی من بیشتر از سه روز نموند واسم عقده شده.:302::302::302::302:
کاش کسی هم منو انقد دوسم داشت:302::302::302::302:(البته واسه قبل از ازدواج میگم ،حالا که از ما این حرفا گذشته)
ببخشید انقد احساساتی شدم که یادم رفت بگم خداروشکر به امید دیدن خوشحالی های بیشترتون
:72:
شما به هدفتون برسید کام ماهم شیرین می شه.