می نماید عکس می در رنگ روی مهوشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
نمایش نسخه قابل چاپ
می نماید عکس می در رنگ روی مهوشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
تو رفتي من تنها شدم با غصه هاي زندگي
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
می تونی دل بـِکــنـــی تا ته ِ دنیا برسی
امروزُ رها کنی تا خود ِ فردا برسی
می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی
می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی
یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی
يال کوب عطش است اين که کنون می آيد
اين که با اسب گل از سمت جنون می آيد
دست تو دوباره فردا قاصد نوازشه
از کجا بدونم اما شب من فردا بشه
هیچ گاه توی بهت دفترش خدا نمی کشید
یا خدا نبود یا خدا پرنده بود سیب و بود
هرچه بود بی نشانه بود و بی نشانه می کشید
آن دو خانه آن دریچه های بسته اتفاق بود
گل پری مهربان قصه بچه ی طلاق بود
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
آن شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
جام می و خون دل هریک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد