هر که ما را یاد کرد
ایزد مراو را یاد باد
هر که ما را خوار کرد
از عمر برخوردار باد
هر که اندرراه ما خاری فکنداز دشمنی
هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد
نمایش نسخه قابل چاپ
هر که ما را یاد کرد
ایزد مراو را یاد باد
هر که ما را خوار کرد
از عمر برخوردار باد
هر که اندرراه ما خاری فکنداز دشمنی
هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد
دل دیوانه ازان شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخوی
بسیار تند روی نشیند ز بخت خویش
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت که ای چشم وچراغ همه شیرین سخنان
نامت نشود تا نشوی سوخته عشق
کز داغ پس از سوختگی نام توان یافت
تو ز چرخی با تو می گویم ز چرخ
ور نه این خورشید را چه جای چرخ
زهره را دیدم همی زد چنگ دوش
ای همه چون دوش ما شب های چرخ
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وآنجا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن