لاله ستانست از عکس تو هر شوره ای
عکس لبت شهد ساخت تلخی هر غوره ای
مصحف عشق تو را دوش بخواندم به خواب
آه که چه دیوانه شد جان من از سوره ای
نمایش نسخه قابل چاپ
لاله ستانست از عکس تو هر شوره ای
عکس لبت شهد ساخت تلخی هر غوره ای
مصحف عشق تو را دوش بخواندم به خواب
آه که چه دیوانه شد جان من از سوره ای
يا رب امان ده تا باز بيند
چشم محبان،روي حبيبان
نیزه کشی بردری تو کمر کوه را
چونک ز دریای غیب آیی و لشکر کشی
خاک در فقر را سرمه کش دل کنی
چارق درویش را بر سر سنجر کشی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تو خراب من آلوه مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو از یاد بر
بهر من غصه بیهوده مخور
روز نو و شام نو ،باغ نو ودام نو
هر نفس انديشه نو ،نو خوشي و نو غناست
نو زكجا مي رسد ؟كهنه كجا مي رود ؟
گرنه وراي نظر عالم بي منتهاست
تو را گر قحط نان باشد کند عشق تو خبازی
وگر گم گشت دستارت کند عشق تو دستاری
ببین بی نان و بی جامه خوش و طیار و خودکامه
ملایک را و جان ها را بر این ایوان زنگاری
يك پاره اخضر مي شود ، يك پاره عبهر مي شود
يك پاره گوهر مي شود ،يك پاره لعل و كهربا
اي طالب ديدار او بنگر در ين كهسار او
اي كه ،چه باده خورده اي ؟ مامشت گشتيم از صدا
از زمزمه دل تنگیم از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی نه میل سخن داریم
آوار پریشانی ست رو سوی چه بگریزیم
هنگامه حیرانی ست خود را به که بسپاریم
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد