سلام :)
بچه ها یه منظره ای هست تو این عکس خیلی قشنگه ، که یه معنی قشنگی را می خواد برسونه ،، خواستم اینجا اشتراک بذارم
من که خستگیم میره باتماشای این منظره :72:
http://www.hamdardi.net/imgup/659065ec6cc4f9df44.jpg
در پناه خدا :72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام :)
بچه ها یه منظره ای هست تو این عکس خیلی قشنگه ، که یه معنی قشنگی را می خواد برسونه ،، خواستم اینجا اشتراک بذارم
من که خستگیم میره باتماشای این منظره :72:
http://www.hamdardi.net/imgup/659065ec6cc4f9df44.jpg
در پناه خدا :72:
سلام دوستان عزیزم ؛
امیدوارم حالتون خوب و عالی باشه :72:
نماز و روزه هاتون مورد قبول حق باشه ان شاءالله .
یه کم دلم خواست صحبت و درد دل کنم گفتم بیام تالار ... اینجارو خیلی دوست دارم ... میدونید مدت ها پیش وقتی برای اولین بار تلگرام رو نصب کرده بودم و با دوستام ارتباط نوشتاری داشتم خیلی مهربونتر از اونی بودن که در واقعیت وجود داشت .... یعنی زمانیکه از از نزدیک میدیدمشون زیاد باهاشون ارتباط صمیمانه نمیتونستم برقرار کنم و بیشتر رسمی بود ولی زمانیکه توی تلگرام صحبت میکردیم با خودم میگفتم : ای هفت ! اینا چقدر توی فضای مجازی لحنشون و طرز صحبت کردنشون بهتره تا در واقعیت ... آدما واقعا عجیبن ...
حالا غرض از اینکه امشب دلم حال و هوای نوشتن کرد این بود که توی شبای قدر داشتم به شبای قدر سال پیش فکر میکردم و اینکه شب 23 میرفتم احیا و دعای جوشن میخوندم و بخوام واقعیت رو بگم هیچ سالی نتونستم یه دعای درست و درمون بکنم ...چه برای خودم و چه برای دیگران ...انگار حضور قلب زیادی نداشتم ...
خلاصه اینکه به این یه سالی که گذشت خوب فکر کردم ... روزای خوب اندک ...روزمرگی های زیاد و روزای تلخ اندکی داشتمم که با اینکه زمانشون کوتاه ود ولی انرژیمو جوری میگرفت که احساس میکردم ماه ها در فشار روحی بودم ...
ولی در کل با خودم گفت : اگر سال جدیدی که قراره برات رقم بخوره به همین منوال هم باشه خیلی بهتر از اینه که روزای پر اتفاق و پر هیجان و همینطور تلخ رو تجربه کنی .... بعضی وقتا یه حالتی میشم که دلم میخواد بشینم و برای خودم باشم ...توی تنهایی خودم باشم ...سکوت باشه و به هیچی فکر نکنم ... اغلب روزام اینطوری میگذره .
دلم یه اتفاق خوب میخواد ... سالهاست که احساس میکنم توی همین حالت موندم ...همین گوشه گیری و در خود بودن ...سکوت کردن و بیشتر شنونده بودن ....
یاد حرف جول اوستین افتادم که درباره گیاه بامبو صحبت میکرد ...اینکه تا 5 سال فقط ریشه میدوانه و اصلا پیدا نیست ولی یه دفعه بعد از 5 سال همه متوجه رشد عمیق ریشه های اون میشن اون میشن ...
من هم به همین حرفا دلمو خوش کردم ... شب میخوابم ...صبح بیدار میشم و زندگی من به همین سادگی میگذره ...
خیلی از چیزایی که قبلا خوشحالم میکردن الآن باهاشون ذوق زده نمیشم ...مگر در موارد اندک .
تنها موردی که همیشه فکر و ذکرمه اینه که همیشه سلامت باشم ...هم روحی و هم جسمی ...
همین دیگه ...سرتونو درد آوردم ... من توی واقعیت کم حرف ولی در نوشتار الاماشاءالله مینویسم و خودمم بعضی وقتا نمیدونم این همه حرف از کجا میاد .
شما هم بیاین بگین این روزا چکار میکنین ؟ زندگیتون چطوریاس ؟ از خودتون و زندگیتون رضایت دارین ؟
در پناه حق باشین .
فعلا :43:
سلام سون، خوبین؟ خیلی خوب درد دل کردین. عالی بود. خوبیش اینه که ادم خالی میشه
در مورد تفاوت دنیای واقعی با مجازی بگم که منم در دنیای واقعی انصافی کم حرفم. خیلی حرف نمیزنم و بیشتر گوش میدم. ولی در ارائه کردن و پرزنت یه موضوع بخصوص تبحر دارم. در دنیای مجازی هم که میبینین پرحرف و پیگیر.
خودم قبلا منتقد شدید فضای مجازی بودم، ولی خب انصافی یه سری مزیتها داره. میشه ادم راحتتر صحبت کنه.
فقط من یه چیزی رو میخاستم بگم، ماشاالله همتون از کرای بگیر تا شمیم الزهرا و سون و .... همتون ماشااله مذهبی و شدید معتقدین. من حقیقتش تعجب کردم. اخه خودم که اینقدر مذهبی و معتقد نیستم و اطرافیانمم واقعا اینقدر معتقد شدید نیستن. یکم تعجب کردم اخه هر کسی توی اینجا دیدم معتقده.
من خودم با اینکه خیلی معتقد شدید نیستم، ولی دوستانی که واقعی معتقد هستن بهشون قبطه میخورم. چون در سختی ها خیلی خوب میتونن توکل و توسل کنن و خودشونو سرپا نگه دارن.
اذان روز ۲۸ رمضان
چه زود دیر میشود
چه فرصتها که نصیب است و چقدر تنگنای زمان گریبانگیر.
سلام
طاعات وعباداتتان قبول
دیدم آخرین گذرم بر تالار یکم اردیبهشت بوده.. باورم نمیشد ... یکماه به سرعت برق وباد گذشت و....
این روزها حرفها دارم ولی.....
گویی وسعت آنچه بر دل وذهن است را سخت میتوان بر بال کلمات نشاند وبر سبیل قلم فرود آورد و بر صفحه نقش نمود و من مانده ام در پس سکوت....سکوتی سرشار از ناگفته ها.... والبته زیبا.
دعا گوی همه همراهان و یاران همدردی بوده وهستم.
بطور ویژه میشل حضوری از جنس پیوستگی برایم داشته... سرآن چیست ؟؟؟؟
چه می دانم از نمی دانم ها.
در این واپسین ساعات مهمانی رب العالمین ... از شما مهمانان خوب خدا چشم امیدی به دعا دارم ....سفارش مرا به مهماندار یکتا بکنید ،ای شماها که قربی دارید.
سلام آقا غلام روزتون بخیر ؛
یه چیزی اول از همه بگم ... البته مزاح میکنم و بنظرم بامزه و جالب میاد ... وقتی متن شما رو میخونم یاد یه مرد سیبیلو و لوتی می افتم :))
اینکه از واژه ی انصافی توی نوشتارتون استفاده میکنید جالب بود برام .... اینکه گفتید : انصافی منم کم حرفم ... کلا ذهنیت مثبتی ازتون دارم ....بشرطی که آقای c-r-y رو اینقدر اذیت نکنید ...آخه بنده خدا جز خیر و خوبی هیچی ازش ندیدیم و واقعا من توی تالار ازش حمایت میکنم :18:
حالا گذشته از این حرفا ...آقا غلام اشتباه نکنید من خودم بشخصه و کاری به بقیه ی دوستانم توی تالار ندارم چون بقیه شون واقعا احساس میکنم قلب پاکی دارن مثل آقای c-r-y ، شمیم زهرای عزیز ، زلال و ...
من خودم اول از همه به جای اینکه آدم معتقدی باشم آدم با وجدانی ام و وجدان بنظرم خیلی مهمه و لازمه ی ایمانه .... فکرشو بکنید یه نفر نماز میخونه و روزه میگیره و خلاصه به واجبات الهی عمل میکنه ولی در لحظات زندگیش به بقیه زخم زبون میزنه و یا غیبت و دروغ و تهمت ...
تعریف از خود نباشه ولی توی زندگیم بیشتر از همه از نعمت وجدانی که خدا بهم داده راضی بودم ...اینکه حرفی نزنم تا دل کسی بشکنه و از این قبیل کارها ...
من خودم از اون آدمایی بودم که متآسفانه یه روز نماز میخوندم چند ماه نمیخوندم و میشه گفت کاهل نمازی .. میشه گفت بیشتر دین باور بودم تا دیندار .
ولی خب اون وجدان همیشه با من بوده ...
اگر آقا غلام وجدان توی درونت زنده است برو خداروشکر کن .
من هم طی ماجراهای مختلفی که برام پیش اومده بیشتر وجود خدارو توی زندگیم حس کردم ...البته هنوزم کارمون خیلی باقی داره .
اینکه شبای 23 گفتم میرم احیا بخاطر اینکه دوشب دیگر قدر هیچ عمل عبادی انجام نمیدادم و برای اینکه انگیزه ای بشه میرفتم مراسم .
مراقب خودتون باشید .
در پناه حق :72:
یه کاری خدا بکنه ایشالا بقیه سال رو هم مثه این ماه، میزان گناهها بیاد روی مقدار مینیمم. آشوبها و نگرانیها کم بشه. خدا اسباب آرامش رو برامون مهیا کنه. استرسها کمتر بشه. ما آدم بدی نبودیم، توی دلمونم چیزی نبود انصافی! نمیخاستیم کسی رو اذیت کنیم. اصلا اینجوری نیستیم...
ممنون خانم سون، لوتی و سیبیلو نیستم :311:. اسمم گمراه کننده هست. خوش به حالتون که وجدانتون بیداره. دوستانی که دستی بر مناجات دارن؛ ما رو هم دعا کنن. دوستان مقید همدردی التماس دعا...
سلام دوستان، عیدتون مبارک باشه.
سلام فرشته مهربان،
شاید رازش در این باشه که در لحظات طوفانی زندگیم، در لحظاتی که امتحان می شدم، در لحظاتی که خدا مستقیما با من حرف می زد و من در تلاطم فهمیدن و در ترسِ نفهمیدنِ منظورش بودم، به شما پناه آوردم. معنای وقایع رو از شما سوال کردم، چون این حس و باور رو داشتم که قلبت با سرچشمه ی معانی انس داره.
همین می تونه در شما حس مسئولیتی نسبت به من ایجاد کرده باشه، و توجهی به اینکه راه رو پیدا کنم.
چقدر خوب که برای من دعا کردی. و چه خوب تر که اینجا نوشتی...
چون این دو سه هفته ی اخیر، داشتم فکر می کردم دیگه اون معنایی که براش شروع کردم، وجود نداره. عهدی که با خدا بستم، در یه رودخونه ای شسته شده و رفته. درِ این زندگی رو باز کردن و می گن کارت خوب بود، آفرین، دیگه می تونی بری. و من، در سکوت، و در آرامش و سکونی که این زندگی بالاخره بهش رسید، شروع کرده بودم به برنامه ریزی برای طلاق.
اما پستت رو که خوندم، فکر کردم تو که من رو از پنجره ی گذشته نگاه می کنی، از پنجره ی روزهای آغاز، چه دعایی توی ذهنت نقش می بنده؟ اینکه راحت بشم؟ یا اینکه کم نیارم؟ ...
این شد که الان شک کردم.
شاید هنوز نمی خواد این بنده ای که دستِ من سپرد رو رها کنم.
نمی دونم.
به هر حال، ممنون که به یادِ من بودی. و برات خوشحالم که خلوتی با خدا داری. http://diszitok.lapunk.hu/tarhely/di.../kepek/053.gif
سلام عیدتون مبارک، طاعات و عبادات قبول.
برنامه ریزی برای طلاق؟!!!!
سلام
عموما که تاپیک های همدردی و کاربرانش رو بررسی میکردم،یکی از کاربران همیشه به نظرم میومد ذاتا انسان عمیقی هست، عمقی که در بند ظاهر نیس و به باطن فرود امده.
شاید به خاطر همون عمق بوده که حرف هاش از راه بعید به گوش میرسید، حرف هاش برای خیلی ها غریب بودند، آشنای کمی رو ملاقات میکرد و ............
همیشه میگفتم اگر ایشون قدر خودش رو بدونه، به طور مبالغه آمیزی یه روز به معراج میره،
شاید بعضی وقت سختی هایی که داره تحمل میکنه رو نگاه کنی، استقامتش رو نگاه کنی، متوجه این عمق بشی،
بعد ها یکی بهم گفت همه ما دنبال ازدواج با یه شخص خیلی با خدایی هستیم که باهاش به خدا برسیم، غافل از اینکه خدا اینقدر دوست داره که همسری سره راهت قرار میده که باهاش میانبر بزنی. نه تنها در راه رسیدن به خدا کمک ات نمی کنه. بلکه مصائبی باهاش برات بوجود میاد که تو کار خودت هم میمونی. این میشه که استقامت و حفظ روحیه و توکل دائمی برات میشه نعمت خدا که از تو فقط اینو خواسته.
حالا امروز متوجه شدم اون انسان عمیق، نمی گه من کم آوردم، میگه اگر کم بیارم چه طور میشه؟ باز هم به خودم میگم عجب انسان با استقامتی!!!!!!!!
یه جا خوندم یه مادر همه درد و سختی رو تو دوران بارداری تحمل میکنه با هدف دیدن نوزادش که سلامت به دنیا بیاد. ما هم اگر هدفمون رو خدا بگذاریم، درد های زندگی برامنون طعم حلوا پیدا میکنه و نقش آسانسور برای لقا الله که بالاترین هدفه.
حالا ای انسان عمیق حواست به خودت باشه، البته مثل همیشه که بود.
راستی اون داستان بارداری مادر رو از اینجا خونده بودم
https://article.tebyan.net/460965/%D...9%D8%B1%D8%AF-
سلام، عید فطر تون مبارک. یه سری به دوستان واقعی زدم. دیدم اونام درگیر کارای خودشون هستن. دیگه واقعا ادما فاصله گرفتن. وقتی احوالشونو میپرسی، تعجب میکنن :311: میگن کارت چیه؟ میگم بابا اومدم احوالاتتو بپرسم، دلم تنگ شده بود برات :18:
دیگه رفاقتهای قدیمی کمرنگ شده انصافی. آدما دیگه درگیر زندگیهای خودشون شدن...
اینجا چطورن بچه ها؟ احوالاتتون؟ خوبین؟ حس و حال درونیتون چطوره؟
منم خدا رو شکر، خوبم.