در گردن افكنده دهل در گردك نسرين و گل
كامشب بود دف و دهل نيكوترين كالاي ما
نمایش نسخه قابل چاپ
در گردن افكنده دهل در گردك نسرين و گل
كامشب بود دف و دهل نيكوترين كالاي ما
امان از راه بی عابر؛امان از شهر بی شاعر
امان از راه بی روزن,امان از این همه رهزن
امان از باده بی باده,امان از سوه افتاده
هر شبنمی درین ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
در این حریم شبانه ستم گرفته
در این شب خاک و خاکستر که غم گرفته
رفیق روزان روشن رهایی من
ستاره ها را صدا بزن دلم گرفته
هر كه به جوبار بود ، جامه بر او بار بود
چند زيان است و گران خرقه و دستار مرا
اگر چوب همه جنگلها را قفس کنند
هنوز هم دستهای من خواب کبوتر میبینند
اگر در دنیا هزاران گل رنگ وارنگ باشد
هنوز هم دستهای تو برای من خار میچیند
خنجر دستهای تو گل نوازش من است
تا عشق كنار خويش بگشاد
انديشه گريخت بركناره
چون صبر بديد آن هزيمت
او نيز بجست يكسواره
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
كاهل ناداشت بدم ،كار درآورد مرا
طوطي انديشه ي او همچو شكر خورد مرا
تابش خورشيد ازل پرورش جان و جهان
بر صفت گلبشكر پخت و بپر ورد مرا
ای کاش رو مرا از این صدا بگیری
تا که نرفتم از دست,دست مرا بگیری
فصل نشاء غمهاست؛سیراب این زمینم
وقت است جوی آبی از چشم ما بگیری