RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سلام به همه
با توجه به صحبت هاي مفيد دوستان اجازه ميخوام مطلبي رو اينجا بنويسم
قبل از اون براي sahar_1987 عزيز آرزوي موفقيت ميكنم . من توي دوران عقد مشكلي با نامزدم پيدا كرده بودم
كه نزديك به مشكل شماس ، 2 ماه بعد از عقد بعلت فوت پدرش عروسي موند واسه 6 ماه بعد ،همون موقع ابراز كرد كه هيچ هحساسي به من نداره . و از اينكه ازدواج كرده پشيمونه ميگفت با من مشكلي نداره ،
من پيش مشاور رفتم و اون به من گفت با توجه به مرگ پدر و بعد هم دوست صميميش دچار بحران شده و بهش محبت كنم و اظهار پشيمونيش از ازدواج رو به حساب افسردگي گذاشت . من خيلي روزهاي سختي رو دوره عقدم داشتم ، نهايتا" هم كه معلوم شده بود ( بعد از عروسي )با خانمي كه از قديم ميخواستتش صحبت داشت اين كه رابطه داشت يا نه با خداست .
من مشكل الانم رو توي تاپيك با عنوان ميخوام از شوهرم جدا شم يا نه؟ نوشتم
شايد فكر كنيد اغراق ميكنم اما نميدونين واسه يه زن كه زيباس و امتياز هاي زيادي داره سر كردن با مردي كه ميگه هيچ احساسي به تو ندارم يعني چه؟نميدونين وقتي حتي حاضر نشد بعد عروسي بريم مسافرت ،و حاضر نميشد حتي سعي كنه كوچكترين توجهي به من بكنه يعني چه ؟ سحر جان اينها رو با اشك مينويسم، وقتي كتري ابجوش تو اشپزخونه برگشت روي دستم حتي پا نشد بياد ببينه چه اتفاقي برام افتاده. يعني چه؟ و من انگار كه تنها زندگي ميكنم همه احساساتم رو با خودم هضم ميكنم . خيلي باهاش حرف زدم از احساسم گفتم . از اينكه اگه ميخواد خستم كنه نيازي به اينكار نيست از زندگيش ميرم ...بارها ميشه به خودم لعنت ميكنم چرا اون موقع كه گفت دوستت ندارم تصميم گرفتم ادامه بدم.خيلي سريع تر از اون كه آمادگيشو داشته باشم باردار شدم و حالا ،
من موندم و يه دختر نازنين كه ميبينم پدرشو دوست داره و گريه م ميگيره كه چه كنم ؟
عزيزم قصدم هم درد دل بود هم با خوندن مطلبت دلم باز شكست . نميخوام ته دلت رو خالي كنم مخصوصا" كه دوست گرامي " راهگشا" خيلي خوب راهنماييت كردند. موفق باشي عزيزم
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
از لطف و محبت و نظرات ارزشمند همتون ممنونم ولی چیزی که برام سواله اینه که چرا مدیر محترم همدردی حتی یکبار هم با من همدردی نکردن؟
یعنی زندگی من انقدر پیش پا افتادست؟ حتما خود من انقدر پیش پا افتاده بودمو هستم که به این روز افتادم.
تنها حسی که دارم تاسفه. عمیقا واسه خودم متاسفم وجودم پر شده از زخم هایی که مثله خوره روح و جسم من رو در انزوا و تنهایی می خورند و می تراشند و می خراشند و فقط امیدوارم خدا انتقام سوزش دردناک زخم هایی رو که به من وارد کرد از شوهرم و زندگیش نگیره چون درد و رنجی که من می کشم اونقدر وحشتناک و آزار دهنده ست که هیچکس طاقت تحمل اون رو نداره . خدا کنه که خدا ازش بگذره...
دارم مثله آدم برفی از حرارت آتشی که به وجود دردمندم انداخت آب میشم. هزاران هزار بار دل و قلب و روح من رو خرد و له کرد میخواین بخندین لبخند بزنین یا قهقه بزنین و باور نکنین ولی ناراحتم از اینکه هنوز بی اونکه دلیلش رو بدونم دوستش دارم ...
تنها عامل زنده بودن که امید به فرداست در من کشته شده و هیچ تصویری از فردا در ذهن من نیست. به قلبم چی بگم؟جواب احساسمو چی بدم؟ جواب روح آزردمو که روز و شبو خواب بیداریمو ازم گرفته چی بدم؟ حسرت همه چیز رو به دلم گذاشت.
«در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا میخورد و میتراشد. اين دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که اين دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدهای نادر و عجيب بشمارند و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آميز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برايش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تأثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید».
الان چند ماهی هست که شغل خیلی خیلی خیلی خوبی دارم واقعا موقعیت اجتماعی عالی و درآمد خوبی دارم ولی حتی این مسئله هم ذره ای امید برام ایجاد نکرده و الان چند روزه احساس میکنم اصلا توانایی کارکردن هم ندارم تخصص و شغل بدون هیچ امید و شادی و عشق به چه دردم میخوره؟
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
این روزا خیلی میام به تالار و سرگذشت بقیه رو میخونم خیلی تو فکرم از خودم بدم میاد قبلا میدونستم خیلی کم تجربه هستم ولی الان بیشتر به این ضعف خودم پی بردم ولی آخه قبل از ازدواجم خواب این روزا و این اتفاقاتی رو که برام پیش اومده رو هم نمیدیدم آدمای پخته چطوری پخته شدن؟ اصلا وقتی خیلی مطالب رو میخونم به شدت دچار استرس میشم. یعنی اگه مشکل کسی فقط سادگی و بی تجربگی باشه باید اینطوری مجازات بشه؟ اگه موقعی که ازدواج کردم یه دختر دست صدم با تجربه و بلد بودم بهتر بود؟از دست خودم کلافه هستم احساس میکنم مقصر اصلی این زندگی خودم هستم من زن بی سیاستی هستم از خودم بدم میاد ولی آخه منی که قبل از ازدواجم پاک بودم و بعدش فهمیدم شوهرم چطور آدمی بوده خب سخت بود واسم ولی با این حال فقط به خودش گفتم. چرا چرا چرا چرا ؟ اخه این چه سرنوشتی بود بخدا اگه سر سوزن شوهرم محبت منو درک میکرد حاضر بودم جونمو فداش کنم. بخدا من هرچی توان داشتم فقط بهش محبت کردم. من تحمل این روزا رو ندارم. من با هزار امید و آرزو ازدواج کردم. چکار باید میکردم که نکردم حتی وقتی عقد کردیم یه عقد ساده ی محضری گرفتن شوهرم گفت بعدا عروسی مفصل میگیرم. هیچ وقت ازش هیچی نخواستم. حسرت کمترین مراسم رو هم به دلم گذاشت حسرت همه چیز رو به دلم گذاشت تازه اخر سر گفت من خودم میدونم هیچ کاری برات نمیکنم اما نمیخوام که خرجت کنم گفت ازت سیرم در صورتی که واسه دوست دخترم حاضرم جونم رو هم بدم به تنها ازش سیر نمیشم تازه روز یه روز بدترم میشم. همه رفتاراش به کنار فقط وقاحت و بی شرمیش توی صحبت کردنش همیشه آتیشم میزد. دارم دیوونه میشم کنید دعا کنید زودتر بمیرم تا شاهد این روزا نباشم تا تکرار این بیرحمی هاش ذره ای از عشقش رو توی دلم کم نکنه. تا شاهد این نباشم که توی فامیل پیچیده که m (شوهرم) گفته زنش رو نمیخواد.
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
چه اهمیتی داره که فامیل چی می گند؟ تو همه فامیلها هستند کسایی که حرف مفت می زنند. مشاوره رفتی؟
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
اصلا مشکل من حرف فامیل نیست البته اینم در کنار سایر مسائل آزارم میده ولی مشکل اصلی من شکست زندگیمه. گاهی به خودم حق میدم من هیچکس بعد از ازدواج راهنماییم نمیکرد در صورتی که همه ی جوونا به تجربه و هدایت بزرگترا احتیاج دارم. مخصوصا از مادرم خیلی شاکی هستم اون هیچی یادم نداد. الانم با دلسوزی های بیش از حدش داره دیوونم میکنه حالم بهم میخوره وقتی انقدر واسم دل میسوزونن انگار با یه بچه دارن برخورد میکنن دیگه اصلا تو خونه تنهام نمیذارن نمیذارن رانندگی کنم و حتی سرکار پدرم میرسونم و عصر هم میاد دنبالم. این کاراشون نگرانم میکنه دلم میخواد از دست همه فرار کنم. دارم خفه میشم. کاش بجای این دلسوزیای مسخره به موقع راهنماییم میکردن.کاش توی تصمیم گیریم واسه ازدواج اگاهم میکردن کاش.... دلم واسه یه لحظه استقلال لک زده.
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
خب فکر کنم اونا می ترسند تو رو تنها بذارند مبادا باز فکر خودکشی برنه به کله خوشگلت گلم :*
اونا نگرانت هستند. قوی باش و به اونها هم نشون بده که قوی هستی. ببین من خیلی از کسایی که تو ازدواج اولشون شکست خوردند رو دیدم که دوباره بلند شدند و دوباره ازدواج کردند دست کم 3-4 تا رو دور و بر خودم دیدم. در ضمن اصلن وقت و انرژیتو صرف فکر کردن به چرتهایی که او گفته نکن. طلاق بگیر. بکارت برای جامعه ما مهمه خیلی جاهای دنیا مهم نیست. تو که سواد و تحصیلات خوبی داری. اول به خانوادت نشون بده که دوباره بلند شدی و محکم تر و با تجربه تر شدی بعد زندگیتو از نو بساز. تنها باشی تا آخر عمرت بهتره تا با آدمی که این حرفا رو میزنه حتا یک کلمه دیگه حرف بزنی و بش فکر کنی. ببین سحر فردا رو کسی ندیده.... تو زندگی تو بکن و بگذار زمان مشکلت رو در خودش حل کنه با هر چیزی که اروم میشی خودتو سرگرم کن. فیلم کتاب دوستات درس ورزش رقص زندگی کن... :310:
باید به خودت احترام بذاری و به خودت برسی تا دنیا هم به تو احترام بذاره... پذیرفتن شرایط سخته به خصوص چون دوستش داشتی اما می تونی تصور کنی که اون مرده... همین امشب توی ذهنت یه حایی دفنش کن. براش عذاداری کن. گریه کن. توی ذهنت بسپارش به خاک سرد و برگرد به زندگی. هر وقت دوباره یادت افتاد یا کسی راجع به اون خائن باهات حرف زد بگو اون برام مرده. محکم بگو اینو تا دیگه نتونند ازارت بدنند... هر وقت یادت افتاد که دوستش داشتی و براش همه کار کردی اون جایی رو که تصور کردی دفنش کردی رو به یاد بیار ... به یاد بیار که اون مرد و تو براش گریه کردی و تموم شده و حالا باید برگردی به زندگیت.... خودتو نباز...
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سلام عزيزم با حرفاي دوستمون موافقم
چرا يه جهش نميكني تا به آينده يي كه لايقشي برسي .ميتوني قوي باشي . زن بايد خيلي قوي تر از مرد زندگي كنه . ميدوني كه طبيعت هم نسل ماده رو قوي تر پرورش داده . عزيزم حيات با ماده س ..... تو همه كتابهاي علمي اين اثبات شده.... يه نگاه به فيلم هاي جديد بندازي ميبيني كه چه جوري قدرت يك زن رو به نمايش ميگذارن ... درسته كه يه نمايشه اما با يقين بهت ميگم تو عشق كار تحصيل ورزش و همه و همه چيز اوني برنده س كه قوي تر عمل ميكنه اوني كه از نقطه ضعف برخورد ميكنه بازنده س چرا در برابر عشقت ضعف نشون ميدي .
اوني كه ضعيفه اونه كه دل بسته به دوستش و همسرش رو داره از دست ميده ... ببين اينا رو واسه دلخوش كنك تو نميگم
گلم ناراحت نشي ... اما تو نوشته هات به نظر اومده .. با اينكه خيلي اميتياز هاي خوبي داري اما اعتماد به نفس نداري ... رو شخصيتت كار كن . خودت رو قوي كن گل من از يه سوراخ كه ۲ بار نبايد گزيده شد .
اگه ناراحت نميشي ميخوام راجح به يه چيزي واست صحبت كنم ..........
چرا خودت رو با اين چيزها آزار ميدي بيا يكم با هم الفاظ رو بررسي كنيم طلاق خيانت پاك بودن دست چندم بودن .... ببين گلم طلاق چيز بدي نيست اين طور ميگن اما اگه بد بود تو قران ازش به بدي ياد ميشد
حالا به شوهرت كاري ندارم اما خيلي ها هر دو خوبن اما نميتونن با هم باشن . طلاق رو واسه همين قران اورده
كه هيچكسي صاحب كس ديگه يي نيست يه قرارداد دو طرفه س كه قابل فسخه ...
متاسفانه يه چيزهايي اونجوري كه بايد بيان نشده .
ببين مسير زندگي مثل يه خط ميمونه اگه تو مسيرت يه خط زاويه دار باشه هر چقدر بري جلو كجيش بيشتر معلوم ميشه . الان شوهرت رو يه خط زاويه دار حركت ميكنه ..چرا راست نيست خوب عزيزم خوب ميدونيم كه از يه نقطه نميشه دو خط موازي كشيد اون از كنار مسير با تو بودن ... يه خط كج ايجاد كرده تو الان تو دايره قسمت يه تكيه گاهي براش .. ازش جدا شو تا يه خط كج تنها باقي بمونه ... ببين ميترسي بره .... بزار بره
من زني رو ميشناسم تو محل كار خودم 33 سالشه ۱ دختر 12 ساله داره شوهرشو هر كاري كردن تو اين 12 سال درست نشد اخرش از شوهرش جدا شد اون رفت با زن مورد علاقش ازدواج كرد ‘ همه به اين طفلك سر كوفت ميزدن ....!
الان چند ماهه كه يه پسر مجرد با تحصيلات و كارمند 28 سالشه همه كاري كرد كه راضيش كنه تا به خواستگاريش جواب مثبت بده . خلاصه ۳ ماهه ازدواج كردن و همه دارن حسرت شو ميخورن پسره واقعا" ميخوادش
.... كي ميدونه فردا چي ميشه . دستاتو باز كن گلم . نسيم رو در آغوش بگير آزاد باش و آزاده زندگي كن و به هيچ چيز دنيا دل نبند اگه كسي ميخواد بره بزار بره ...( حتي اگه داره با خيانت ميره )
تو راهت رو از راه بدي جدا كن . باور كن هميشه اوني كه ضرر ميكنه ، اونيه كه بد كرده ، و هر وقت يكي با بدي به تو رفت ، يكي با خوبي و عشق بزرگتر سراغت مياد . ايمان داشته باش كه ما همه در زندگي بازيگران يك رمان بزرگيم كه سرنوشت ما در دست قادر مطلقي رقم ميخوره ، كه همه چيز ها رو ميبينه و ميدونه چه بگي چه نگيم ....
:43: و از من به عنوان خواهر به تو نصيحت ادمها رو به واسطه رفتارشون و ذاتشون دوست داشته باش عشق بي واسطه ..........
موفق ميشي
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سلام سحر جان
عزیز دلم بهت حق میدم اینقدر ناراحت باشی
سحر هیچ جای ماجرای تو خنده دار نیست و کسی بهت نمیخنده
حتی اونجایی که گفتی با این حال دوستش داری
بهر حال همسرت بوده و علاوه بر علاقه تو بهش وابستگی پیدا کردی اما نمیدونم میشه اسم حس الانتو دوست داشتن گذاشت یا نه
از بابت جواب ندادن آقای مدیر هم دو احتمال وجود داره
1.اینکه تاپیک شما رو ندیدن.چون هر بار که ایشون میان بدلیل کثرت فقط میتونن تعداد محدودی از تاپیکها رو مطالعه کنن
2.اینکه تاپیکتونو مطالعه کردن اما دیدن که دوستان همدردی جوابهای مناسبی براتون ارائه کردن و بهمین دلیل ایشون تکرار نکردن همون راه حل ها رو
ولی امیدوارم اگه مایه آرامشتون میشه ایشون بهتون جواب بدن
موفق باشین:72:
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
:46:سحر عزیز سلام خیلی ناراحتم بابت مشکلت نمیدونم چی بگم فقط خیلی بهم ریختم:302:
کل تایپیکتو خوندم وفقط ناراحتم .سحر عزیز بچه ها خیلی خوب راهنماییت کردن ولی با وجود حرفایی که میزنی معلومه دوسش داری چرا چرا باوجود کارایی که کرده بازم واسش ارزو خوبی میکنیو اینکه خدا ببخشدش بنظرت این حق اونه .چرا فکر میکنی هیچکی بهت حق نمیده .چرا نمیخوای قبول کنی که یه وقتایی خدا میخواد ازمایشمون کنه چرا بنظرت طلاق میتونه تو این شرایط بد باشه از نظر من تو کار اشتباهی نکردی و بعدم با وجود طلاق و حکمت معلومه که علت جداییت بی بندباری شوهرت بوده نه خطای تو.چرا امیدتو از دست میدی تو که هنوز وارد زندگی نشدی یا بچه نداری چرا نمیخوای باور کنی که این مرد ارزش محبت تو رو نداره کسیکه تا این حد جسورو بیخیاله.حداقل به یه مشاور سربزن تا اون بهت بگه چیکار کنی چرا داری کش میدی اگه میخوای ادامه بدی به مشاور بگو تا اگه راهی هست زودتر اقدام کنی و اگه نه تمومش بکن:160: اینکارا فقط باعث میشه روز به روز بدترو افسرده تر بشی .ببخشید ولی من فقط خواستم همدردی کنم:43: و بگم که خیلی ناراحت شدم و ارزو میکنم که هر راهی رو که انتخاب میکنی بهترین باشه و از ته دل بخندی:46::46:
RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم
سحر خانم من چند تا از پست های شما رو خوندم و کلیت ماجرا رو متوجه شدم
خیلی ناراحتم از اینکه سادگی خیلی از ما دخترا باعث سواستفاده بعضی از آقایون شده
اگر آسون بگیری از خیلی از همین آقایون سفت میخوری!
بی تعارف به یه نتیجه ای رسیدم که اینجا میگم،البته آقایون نخونن:
فهمیدم که چه در دوران نامزدی ،چه عقد،چه بعد از عروسی ،نباید نیازهای مرد رو کامل برآورده کرد(از هر لحاظ) البته با سیاست نه با جدل.به خاطر اینکه مردها دوست دارن دنبال زنی باشن که براشون دست نیافتنی تر باشن و اگر خانم ها رو موم در دستشون ببینند دیگه ارزشی زیادی براش قایل نمیشن و میرن دنبال کسی که بیشتر براشون ناز کنه و بله رو دیرتر بگه و حتی توقعات بالاتری داشته باشه
بیشتر دخترهایی هم که در دوران نامزدی و عقد از مردی ضربه خوردن اونایی هستند که آسون گرفتن و زودتر وابسته شدن
از این حرفها گذشته،من به شخصه از روی نوشته های شما پی به روح بزرگتون بردم،احساس میکنم که شما از پس این مشکل راحتتر از بقیه بر میاید و زودتر به نتیجه میرسی
موفق باشی