RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام نمیدونم این قضیه ربطی به این موضوع داره یانه شاید حدود7-8 ماه میگذره ولی انققققد ناراحتم وانقد فکرم مشغولشه انگار دیروز اتفاق افتاده
برای خریدبه مغازه ای رفتیم بعد ازچنددقیقه زن وشوهری همراه بچه ای وارد شدن اصلاحواس ما به اونا نبود ولی از صدای بلند خانم بخودمون اومدیم که میگفت یعنی چی نمیخری ؟من اینو میخوام وهمین طور از مغازه بیرون میرفتند از اون سروصدایی که خانم راه انداخت کلی آدم جمع شد[/color]
مشکل:
خانم:آبروریزی جلوی مردم/عدم درک رفتار همسر یاعدم موقعیت شناسی/عدم کنترل خود
آقا:؟؟؟؟
[color=#FF69B4]رفتار درست :
قبول نظر شوهر باخوشرویی و گفتگو دراین مورد در آرامش وتنهایی وپرسیدن علت مخالفت
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
نمیدونم درسته یا نه
به نظرم داوری کنید خوب میشه
دو روز تموم یه کاری با نامزدم داشتم هر چی زنگ میزدم جواب نمیدادو با اینکه تو اوو (یه نرم افزاریه که برای چت تصویری ازش استفاده میشه گفتم شاید کسی ندونه) آنلاین بود اما پیاممو جواب نمیداد منم خیلی عصبی شدم و تصمیم گرفتم باش دعوا کنم دیگه بسه هر چی کوتاه میام و اینا!!
رفتار غلط: میتونستم وقتی زنگ زد دعوا کنم و بگم این چه وضعشه من اصلا نمیتونم تحمل کنم اصلا معلومه کجایی و اینا دیگه تو اووم آنلاینی جوای نمیدی و من عقده ای شدم !!!( کلا اینا رو قرار بود بگم ) میدونستم با توجه به شناختی که دارم اونم میگفت همینه که هست من تغییر نمیکنم
دلیل رفتار:محق دیدن خود. درک نکردن طرف. پیش بینی ذهنی و....
اما یه لحظه فکر کردم حالا که چی همین مقداریم که حرف بزنیم نباید به دعوا بگذره
رفتار درست: وقتی زنگ زد... خوب و مهربون جواب دادم و اصلا نپرسیدم کجا بوده فقط کارمو گفتم و بعدم گفتم ناراحت میشم وقتی زنگ میزنم برنمیداری و دلم برات تنگ میشه اون لحظه دوس دارم صداتو بشنوم....خودش گفت ببخشید پی سی روشن بود منم خواب بودم قبلشم بیرون بودم گوشیمم رو سایلنت بود متوجه نشدم سعی میکنم از این به بعد هر روز بت زنگ بزنم یا تکس بدم(هر چند این عملی نشد)
دلیل رفتار: صبر!!!انتقاد / وصف حال خود/ وصف حال خود که نتیجش میشه ایجاد همدردی در فردمقصر(این قسمتو از پست اول تقلب کردم :-))
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
به به چه تاپيكي ...محشره
مرسي فرشته مهربان كه ما رو به اين جاي خيلي خوب اوردي:311::104::104:
منم يه الگوي جالب براتون دارم
ديدن ظاهر امر/برداشت شخصي/عدم موقعيت شناسي/عكس العمل نادرست
چند شب پيش شوهرم تا دير وقت سر كار بود منم رفته بودم خريد.وقت بركشت قرار شد بياد دنبالم.اول قرار بود من برم اونور خيابون ولي اون بخاطر اينكه من اذيت نشم اومد اين دست ايستاد تا من برسم.منم اونو نديدم.هر چي هم زنگ زد و بوق زد نفهميدم.تا اومد و اين ور بهم زنگ زد در حالي كه پيدا بود عصباني شده بهم گفت حواست كجاست معموله كجا رو نگاه ميكني؟منم چون خسته بود چيزي نگفتم.وقتي اومد پيشم ديدم دوستش تو ماشينه...كلي ناراحت شدم...با خودم گفتم چرا جلو دوستش سر من داد زد؟؟؟
ديگه هرچي تو ماشين اون باهام حرف زد من سرد جواب داد.وقتي د.ستش پياده شد بهش گفتم درسته خسته اي ولي درست نبو د جلو دوستت سر من دادبزني...اون گفت:مگه عقلم كمه.اومدم بيرون ماشين بهت زنگ زدم:163:
من كلي از دست خودم ناراحت شدم.
اشتباه من:
1.قضاوت عجولانه
2.تعميم مشكل
حتي اگه اون اينكارو ميكرد من بايد ابرو داري ميكردم.هروقت به اين مرحله رسيدم كه تونستم با اينكه از دستش ناراحتم ابرو داري كنم ميشم يه همسر خوب.خدايا كمكم كن.
حالا اصلاح الگو
ديدن امر از نظر خودمان وبقيه/برداشت منطقي/ موقعيت شناسي/عكس العمل نادرست
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام
من تجربه خودمو ميزارم و الگوي رفتاري رو هم در انتها ميگم
قرار بود شوهرم ساعت 8 صبح قبل از رفتن به محل كار پولي را واسه من واريز كنه ..من ديدم داره ديرش ميشه بهش گفتم مشخصات كارت خودشو بهم بده تا اينترنتي اين كارو انجام بدهم و اونم نخواد در بانك معطل بشه
گفت باشه
من از ساعت 8.15 تا 9 زنگ ميزدم و ايشون جواب نميدادن:300: و بلاخره بعد از 45 دقيقه اس ام اسي مشخصات رو گفت ...من ديگه مسئله پول و كارت يادم رفت و به حدي عصباني بودم كه چرا تلفنم رو جواب نميده كه اگه جلو روم بود به دوقسمت مساوي تقسيمش ميكردم:163:
با اس ام اس گفتم چرا جواب نميدي؟ فقط يك جمله گفت : دعوا ميشه:324:
ساعت 13 زنگ زد و بعد از معذرت خواهي از كاز صبحش گفت من سوئيچ ماشين رو گم كرده بودم شما هم مرتب زنگ ميزدي ميدونستم كه نميدوني سوئيچ گم شده و من عصباني بودم هم از تو هم از خودم ..گفتم اگه تلفن جواب بدهم جفتمون داد و بيداد راه ميندازيم و روزمون خراب ميشه پس جواب ندادن و ترجيح دادم به داد زدن ..الانم ك هر دومون اروميم من معذرت ميخواهم
به همين سادگي به همين خوشمزگي
نتيجه :
هنگام عصبانيت سعي كنيد از موقعيت تنش زا دور بشيد و مطمئن باشيد گذر زمان و صبر هر دو طرف رو اروم ميكنه
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام دوستان
من و محسن تقریبا یک ساله عقد کردیم خوانواده خوبی داره کاملا احترام منو حفظ میکنن و من هم متقابلا ...
اما یه کم توقعی که من دارم تا حالا یک بار هم واسه رفتن به خونشون منو دعوت نکردن منظورم دعوت رسمی نیست من تقریبا دو روز یک بار بهشون زنگ میزنم حالشونو میپرسم و اگر خیلی از دیدنشون گذشته باشه بازم خودم باید بگم مثلا فلان روز میام خونتون اگر از 1هفته بگذره و نرم کلی گله میکنن که سایت سنگین شده و ...
اما دوست دارم خودشون منو دعوت کنن به محسنم میگم اما بازم فایده نداره به نظرتون چه کار کنم؟اصلا ارزش داره خودمو درگیر این مسئله کنم؟
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام
همسر من مدتیه که موتور خریده و گاهی با اینکه گواهینامه نداره سوار میشه هرچند می دونم که آدم خیلی خیلی محتاطیه و به خاطر محل کارش که با موتور راحت تره ،موتور خریده
به منم قول داده تا زمانیکه گواهینامه اش را نگرفته مسیر های طولانی رو سوار نشه
دیشب همسرم یه کم دیر کرد نگران شدم زنگ زدم بهش که ببینم کجاست دیدم میگه دارم می ام یه لحظه بهش شک کردم گفتم با موتور رفتی که گفت نه کلیدش به جا کلیدی آویزونه برو ببین
رفتم دیدم که کلید یدکش هست و کلید اصلیش نیست خیلی خیلی عصبانی شدم
چون هم بدقولی کرده بود و هم دروغ گفته بود
اولین کاری که کردم به پدر همسرم زنگ زدم و بهش جریان موتور خریدن همسرمو گفتم و اونم بنده خدا منو دعوت به آرامش کرد و گفت که خودم باهاش حرف می زنم و نمی گم که شما گفتی و ازم خیلی خیلی تشکر کرد که در جریان گذاشتمش
ولی من هنوز خالی نشده بودم نشستم فکر کردم چه کار میتونم بکنم که هم حرفمو زده باشم و همم بحث و دلخوری پیش نیاد
رفتم تمام حرفامو روی کاغذ با خط بزرگ نوشتم و به پشت در ورودیه خونه چسبوندم و از چشمی در نگاه می کردم یه وقتی کسی از اهالی آپارتمان نخوندش دیدم همسرم اومد و با تعجب شروع به خوندن کرده و بعدم زده زیر خنده با صدای بلند می خنده درو براش باز کردم اومد تو و منو بوسید و بهم گفت کار خیلی جالبی کردی بعدم قول داد که دیگه زیاد سوار موتور نشه و امروزم از مترو زنگ زد که با مترو دارم میرم هر چند با لج می گفت ولی خوب به قولش عمل کرد :163:
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام ..
با نامزدم خونه ی دائیم دعوت بودیم .. ایشون گفت با دوستاش تمرین داره ( برای خوانندگی ) و قراره دوستاش بیان خونه شون و شب دیر میریم .. و چون قرار بود ما اون روز با هم بریم بیرون من باهاش قهر کردم و بعد یه ساعت اومد دنبالم و با هم رفتیم خونه شون .. اونجا فهمیدم که علت اصلی اینکه ایشون میخواد دیر بریم اینه که هم با دوستاش تمرین کنن و هم اینکه بتونه مسابقه ی فوتبالو ببینه ..
رفتار غلط من : عصبانی شدم و گفتم تو هیچ ارزشی برای من و خانواده م قائل نیستی و فوتبالو ترجیح میدی .. و باعث شد که هم تمرینشون کنسل بشه هم دعوامون بشه و گریه کنیم و شب با چشمای قرمز بریم و همه متوجه بشن .. هم فوتبالو ببینیم و دیر بریم !!
رفتار درست : میتونستم اجازه بدم ایشون هم تمرینش رو داشته باشه هم فوتبالو با هم ببینیم و لذت ببریم و با دائیم تماس میگرفتم و میگفتم ما دیرتر مزاحم میشیم ..
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
سلام خدمت دوستان
تولد همسر نزدیک بود.من هم با زبان روزه در گرمای طاقت فرسای تابستان دنبال هدیه مناسبی براش بودم.
هرچقدر گشتم اما اون چیزی رو که میخواستم پیدا نکردم.
رفتم خونه.تا در رو باز کردم قیافه خشمگین همسرم رو دیدم که میگه:
هیچ معلومه کجایی؟یک روز هم که من خونه ام تو خونه نیستی(حالا تازه از خواب بیدار شده ها !)..تو از اولشم همینوطوری بودی....
جواب من:
بشکنه این دست که نمک نداره...بی چشم و رو واسه تولد تو رفته بودم تو این گرما ازین مغازه به اون مغازه..تو لیاقت محبت منو نداری
تعمیم دادن مشکل/استفاده از جملات نا امید کننده/در نهایت دعوا و دلخوری و قهر
حالا این الگو رو مرور کنیم :
مریم جان عزیزم..دوست دارم وقتی چشمام رو باز میکنم تورو ببینم...وقتی خونه نیستی این سکوت و این سوت و کوری خونه واقعا منو آزار میده
جواب من:
عزیزم من بیشتر از تو دوست داشتم روز تعطیل کنار تو باشم.اما چون مناسبت فرخنده و مهمی در پیش رو داریم مجبور شدم کمی تورو تنها بذارم.
رد و بدل کردن جملات عاشقانه/درک طرفین/ایجاد علاقه بیشتر در هر دو طرف/مدیریت دلخوری و جلوگیری از ایجاد دعوا
موفق باشید
یه مورد دیگه
زن خیلی تو خونه کار کرده و خسته شده
شوهر از سرکار اومده و میبینه اخمای خانومش تو همه.
شوهر:
باز که رو ترش میکنی...اه ! هر بار که من از میام خونه تو همین جوری هستی..انگار غمباد گرفتی...
