مرسی دوست خوبم. ممنون. دارم همین کار رو می کنم :72:
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی دوست خوبم. ممنون. دارم همین کار رو می کنم :72:
فقط برات دعا مي كنم كه زودتر مشكلت حل بشه عزيزم. ولي خيلي خودت درگير پول كردي. 950 تومان براي شما خيلي زياده. اميدوارم خدا كمكت كنه.
خوبی نازنین جون ؟
آروم تر شدی؟
امیدوارم زودتر مشکلت حل شه خانومی
راستی امین تونست کاره نیمه وقت پیدا کنه؟ یادمه یه بار گفتی داره میره جایی برای کار
سلام. مرسی. چاره ای دیگه نداشتم. عوضش چند سال دیگه یک سقف بالا سرمونه.
متاسفانه نه بلوم جان. کارش درست نشد.
سلام دوستان خوبم . الان می خواهم این تاپیک رو برای همیشه ببندم.
عزیزان به یاری شماها خیلی چیزها یاد گرفتم. تمام مشکلاتی که از اول براتون نوشتم خدا رو شکر حل شده. در واقع حل حل نه. من و همسرم آگاهی هامون بیشتر شده و خودمان رو محکم تر کردیم. شخصیت خودم هم با چند ماه پیش خیلی فرق کرده.
رفتار خانواده همسرم خیلی خیلی بهتر شده.
در واقع همدردی به من یاد در هر چیزی که تعادل رعایت نشه کار خراب می شه. حالا هر موضوعی یا هر کاری.
می خوام از تمام دوستان خوبم تشکر کنم. مخصوصا از جناب آقای سنگتراشان . واقعا از راهمنمایی هاشون استفاده کردم. امیدوارم این تاپیک اموزشی باشه برای تازه واردین.
دوستتون دارم و از همراهی و کمک همتون بسیار بسیار سپاسگذارم :72::72::72:
خیلی خوشحالم نازنین جان
امیدوارم که ئیگه هیچ وقت تو زندگیت مشکل حادی پیش نیاد عزیزم
خيلي خوشحالم كه حداقل نيمي از مشكلاتت حل شد. اميدوارم ديگه تايپيكي از اين دست ايجاد نكني. منم موقعي كه اومدم همدردي مي خواستم تايپيك درست كننم ولي وقتي مشكلات دوستان و راه حل هايي كه دوستان به همديگر داده بودند رو خوندم ياد گرفتم كه چگونه زندگي كنم. با شوهر و خانواده شوهر چه رفتاري داشته باشم. به الحمدلله از آن موقع تا الان مشكلي حادي ديگه نداشتم و از درست كردن تايپيك صرف نظر كردم. منم از شما به خاطر راهنمايي هاي خوبتون به دوستان و همچنين آقاي سنگ تراشان به خاطر ايجاد همچين فضايي سپاسگزام. اميدوارم روزي برسه كه تمام تايپك هايي كه ايجاد شده به خوبي و خوشي بسته بشه. الهي آمين.
دوست خوبم این روهم بدون که هیچ زندگی بی مشکل نیست و این ما ادمها هستیم که باید ظرفیت و صبرمون رو زیاد کنیم و زندگی با این مشکلاتش قشنگه . در پناه حق باشی و موفق .
ولي عزيزم خبر عروسيت يادت نره به ما بگي. خوشحال مي شيم در شاديهايت هم شريك باشيم.
نازنین جون امیدوارم خوش بخت باشی و شاد و سرزنده
همیشه امین کنارت باشه و در آرامش با هم زندگی کنین
آمین. ممنونم ازتون دوستان.نقل قول:
نوشته اصلی توسط harfedel
ولی موفقیت من و یا هر حرف دل عزیز این بود که واقعا پند گرفتیم و به توصیه های درست عمل کردیم.
متاسفانه خیلی از دوستان این کار رو نمی کنند و فقط دارند دور خودشون می چرخند.
بازم از همتون ممنونم . دوستتون دارم.:228:
نازنین عزیز خیلی خوشحالم مسیر درست تو زندگیتو پیدا کردی . امیدوارم که من و همه دوستانه دیگه هم به این مهم دست پیدا کنیم .
دوستیت پایدار مهربون ........
نازنین عزیز امیدوارم با درایتی که داری از پس تمام مشکلات زندگیت بر بیای :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bloom
بلوم عزیز دقیقا درست گفتی.
ولی من دیگه صبر نمی کنم پولم برگرده. چون اون آقا حالا حالا ها زندانه. عملا پولم رو از دست رفته می دونم. ولی من دارم صبر می کنم و تمام سختی ها رو می خرم برای آینده بهتر. شاید الان مادر شوهرم با طعنه به من بگه چاقی ( چون متاسفانه انقدر این فشارها روم زیاده که هنوز نتونستم رژیمم رو بگیرم و فرصتی هم برای ورزش ندارم ) و یا دخترخاله های امین با آخرین مد روز تو مهمونی به لباس ساده ی من چپ چپ نگاه کنن و پوزخند بزنن ، ولی اصلا برام مهم نیست. آینده رو می بینم که توی این اوضاع مالی خراب مملکت , توی خوش آب و هواترین جای کرج من و امین 100 متر خونه داریم که مال خوده خودمونه.
به قول مامانم مال خودت باشه روزنامه بندازی توش شرف داره تا اجاره ای باشه و فرش ابریشم بندازی!!!
وقت واسه کیف و کفش و ولخرجی های بیهوده زیاده ولی برای ساختن سقف بالا سر نه...
5 شنبه با امین رفته بودیم مهرشهر خونمون رو ببینیم. نمی دونی چه لذتی داشت بلوم عزیز. خانه های نیمه کاره و بزرگی که ما الان داریم واسه هر اجرش واقعا زحمت می کشیم و با خون دل می تونیم قسط هامون رو بدیم ولی ارزش داره. پروژه بزرگی که شاید پدرهامون الان نمی تونن یکی از اون واحدها رو بخرن.
نمی تونم تو کلمات بگنجونم که وقتی امین دست توی کمرم انداخته بود و تا زانو توی گل بودیم و داشتیم کار کارگران رو می دیدیم و اون خانه ها رو چه حالی داشتیم.
خدا رو شکر- صد هزار بار شکر:72:
خوشحالم اينو شنيدم نازنين جان ، ان شاالله به سلامتي و دله خوش
خونه ما دو ساله ديگه آماده ميشه و من وهمسرم مجبوريم تا اون موقع زندگيمون رو تويه يه خونه رهني بگذرونيم ولي بازم با اين وجود خدا رو شكر ميكنم كه تن سالمي بهمون داده كه بتونيم حتي واسه آينده مون اميد داشته باشيم .
موفق باشي نازنين جان
نازنين جان به خاطر اين اراده قوي بهت تبريك مي گم .ااز خدا مي خوام كه هيچ وقت تو زندگي ناميد نشي و به زودي ثمره زحماتت رو ببيني .
امیدوارم همیشه احساس خوبی نسبت به زندگیمون داشته باشیم اتفاقی که برای شاد افتاد برامون باید یه درس باشه
نازنین جون از چیزی که هستی راضی باش مهم نیست بقیه چه فکری می کنن مهم اینه که خودت از خودت راضی بشی
بابت خونه هم بهت تبریک می گم امیدوارم روزای خوبی توش داشته باشی بهمراه امین
دقیقا بلوم جان. مهم من و امینیم که راضی هستیم.:72:
خدا رو شکر که به خواسته هات داری میرسی انشاء الله همه دوستان خوب توی تالار هم به خواسته ها و آرزوهاشون برسن
آمین
خدا رو شکر که به خواسته هات داری میرسی انشاء الله همه دوستان خوب توی تالار هم به خواسته ها و آرزوهاشون برسن
آمین
خوشحالم نازنین عزیز
خدا کنه ما هم بتونیم یه سرپناه از خودمون داشته باشیم
انشاءاله. من برای همتون دعا می کنم عزیزانم.:203:
دوستان این طوریهام نیست که من الان هیچ مشکلی نداشته باشم. نه . ولی دارم سعی می کنم خونسرد باشم. خانوادم خیلی تازگی ها به امین گیرمی دن. دیشب مامانم می گفت : بابات گفته اگه من این خانواده رو می شناختم جنازه نازنین رو روی دوش این ها هم نمی ذاشتم!!! :160:حالا یکی نیست بهش بگه انقدر عرصه رو تنگ کردی که ناچار شدم زود عقد کنم ببینم ولم می کنید؟؟؟ از اون طرف هم خانواده امین فقط حرف می زنن و یک موقع هایی دوباره مامانش خیلی بیشتر از حدش حرف می زنه.
البته خدا رو شکر خیلی به نسبت اوایل بهتر شده. خیلی خودشو جمع و جور کرده. آخرین سری هم دو روز از پر حرفیهاش نگذشته بود فهمید چه اشتباهی کرده و هی زنگ می زنه رو موبایلم به بهانه های واهی حرف بزنه مثلا از دلم در بیاره !!! ولی خوشحالم در عین اینکه احترامم رو نگه داشتم فهمید چه طور باید برخورد کنه...
دوستان خوبم از لحاظ خانواده ها خیلی تو فشاریم . خانواده من خیلی ناراضی اند( البته خب منم دخترشونم دیگه. دلشون می سوزه . همش می گن لیاقت تو بیشتر بود:305:) مامانم می گفت از مادر امین به شدت متنفرم. خیلی زن احمقیه. ( من می دونم راست می گه. ولی همه اش می گم مامان جان ما که نمی تونیم عوضش کنیم. ول کن. اهمیت نده ) ولی دارن دوباره اشتباه می کنند منو بذارن تو تنگنا برای عروسی.:302: پدرم می گفت سربازی امین تمام شد باید برید خونه خودتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هاهاها. حتی فکرشم خنده داره با این اوضاع مالیمون... :33::33:
نمی دونم. همش سعی می کنم خونسرد باشم. بخندم. صبور باشم و ...
ولی تازگی ها خانواده خودمم به خانواده امین اضافه شدن.
نازنین جان
باور کن من هم از این مسائل داشنم اینقدر خانوادم بهم فشار آوردن که مجبور شدیم عروسی کنیم ولی چیزی عوض نشده
من هنوز خونه بابام هستم وهفته ای که شهرم میاد میرم اونجا . مادر من هم از مادر شوهرم متفره ( چقدر شباهت) ولی خب من مجبورم خیلی از حرفهای مادر شوهرم رو بریزم تو دلم با اینکه میدونم مادر شوهرمو نمیتونم عوض کنم نرود میخ آهنین در سنگ ولی همچنان از کارهاش حرص میخورم
نمیدونم ولی امیدوارم روزی باشه که همه مشکلات ما تموم شه
ولی من دیگه از کارهای مادرشوهرم حرص نمی خورم الیناجان. خیلی باوقار و ارام باهاشون رفتار می کنم.
مشکل اصلیم مامانمه. باور نمی کنید اگه بگم چقدر زن باشخصیت و فهیم و عاقلیه ولی نمی دونم چرا تازگی ها اینطوری شده؟ 3 ماهه پیش هم نخوابیدیم. منی که هر شب 15 دقیقه تو بغلش جوجه می شدم!!! ولی حالا...
اصلا حرف نمی زنه. هر چی می گم من از شوهرم راضیم. دوستش دارم. مامانش مهم نیست. بذار من اروم باشم. شرایط مالیم افتضاحه. انگار نمی شنوه و یا زود از یادش می ره. نمی دونم واقعا دیگه باید چه کنم؟؟؟
از طرفی نمی خوام که به امین هم بگم شرایط اینطوریه وجه مامانم اینا جلوش خورد بشه. باید یک بهونه دیگه بیارم امین مدتی نیاد خونمون. شاید این دوری برای بابام اینا بهتر باشه.
واقعا موندم چه کار کنم. اصلا شرایط مالیم طوری نیست بخوام به عروسی فکر کنم. مال خانواده همسرم هم الان افتضاحه. یک موقع هایی جدی جدی هنگ می کنه مغزم...
متاسفانه بعضی مواقع خانواده ها غیرمنطقی فکر میکنند.نازنین جان باور کن پول عروسی ما رو هم خدا جور کرد
بیشتر جاها رو چک دادیم. لااقل مامانتو راضی کن بگو مخوام فصل بهار عروسی بگیریم که هوا بهتر باشه
اینجوری یه کم آروم میشه و گاهی هم برید یه جایی رو ببینید واسه عروسی گرفتن
خدا بزرگه نازنین جان
عزیزم من مشکلم پول عروسی نیست.
من الان 600000 قسط دارم. سال دیگه هم250 تومان دیگه اضافه می شه = 850000 تومان.
با این شرایط خانه و مخارج من چطوری با ماهی 850000 فقط قسط زندگی کنم ؟؟؟ خانه امون هم سال 90 اماده می شه. حداقل 15 میلیون پول پیش می خوام یک 35 متری رهن کامل کنم.
عزیزم سال دیگه 15 میلیون و حقوق کلا 1100000 از کجا بیارم بروم خونه خودم بنشینم نون خالی بخورم ؟؟؟
بابام اینا اینو می دونن. الان خیلی خیلی از رفتار خانواده امین ناراحتن مخصوصا مادرش. دارن بهانه می گیرن.
من تونستم به افکارم مسلط بشوم و حضورش رو ندید بگیرم ولی خانوادم چی ؟؟؟
مامانم می گه از عقدت تا الان کلا با حلقه عقدت و نشونت که اونم به زور 300000 شد یک قرون هم برات طلا نخریدن. یک شاخه گل نخریدن. دوتا مهمونی برات ندادن و همش هم اعصابتو خوردکردن.
مامانشم شب یلدا که خونمون بودن از روی نادانیش یک متلک خیلی بد به مامانم گفت. چی بگم؟؟؟
هر چی می گم امین خوبه. مامانم می گه اونم پسر همون مادره. من مرده تو زنده حالا می بینی.
واقعا از چونهزدن با هر دو خانواده خسته شدم. ولی چاره ای هم نیست نمی تونیم بریم خونمون تا حداقل 5/1 سال دیگه.
نازنین جان
از مادرت ناراحت نشو دلش میسوزه
میترسه از عاقبتت. من هم همینطور بودم مامادر شوهرم فقط رسمهایی رو که به سودش بود قبول داشت. من هم خیلی زجر کشیدم یعنی همه ما داریم زجر می کشیم. ولی خوبی دنیا به اینه که میگذره
موفق باشی
آماروارقام بسیار قابل توجهی است. این حرفتان که "امین پسر خوبیست" با توجه به خدمات ارزنده شما راه دیگری جز خوب بودن ندارد. چرا خود را درگیر مشکلاتی در زندگی کرده اید که بر عهده همسرتان می باشد؟ پول بابت رهن خانه به شما مربوط نمی باشد. اگر همسرتان تا این حد مشکل مالی داشت که قادر به تهیه حداقل یک زندگی نیست چرا با او ازدواج کردید؟ مگر نمیدانستید که وضعیت مالی در زندگی مشترک مهم است؟؟!!!من حق را کاملا به مادرتان میدهم. جای تعجب است که با دانستن وضعیت کاری و مالی همسرتان با ازدواج شما موافقت کرده اند.
مگر درآمد شما چقدر است که 600000 تومان قسط میدهید؟ اینطور که خواندم 23 سال دارید و دختری که در این سن و سال درآمد 1100000 دارد دختر برجسته ای است. چرا با شخصی ازدواج نکردید که حداقل با خودتان برابر باشد؟ من 32 سال دارم و مهندس عمران هستم اما با تمام تلاشها و اضافه کاریها مجموع درآمدم 800000 است. شما شغلتان چیست و چند سال سابقه کار دارید؟
آزاده عزیز سلام.
من الان ماهی 1100000 حقوق نمی گیرم. منظورم این بود حداقل باید ماهی 1100000 داشته باشم که بتونم برم خونه خودم و 850000 هم قسط بدم؟؟؟
دوست من نمی دونم تاپیکو از اول خوندی یانه؟ ولی من همسرم سربازه و فروردین تموم می شه. از 6:30 پادگانه تا 6. چرا این همه طولانی؟؟؟ چون اونجا دارن از سوادش نهایت استفاده رو می کنن. مهندس برجسته ای هست در زمینه برنامه نویسی که قبل از سربازی ماهی 800.000 درامد داشت. ولی الان با توجه به وقتش نمی تونه فعالیت اقتصادی داشته باشته. وقتی می یاد خونه از خستگی رو پا بند نیست. و متاسفانه از قبل هم پس اندازی نداشت. خودشم از این موضوع کلافست. تمام موهاش سفید شده. الان من چاره ای ندارم جز اینکه مثل یک مرد مقابل مشکلات بایستم.
این روزها تا 3 ماهه دیگه تمام می شه.
در مورد اینم که چرا با همسرم ازدواج کردم، عزیزم امین مرد بسیارسالم، منطقی و آرومیه. روشنفکره و ازاد فکر می کنه. به یاد ندارم کاری رو تا به حال از روی اجبار انجام داده باشم. همیشه دلیل داره برای حرف زدنش.
یکی از مشکلاتی که دوستان با همسرانشون دارند ، خدا رو 100 بار شکر من یکیش رو هم با امین ندارم. اون اوایل عقد به علت بی تجربگی هر دوتامون کمی درگیری داشتیم که خدا رو شکر الان نداریم.
در مورد اینم که نوشتی چاره ای نداره جز خوب بودن تا 50% حرفتو قبول دارم ولی خیلی از مردها هم هستند که تمام وجودشون از وجود همسرشونه ولی باز هم ناسپاسی می کنن.
من نمی گم امین خداست یا تنها مرد روی کره زمین. نه. ولی در هر صورت من ازش در کل راضیم تا به اینجا. آینده رو هیچ کس نمی تونه پیش بینی کنه...
مامانم حق داره. این رو هم می دونم. ولی الان باید چه کرد ؟؟؟ من دیگه با امین ازدواج کردم و او همسرم هست. باید به خاطر مادرش همه چیز رو بهم بزنم و طلاق بگیرم یا هر روز باهاش دعوا کنم و از مسئولیت شانه خالی کنم ؟؟؟ آیا واقعا این کارها چیزی رو به خوبی حل می کنه؟؟؟
نازنین عزیز . منهم در دوران عقد همین مشکلات رو داشتم ولی خوب تحمل کردم و حالا خدارو شکر زندگی خوبی رو با همسرم شروع کردم . همسر من هم اوایل عقدمون کارش رو تازه شروع کرده بود و تمام پولی رو که در می اورد هزینه کارگاهش میشد ولی خوب خدارو شکر دیگه راه افتاده . مادر من هم توقع داشت همسرم هر وقت میاد خونمون برای من یه هدیه بیاره . نمی دونی من هم چه زجری میکشیدم از این موضوع چون کلا خودم آدم مادی نیستم و پی مادیات نمی رم . تو هم تحمل کن تمام این روزها میگذره و تموم میشه و فقط خاطراتش برات میمونه که بعدها به شیرینی ازش یاد میکنی و به خودت میبالی از انتخاب درستی که کردی . موفق باشی عزیزم .
آفرين به تونازنين جان براي تلاش وهمتي كه داري ومعني واقعي زندگي مشترك رافهميدي درسته كه الان خيلي مشكلاتوتنهابه دوش مي كشي ولي ارزشش راداره چراكه شوهرت آدمي هست كه قدرزحمتهاتومي دونه وارزش زنش رامي فهمه وانقدردرك وشعورداره كه همه اين مسائلودرك كنه ومطمنن وقتي خودش دوباره مشغول به كارشددركنارهمديگه خيلي راحتترازپس مشكلات برمي آيد.درموردخونوادتم واقعابهت حق مي دم يه دخترخيلي ازخونوادش مخصوصامادرش تاثيرمي پذيره وحتي درشرايطي كه خيلي هم عاقل باشه به هرحال ته دلش خالي مي شه ولي همون جوركه تاالان برمشكلات غلبه كردي وتونستي روابطتوباخونواده همسرت تعادل نگه داري مطمئنن خونواده خودت راهم باصبرودرايت مي توني حدتعادل رانگه داري.مادرت الان ازمادرشوهرت دلگيره وكاملا حق هم داره به خاطرهمينم درمقابل شوهرت جبهه مي گيره اين خيلي طبيعيه.توسعي كن كه مشكلات خونواده شوهرتوكمتربه مادرت انتقال بدي مطمئن باش مادرت كه عصبانيتش خوابيدديدش نسبت به شوهرتم عوض مي شه فقط يه سري چيزابه زمان نيازداره.موفق وشادباشي
نازنین جان می تونی برای عید بری با آقا امین یه النگو یا یه انگشتر یا چیزی مثل اون بخری این جوری یکم مادرت آروم میشه
بهش حق بده والا منم الان با مادرم سر همین چیزا مشکل دارم ولی به تحمل کردنش می ارزه
دوست خوبم باور کن رو بلیط های اتوبوسم هم حساب کردم. نمی دونم می تونم اینکاررو بکنم یا نه؟؟؟
ولی مامانم می دونه تمام حساب کتاب ها دست منه. امین هر چی دربیاره فقط کرایه ماشینشو بر می داره بقیه اش رو هم می ده به من.
