تا حالامتوجه یک پارادوکس عجیب ما آدمهای هزاره سومی شدید؟خصوصی ترین وتاریکترین قسمتهای زندگی رو درصحنه مجازی عنوان وراه حلش رودریافت میکنیم که البته کاراشتباهی نیست اما همزمان تمام دنیامیتونن این خصوصی ترین وتاریک ترین قسمت زندگی ماروببینند!!:58:
نمایش نسخه قابل چاپ
تا حالامتوجه یک پارادوکس عجیب ما آدمهای هزاره سومی شدید؟خصوصی ترین وتاریکترین قسمتهای زندگی رو درصحنه مجازی عنوان وراه حلش رودریافت میکنیم که البته کاراشتباهی نیست اما همزمان تمام دنیامیتونن این خصوصی ترین وتاریک ترین قسمت زندگی ماروببینند!!:58:
سلام به همه
2 سالی است که سنگینی سختی ها شانه ام را نوازش می کنند.
اما اخیرا به جای نوازش همه دست در دست هم گذاشتند که کمرم را خم کنند.
در این 2 ماه خیلی به من سخت گذشته .
خیلی مشغله داشته ام.
حتی زمانی برای خودم نداشتم که در سکوت غصه هامو با اشک هام بشورم همین طور رو هم تلمبار شدن.
اما هنوز ایستاده ام.
خدا رو شکر بچه هام سالمند و می خندند.
خداروشکر همسرم هست.
خدا رو شکر پدر و مادرم هستند
خدا رو شکر که خدا هست .
خدایا به من می خندی؟ یا ...
سلام به تمامی اعضای خوب تالارهمدردی
حق عضویت تمام شود برای همیشه از تالار می روم از دست مدیران تالار خیلی ناراحت هستم به مدیرهمدردی گزارش دادم
امیدوارم مدیرخوب همدردی پیگیری و برخورد بکند چند وقت توی تالار تلاش بی فایده بی ارزش بود فعا لیت در تالارهمدردی کم کردم شما در تالارهمدردی بی فایده هستم
از خانم بی دل محترم خانم بی نهایت محترم خانم ویدا محترم خانم نازنین اریایی محترم برای من چند وقت توی تالار بودم خیلی برای من زحمت کشیدند خیلی تشکر قدردانی می کنم من مدیون شما هستم
ممنون
:72::72::72:
آقای ابراهیمی
تا اونجایی که من یادم هست و اینجا بودم شما از احترام ویژه ای تو همدردی برخوردار بودی برادر
همیشه به زحمات شما اشاره میشد توسط اعضا و مدیر
به هر حال امیدوارم هر سوتفاهمی بوده حل بشه و تشریف داشته باشید
سلام:72::72:
من چند روزیه مشترک اینجا شدم وامیدوارم بتونم از دوستان خوب اینجا آموخته های خوبی کسب کنم:203:
آقای ابراهیمی از نوشته دوستان بر میاد شما خیلی فعال وراهنمای خوبی هستین ،انشا الله باشید ومنم از وجودتون بهرمند بشم
.
سلام به همه دوستای همدردی
همتون خوبین؟ انشالا که باشین.
منم خوبم. یعنی فکر می کنم که خوب باشم. امتحانا و پروژه ها تموم شد :18: فرصتی دست داد که یه سر کوچولو بزنم ببینم چه خبره
خوشحال شدم دیدم baby ، مریم 123 ، بی نهایت ، حامد65 ، del و چند تا عضو خوب برگشتن. مامان فکور تو چطوری؟
راستی اقلیما اگر میای تالار بیا بگو در چه حالی. سرافراز کجاست؟ امید65 مشکل شما چی شد؟ حل شد؟ دختر مهربون ، ویدا ، بهار شما ها خوبین؟
از دیدن همتون خوشحالم. فقط نمیدونم چرا بی دل رفته؟ بی دل که دل نازک نبود
آقای ابراهیمی باز چی شده کوله بارت رو بستی؟ خسته شدی برو استراحت دوباره بیا :)
سلام
واقعا ادم چه چيزهاي عجيبي ميبينه...هيچ وقت تصور نمي كردم چيزي رو كه ديشب ديدم ببينم...هميشه از اون كسايي كه فكرشو نمي كردم عجايب رو ميديدم...هيچ وقت تصور نمي كردم عكس شوهرم كه يك دختر رو بغل كرده ببينم....اصلا با ديدن اين عكس شكه شدم...باور نكردني بود برام...واقعا خندم گرفت ...ميگن بترس از ان كه سر به كوي دارند...واقعا عجيب بود برام
تو دوران مجرديش يك جايي شبيه شايد ديسكو...اخه خاله تو اتاق بود خوب نديدم...
كلي خنديدم...اصلا رقصيدم...در ظاهر به عكس ولي در حقيقت به خنگي خودم...با شوخي كه بهش گفتم عكس العملش عجيب بود برام...
شب هم كه باهاش حرف زدم ميگه مگه چيه همش يك دختر بغل كردم...شوخيشم قشنگ نيست
خلاصه گل بود به سبزه نيز اراسته شد...
دعواي امروز ما هم كه هيچي....
خدا جونم اين نيز بگذرد..............
روزای آخر قبل از اینکه برگردیم خیلی برای برگشتن ذوق و شوق داشتم ولی حالا
که اینجام احساس حسرت،افسردگی دارم.نمی دونم مال خستگیه شبشم دیر خوابیدم
زود پاشدم.
از کجا برگشتی فرهنگ؟
استامبول
تازه اومدم ازسردرد مزمنم اینجابنالم که موش اومد زیرپاهام ی ی ی ی...نمیدونم ازکجا اومده ...دارم نقشه میکشم چطور بگیرمش...این یه کارو خوب بلدم اگه مشکلی دراین زمینه داشتید بهم پیام بدید اصلا چطوره یه تایپیک درموردش ایجادکنم ولی کدوم انجمن!؟
داشتم واسه خودم میپرخیدم که با یه سرچ خوردم به یه جای جالب.
گفتم لینک بذارم شماها هم ببینید و لذت ببرید:
http://www.hamdardi.net/OLD/index.php
فکر میکردم کلا از صفحه روزگار اینترنتی محو شده که ما دیگه اونجا نیستیم.
برام جالب بود. همه پستا و تشکرا و رتبه ها و آواتارای قبلی هست.
اونجا زمان متوقف شده! (البته بجز زمان بالای صفحه)
یه تجدید خاطره جالب شد:)
یاد بچه هایی که نیستن بخیر. نادیا7777، چشمک، رایحه عشق، ماهی 91، z o h r e h ، و سرافراز و شایانا و یاسا و آنی و آویژه و شب بارونی و داملا و سارا بانو و هستی و موعود و گلنوش 67 و پاییزان و ...
:moody::upset:
--------------------------
فکر میکنم از تو سایت الان هم لینک داشته باشه. هر چی گشتم پیداش نکردم.
ولی چقدر آبی بود تالار! اصلا به چشمم نمیومد قبلا!
----------------------
خوبین همگی؟
اوضاع بر وفق مرادتون هست؟
- - - Updated - - -
جناب امین موفق به اخذ موش شدید؟
فکر کنم اینجا مناسب باشه برای در میون گذاشتن تجربیات: (چون تو عنوانش گفته شده همه چی در همه!)
http://www.hamdardi.net/thread-28186.html
سلااااااااااااااااااااااا ااام :)
من دوباره اومدم با پستای رنگی رنگی :biggrin:
دختر مهربون واقعااااااااااااااا یادش بخیر
یه پستی رو توی لینکت دیدم که از دیدنش اشک تو چشمام جمع شد...
اون روزی که این پست رو گذاشتم چقدر نا امید بودم و امروز می بینم وضعیت الانم آرزوی اون روزم بوده.
واقعا راست میگن اونچه که قدیمیش خوبه دوسته....یاد همگیشون بخیر...
زهره خدا رو شکر خوبه. داملا گاهی ایمیل میده بهم.
اما واقعا قدیما یه صفای دیگه داشت. یاد رتبه هامون بخیر. کامنتای بامزه رتبه ها. تو کامنتای رتبه واسه بچه ها نامه می نوشتم من :311:
این لینکه که پیداش کردم تو پستت اینه : وقتی من و خدا جایمان عوض شد!!!
زندگیم قشنگ و زیباتر از گذشته شده اما حسابی منو بردی به اون روزا...
اون روزا ، روزهایی بود که فکر می کردم دیگه عشق تکرار نمیشه ، اما امروز تازه میفهمم که با 27 سال
سن تازه اول راه زندگیم با یه عالمه فرصت.:227: (راستی یادتونه محدودیت شکلک داشتیم؟ :311: )
راستی این لینکم با حال بود : :biggrin: چقدر بابا بزرگ اذیتم کرد. یاد اون روز که از دست خارپشت رفت بالای درخت و هی دالی دالی کنان اومد پایین بخیر :311:
آشپزخانه همدردی >>>
خوب از خاطره ها بیایم بیرون. این روزا به شدت مشغول کارم. دلم سفر میخواد.
کاش زودتر کارام درست شه برم سفر. بعد قول میدم عکساشو بذارم تو عکاسباشی
راستی یاد گل کاغذی هم بخیر. دخمل خوبی بود...
این جمله هم تقدیم همه دوستای عزیزم :
نیمه روشن هر چیزی را بنگرید، آنگاه تاریکی کنار رفته و روئیاهایتان تحقق مییابد. :72:
ق
دخترمهربون موفق شدم .بعد ۴۰دقیقه تعقیب وگریز گرفتمش. :227:عجب موش سمجی بود...باجارو وخاک انداز...اول تمام درز درها وزیر میزها روباملحفه وپتو گرفتم بعدش تعقیب وگریز شروع شد...آخرش بایه ضربه موند زیرجارو چندضربه کوچیک بادسته سه تارخواهرم زدم روی جارو تا ازهوش بره ولی خودشو زده بودموش مردگی ... .(اگه قضیه سه تارلو بره :54:)...همش تقصیرگربه هاست که بی عرضه شدند چنان باقیافه از روی دیوار ردمیشن هرکی ندونه فکرمیکنه روزی صدتاموش میگیرن....نکات مفید رو میذارم توی لینکی که معرفی کردی:324:
سلام.
همگی خوبید؟
مرسی دختر مهربون.خیلی لینک باحالی بود.واقعا یادش بخیر.با دیدنش یاد دفترمشقای قدیمی افتادم.یادش بخیر این تاپیک حال و احوال و الاچیق همیشه Up بودن.منم آبی و صورتی مینوشتم.چه حوصله ای داشتم. :)
سلام بهار شادی.خوبی؟
میبینم هنوز من و دختر مهربون و تو و چندتای دیگه حواسمون به تالار هست.
آقا امین دسته 3تار!!
............
منم خوبم.خدا رو شکر.گفتم یه حال و احوالی کنم.
سلام حالتون خوبه؟
می بینم که هیچکس به فکر ما نیست!هییییییییییییییییییی ی
بازم به معرفت بهار شادی
من هم بیشتر وقت شبانه روزم به انجام کارهای بچه میگذره تازه وقت کم میارم همشم خوابم میاد
تازه مادرم کمکم میکنه اگه تنها بشم و کارای خونه هم بیفته گردنم شرایطم سخت تر میشه
در هر صورت خدا رو شاکرم بالاخره اینم بزرگ میشه
این نیز بگذرد....
بی دل کجا رفته؟ مگه دست خودشه که قهر کنه:97:
سلام دوستان :love_heart:
من خوبم.امیدوارم شما هم خوب باشید :72:
فکور جان من فکر میکردم نی نی جان شما که بیاد کلا تالار میترکه.ولی دیدم نععع.بدتر از من از بقیه هم بخاری بلند نشد :witless:
بالاخره اسم گل پسرتو چی گذاشتین؟
من و مامانم فردا میریم ولایت.نمیدونم چرا برعکس همیشه که خوشحال بودم و دوست داشتم برم این دفعه حس خوبی ندارم
ایشالا آخرای شهریور هم میریم مشهد :310:
بهارشادی برگشتی؟چه خبرا؟
یعنی انقده سرت شلوغه؟دخترجون یه کمم زندگی کن.این که همش شد کار
گل کاغذی هم به زودی برمیگرده تالار :227:
راستــــی.کنکوریا بیاید بگید چیکار کردین؟ارشد؟؟؟
بابای من که هم دانشگاهیم شد :smile:
خودم براش انتخاب رشته کرده بودم.انتخاب اولش قبول شد :tongue:
از فردا کمرنگ میشم :54:
میشل جان کجایی؟چرا نمیای بنویسی؟
کسی از نادیا 777 خبر نداره؟
احتمالا زهره ازش خبر داره که اونم نیستش
راستی بهار از طرف من به ز ه ر ه بگو خیلی بی معرفته .خععععلـی. :101:
آقا ammin با خوندنتون رسما یاد گربه افتادم :311: البته ببخشینا :biggrin:
موش بیچاره.میگم دستاش خیلی ناز بود.مگه نه؟ :star: دستای کوشولو
ما رفتیم.خداحافظتون دوستان :love_heart:
سلام به تمامی اعضای خوب تالار
من فردا اخرین رو ز حق عضویت در تالار همدردی است جمعه حق عضویت در تالار کم رنگ می شود برای همیشه از تالار می روم خیلی ناراحت هستم فردا شب با همه اعضای قدیمی تالارهمدردی خداحافظی می کنم
خوب معلومه فرهنگ رفتی استامبول خوش گذشته اومدی اینجا حالت گرفته شده دیگه ههه ههه
یادش به خیر یا بد نمیدونم صفحه قدیمی تالار را دیدم یه جوری شدم
امیدوارم یه روزی همگی برگردیم و به خاطرات بدمون لبخند بزنیم
خاطرات و روزهای بدی که ما رو به این تالار کشوند و باعث شد دوستهای خوبی پیدا کینم :43:
چرا باید وقتی برگشتم حالم گرفته بشه؟البته کسی که تا حالا خارج نرفته
نمی تونه درک کنه.
راحیل آخرین لحظه پستتو فرستادیا شانس اُوردی.
برگشت پیروزمندانه خانمها و آقایان فکور، فرهنگ ، بهار شادی، بهار زندگی، دختر مهربون و حسین پور رو گرامی می داریم. امیدوارم اقایون و خانم هایی که قصد رفتن دارند هم (بی دل، محمد ابراهیمی، راحیل خانوم) زمانی برگشتشون رو جشن بگیریم.
راحیل خانم واقعا اگه یه موش ببینی وامیسی دست وپاشو نگا میکنی یاباسرعت مافوق صوت فرار میکنی !؟ولی کشف کردم موشها موقع بیهوشی و موقع بیداری چشماشون بازهست بهارخانم کلی دنبالش دویده بودم اون فسقلی باعث شد کلی میزواثاثیه جابجا کنم عمرامیذاشتم دربره سه تارخیلی دم دست بود پیام اجتماعی:لطفا درکیسه آشغال رو محکم ببندیدتا گربه ها بیخیال موشها نشوند.......
دلجو جان مررررررررررررسی عزیزم. لطف داری مهربون :43:
بهاری من که خیلییی خوبم چون از شر امتحانا راحت شدم. :227: تو چطوری و در چه حال؟
دیگه از من ناراحت شدی جواب ایمیلمم ندادی. اگر ناخواسته مکدرت کردم ببخشی :43:
راحیل جون
بذار بری ارشد بهت میگم پوستت چجوری توسط اساتید محتررم کنده میشه و برشتت می کنن :18:
فکر کن کار که می کنم ، عضو انجمن علمی هم شدم (از بس سرم درد می کنه واسه اینکارا :biggrin: ) ،
درس هم که میخونم...خونواده و فامیل و توقعات هم که سر جای خود ، بگو وقت می شد بیام؟
به خدا عقده ای شدم یه سفر برم :302: هفته سوم و چارم شهریور عوضش میرم صفا سیتی :227:
زهره هم از نادیا بی خبره ، ضمنا اکانتش مسدود شد و دیگه نتونست بیاد همدردی.
==================
راستی ترانه گفت "فرشته مهربان" دچار مشکل شده و التماس دعا داره. بچه ها همه براش دعا کنین شب جمعه :203:
برای زهره و مریم هم دعا کنین که مشکلاتشون زودتر حل بشه
من هم خیلیییییییییی التماس دعا دارم. چون دچار گرفتاری شدم.
==================
فکور
تو که باردار بودی؟؟؟ دنیا اومدددددددددددددددد؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس چرا نمیگی چیزی دختر؟
حالا گل دخمل داریم یا گل پسر؟ :43: مبااااااااااااااااااااااا ااااااااااارک باشه مامان خانم
==================
آقای ammin از موش نمی ترسین؟ جسارتتون قابل تقدیره ولی فکر نکنم راه حلتون به درد ما خانوما بخوره
خانما تو اینجور مواقع کلا ترک محل می کنن و این وظیفه خطیر رو میسپارن به آقایون :311:
بهار،تا الآن امتحان داشتی؟زهره یا نادیا مسدود شد چرا مسدود شد؟
فکور جان تولد نی نی کوچولوت مبارک.ایشالله زندگی خوبی داشته باشه.http://freesmile.ir/smiles/500613_bdayparty2.gif
تو هم خسته نباشی.واقعا بچه داری سخته.واقعا.http://mojdeh.persiangig.com/sheklak/narenji/1.gif
بهار شادی جواب ایمیلت رو دادم.مثه اینکه نرسیده.منم خوبم.خدا رو شکر.
