ساقه ها پر از جوانه مي شود
هر جوانهاي شكوفه مي كند
نمایش نسخه قابل چاپ
ساقه ها پر از جوانه مي شود
هر جوانهاي شكوفه مي كند
دلم را مشکن و در پا مينداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
نه از دريچه ماه ،
نه با كمان و كمند ،
نه با درفش و سپاه !
همه وجودت از آن بي نشان ، نشان دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
کسی کو خواند این اشعار عرفان، چون غمی دارد؟
در پرتو لرزان مهتاب
سنگ و ستون هاي به خاك افتاده ، از دور
اردوي سربازان خسته
روح پريشان زمان ، اينجا و آنجا
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا تو رفتی زبرم صورت بی جان بودم
تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو
من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم مهر تو مرا بالا برد
دل من دير زماني است كه مي پندارد :
« دوستي » نيز كلي است ؛
مثل نيلوفر و ناز ،
ساقه ترد و ظريفي دارد .
tina جان بيشتر دقت كن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با سلام واحترام خانم زییاده خسته نباشید
ای کار گشای هرچه هستند
نام تو کلید هرچه بستند