زن:
خسته شدم...از صبح تا شب باید بشورم و بسابم...انگار که من کلفتم...فکر کردی خیلی هنر میکنی میری پشت میز میشینی؟دو روز بمون تو خونه تا ببینی چقدر سخته کارای خونه
تحریک هر دو طرف به دعوا/موندن خستگی مضاعف در طرفین/دلخوری و قهر
الگوی ذرست رو مرور کنیم
شوهر:
عزیزم ..نبینم خانومم ناراحته...اخماتو وا کن ببینم ...چی باعث شده عزیز من دلخور بشه....
زن:
چیزی نیست عزیزم...کمی خسته شدم....نمیخواستم به تو اخم کنم.فقط کارام کمی زیاد بوده امروز.جسمم کمی خسته شده.میخوای دو تا چایی بریزم باهم بخوریم تا خستگیمون در بره؟
حل مشکل در ارامش/عدم ایجاد دلخوری/نزدیک شدن زوجین به همدیگه/
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
چرا دیگه کسی تو این تاپیک پست نمیذاره .
خیلی آموزنده بود
RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات
باسلام به همه ي دوستان عزيز همدرد...
الگوي رفتاري كه در زير ميارم نميدونم چقدر درست يا مطابق با نظرات كارشناسي هست اما براي من وبا توجه به شرايط روحي ورواني من و همسرم خيلي مفيد و مناسب بود.
در راستاي اصل خود را به تجاهل زدن يا نه....
چند شب پيش نيمه شب از خواب پريدم،موبايلم دم دست نبود تا ساعتو ببينم،موبايل همسرم كنار بالش من بود،بي هيچ قصدي فقط براي ديدن ساعت دكمه ي قفلشو زدم تا اسكرين سرورش بره وساعتو ببينم،يه دفعه ديدم ازم كد ميخاد!يك دفعه مثل يك فيلم سينمايي تمام چيزهايي كه در مورد خيانت همسران شنيده بودم از جلوي چشمم رد شد،قفل گذاشتن روي موبايل،رها نكردن گوشي موبايل حتي در منزل،داشتن دو سيم كارت،تاپيكهايي كه در سايت خونده بودم،مواردي كه سر كار يا در آشنايان ديده بودم،متاسفانه همسرم تموم نشونه ها رو داشت!انگار دنياروي سرم خراب شد....
الگوي غلط:همون موقع با داد وبيداد همسرمو بيدار كنم،و به خاطر علامت سوالهايي كه توي ذهنم ايجاد شده بازخواستش كنم!در حاليكه ميدونم ساعت 7 بايد بره سر كار،روزي سختي هم داشته و مسلما هيچ كسي دوست نداره اون موقع شب بيدارش كنن و سين جيمش كنن،اما مگه اين افكار منفي اجازه ميده....
الگوي درست:اصل تجاهل.اما تجاهل براي مدت طولاني منو آزار ميده نميتونم تا هميشه اين افكارمو مخفي كنم،ميترسم بالاخره يه روزي سر باز كنه....
الگوي موفقي كه من انجام دادم:اون شب هر طوري بود خودمو آروم كردم،حتي اومدم بيرون از اتاق خواب وگريه كردم!فردا صبح همسرم زودترازمن رفته بود سر كار و نديدمش اما در طول روز مثل هميشه با زنگ و اس ام اس از حال هم جويا شديم.شب وقتي هر دو به خونه اومديم،بعد از خوردن شام واستراحت،در حاليكه هر دو از فشار روزانه رها شده بوديم در حاليكه كاملا فضاي مثبتي بينمون در جريان بود،بي كم وكاست البته بدون عصبانيت،بدون مقصر جلوه دادن اتفاق ديشب واحساساتمو براش بازگو كردم،نتيجه.....رمز به واسطه ي سيم كارت جديدي كه همسرم خريده بود به طور خودكار روي گوشيش نصب شده بود وهمسرم يادش رفته بود كه پاكش كنه!همون لحظه پاكش كرد،و از من دلجويي كرد!
نتيجه نهايي:هرگز زود قضاوت نكنيد،هرگز اتفاقات بد زندگي ديگران رو براي زندگي خودتون تعميم نديد،با توجه به شرايط تجاهل+بيان احاسات واقعي ميتونه براتون راهگشا باشه.لزومي نداره كه تا هميشه يك نگراني رو توي دلتون نگه داريد،ميتونيد اونو از راه درست و در زمان درست بيان كنيد.
براي همه تون آرزوي موفقيت ميكنم!