فرهنگ مورد منکراتی نداره که به بهارشادی ایمیل دادم؟نه اینکه قبلا خیلی تذکر میدادی که دوتا خانوم نباید با هم ارتباط داشته باشن.مامور اخلاقیات تالار بودی،خواستم ببینم حلال شده یا نه؟
اقا امین بیا و کلا این قضیه موش رو فراموش کن.به چیزای قشنگتر فکر کن.http://www.pic4ever.com/images/greenstars.gif
راحیل خانوم سفر خوش بگذرهhttp://www.getsmile.com/emoticons/fu...-68129/bye.gif.تو حرم ما رو هم دعا کن.
سلام و احترام به تمامی اعضای خوب تالار فردا حق عضویت کم رنگ می شود برای همیشه از تالار می روم
از خانم نازنین اریایی خانم ویدا خانم بی نهایت خانم بهار شادی خانم خانم بهار زندگی خانم فرشته مهربان خانم فکور خانم راحیل خانوم نیلا محترم خانم بی دل خانم دختر مهربون خداحافظی می کنم هر بدی از من دیدی مرا بخشید چند وقت تلاش در تالار بی فایده بود
به امیددیدار
خداحافظ
:72::72::72:
وووووی چه تالار یـــــخی!
من خوبم.شما چطور؟
ببخشید چی شده الان؟
الان تالار چه فرقی کرده با قبل؟
وقتی وارد میشیم میشه همون قبلیه؟:303:
-----------------------
منم خوبم.
شما خوبین؟
چرا هیچ خبری نیست از هیشکی؟
---------------------
یادش بخیر قبلنا این موقع ها میرفتیم کتاب میخریدیم، جلد میکردیم، بوی کتاب نو میومد....
بوی کیف و کفش نو....
بوی همه چیز خوب...
آخرین شب تابستونو که دیگه نگو...
:)
آی گفتی دخترمهربون.من جلد کتابامو پشت بوم میگرفتم چون کل خونه میشد منگنه و میخ وقیچی وکتاب. وکتک مادر.فقط یه چیزش بد بود ماپسرا باید موهامونو با ماشین یک میزدیم،گوشامون میشدمثل آئینه های ژیان :54:.من عکسهای اون موقع روگذاشتم جزو اسناد فوق سری ،کسی نبینه،
با عرض سلام مجدد
بهار شادی بچه پسر هست ممنون از تبریکت
بهار زندگی از شما هم متشکرم
من نمیدونم چه خبر شده همه قهر کردن بار سفر بستن از آقای ابراهیمی و خانم بی دل میگم
اینا که سو گلی بودن
ظاهرا جو زیادی جدی شده درسته؟!
خوب ان شا الله همگی در پناه خدا سالم و موفق باشید فعلا خداحافظ
سلام...خوبيد؟
من هم بد نيستم.انگار غير ممكنه بيام بگم حالم خوبه.واقعا از خودم تعجب مي كنم.
اما از احوالاتم بگم...شوهرم رفته مسافرت.همش استرس داشتم به خانوادم بگم.دوست داشتم اصلا نگم ولي اگه از كسي ميشنيدند واويلا ميشد.نمي دونم چرا اين روزا همش به خودم استرس وارد مي كنم.يك ترس مبهم...انگار كه قراره يك اتفاق بد بيفته
از اين كه خونه خودم نيستم خستم ،ولي مجبورم خونه مادر شوهرم باشم.از اين كه بخوام سعي كنم بين مادرم و مادر شوهرم حرف پيش نياد خستم.از تيكه شنيدن ها كه تو چقدر اين جا موندي بدم مي ياد.
به خاطر همين موضوعات چه دعواي بدي بين من و همسرم رخ داد...بدترين دعوا...اون ميگه خانوادت فلان منم مثل اون...خيلي بد بود
بگذريم.....
چند وقت پيش بود ديدم روياي صداقت اومده بود خيلي خوشحال شدم...از صابر و روزنه و ميشل و ريحانه هم كه خبري نيست...