فکر می کنم امین کمتر بیاد خونمون بهتر باشه. باید روابطت رو کمتر کنم. ولی به امین چی بگم ؟ بگم نیا خونمون؟؟؟ تازه وقتی نیست من دلم خیلی براش تنگ می شه. بچه ها من الان هیچ تفریحی ندارم. هیچی. تمام تفریحمون همین شب پیش من اومدنه امین و با هم بودنمونه. تو خونه فیلم ببینیم. بازی کنم و ...
کاش خانواده ها کمی بیشتر درک می کردن........
عزیزم بالاخره این روزا میگذره . پایان شبه سیه سپید است .
و در ادامه : زمستان می گذره رو سیاهیش به زغال می مونه!
به دو سه سال دیگه فکر کن که هیچ فشاری روت نیست
ناراحت نباش شد و خوشحال باش با کمک خدا میتونی زندگی خوبی برای خودت و شوهرت بسازی
خودت رو باور کن و باور داشته باش
نازنين عزيز
چرا با گريه كردن هات سعي كردي خونوادت رو نسبت به آقا امين و خونوادش بدبين كني؟ضمنا به مادرت حق بده كه نگرانت باشه خدا وكيلي راست ميگه نسبت به هزينه هايي كه شما داشتي اونها برات خرجي نكردن.شوهرت سربازه پدرش كه نيست!
ضمنا 5/1 ديگه زمان نيازه كه بخوايي عروسي كني به نظرت مدت زيادي نيست؟ مدت نامزدي و عقدم يكسال و چند ماه بود ، روز به روز مشكلات بيشتر ميشد ، گلم از قديم گفتن:تو مو مي بيني و من پيچش مو!!!تا جايي هم كه امكانش هست رفت و امد شوهرت رو به خونتون كم كن مادرت الان ناراحته ممكنه خدايي ناكرده يه حرفي بزنه كه اوضاع بدتر بشه. برات دعا ميكنم كه بتوني آروم باشي.
تراوت عزیز الان خیلی وقته دیگه گریه نمی کنم. می دونی ما ضرر مالی دادیم . شرایط اقتصادیمون خوب نیست. مامانم در جریان همه چیز هست . فکر می کردم بیشتر از این می تونه کمکم کنم از لحاظ فکری و درکم کنه.
عزیزم زودتر از 5/1 سال دیگه واقعا نمی تونم. مگه من و امین چند سالمونه؟؟؟ من الان 23 اون 24 سالشه. 5/1 سال دیگه تازه 25 و 26 ساله می شویم. من اگه اون موقع ها اونقدر پدرم اذیتم نمی کرد حالا حالاها عقد نمی کردم !!!
پدر همسرم هم خودش الان 6 هفته است خونه دخترشه! خونه قبلیشون رو که رهن بود پس دادن ولی هنوز خونه جدیدشون رو نگرفتن . سر خونه جدید پیمانکاره داره بازی در می یاره. تمام پولشون رو دادن بابت تسویه خونه. کاری ندارم خیلی بدی ها در حقم کردم ولی خدا وکیلی الان اونها هم ندارن.
از مامانم گله مندم چرا داره انقدر احساسی برخورد می کنه؟ چرا درک نمی کنه؟؟؟
البته می دونم. اونم حق داره. امیدوارم این روزها هر چه سریعتر تموم بشه.
همه فشارها رو منه. امین - بابام - مامانم- خانواده شوهرم...
دارم کم می یارم.
می خوام یک مدت با هیچ کس حرف نزنم. با هیچ کس ...
نازنین جان یعنی با من هم حرف نمیزنی؟:P