چقدر خوشحالم كه با سايت همدردي اشنا شدم...اگر اين سايت نبود من اينجا دق مي كردم...
اميدوارم دوستان دعام كنن چون واقعا روح و روانم خسته شده...
آقای امین این پستتون منو به گذشته برد و خیلی احساساتیم کرد
یادش بخیر دهه 70 که ابتدایی بودم باید سرمون را با ماشین می زدیم، اونم ماشین دستی! یادمه بابام سرتمام بچه ها مثل من، پسرعموم، پسر عمم و... خودش می زد سر من از همه بزرگتر بود و ناهمواریش هم بیشتر بود! بعضی اوقات گیر می کرد یکی از آرزوهام تو کودکی این بود که موهام رو با قیچی بزنن!! من گوشام همینجوریش هم آینه بغل ژیان بود بعد از اصلاح آینه بغل اتوبوس میشد! یادش بخیر:311:
یاد کلاس اول ابتدایی که 63 نفر بودیم افتادم. یادمه یه بار اول ابتدایی ریاضی 3/75 شدم! بچه ها گفتن این کیه دیگه از 20 هم بالاتر شده هنوز صدای پسره که فامیلیش گلشنی بود رو یادمه که داد میزد هفتادوووووو پنجججج، خلاصه با شادی اومدم خونه اولین نفر عموم رو دیدم بهش گفتم عمو ریاضی 3/75 شدم عموم برگه رو گرفت یه چک زیر گوشم پسر خاک بر اون سرت این چه نمره ایه!!! من زیر بار نمی رفتم، با گریه می گفتم به خدا از 20 بیشتر شدم!:311:
- - - Updated - - -
مگه دخترا م موشونو با ماشین می زدن؟
حالم بده.
پر از خشمم ، پر از احساست بدي كه تخليه نشده ، ديگه نمي تونم با اين خانواده و اين بابا و مامان زندگي كنم . حالم بهم ميخوره ازشون .
همه اش دارم خشم خودمو دارم ميخورم . ميترسم يه روزي فوران كنه . به فكر خودكشي ام . ميخوام همه چيز تموم بشه.
- - - Updated - - -
ديگه هيچ اميدي ندارم . كاملا نا اميد شدم .
چرا خدا اينقدر طولش ميده . مگه من چي ميخوام از خدا .
همه اش تكرار تكرار تكرار
حالم داره بهم ميخوره .
بدم مياد از همشون .
- - - Updated - - -
انگار نه انگار كه بچه ايي دارند.
- - - Updated - - -
حالت تهوع دارم
آقای امید لطفا چیزی بنویس
مگه دفعه های پیش نبود؟
مگه ماها نبودیم؟
مگه برای ما از این مشکلا پیش نیومده؟
انقدر اینجا حرف زدیم خالی شدیم
وقتی ذهنمون خالی شد راه حل میاد به ذهنمون.
هر چند به نتیجه برسیم یا نرسیم، باز احساس میکنیم تلاشمون رو کردیم و نشده.
دفعه اولمون نبوده، و دفعه اخرمون هم نخواهد بود.
تا وقتی هستیم همینیه که هست. هر بار هم همینجوری باید با تحمل ردش کنیم.
چاره ای برامون نیست.
ناراحتیت رو بنویس تا یه مقدار فشار روانی از رو فکر و ذهنت برداشته بشه.
......
از کنار هم گذشتیم .
بارزترین دلیل ای که می توان نوشت : " تفاهم نداشتیم " !
پیامک کیوان : " داداش من هنگ کردم ! هنوز باورم نمیشه ! "
......
........
...........
کیوان عزیزم
نمی خوام در این مورد زیاد صحبت کنم . حالم خوبه . بهتر از همیشه ....
گاهی وقت ها بیشتر نمیشه گفت .....
عروس ..خانواده ها ... اقوام ... دوستانم ... اطرافیانم .. وکیلم ... داور دادگاه و ..... همه و همه هم سوال تو رو داشتن . اما جوابی به جز اینکه " تفاهم نداریم " نشنیدند !
امضاء کردم .....
خدایا متشکرم . بوس
بهر حال من هنوز توی هنگ موندم! دلیلش هم به صحبت های قبلمون بر می گرده.
من همیشه برات آرزوی خوشبختی داشتم،امیدوارم که خیر و مصلحت در این باشد