RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
تصمیم خوبی گرفتی ،من آرزو می کنم موفق باشی بخصوص در گرفتن دخترت ، بعد از آن هم به خدا توکل کن که مادری خوب برای اون پیدا بشه ، که همسری مناسب برای شما باشه .
شما مدتی را روی خود کار کنید و قابلیت داشتن همسری شایسته را درخود ایجاد کنید ، که بتوانید او را با انرژی حاصل از روحیه مثبت و رفتار درستتان جذبش کرده و بیابیدش .
موفق باشید .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
کمکم کنید با دخترم چطور بر خورد کنم با وابستگیش به مامانش؟
چکار کنم حاضر بشه با من بیاد
از همتون متشکرم برام دعا کنید دعا کنید دعا کنید من که از بس تو اضطرابهای گوناگون غرق شدم اصلا نمازمو هم نمی دونم چطور میخونم چه برسه دعا هم بکنم ولی خدا میدونه چقدر دوستش دارم
یار من پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی
یارخوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرحله نشناخته ای یعنی چه
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
:104: آفرین که به نتیجه رسیدید ...من که از اول گفتم ...این توصیفاتی که شما از زندگیتون کردید ...وحشتناک بود ..من تو اشنایان دور کسی رو میشناسم که اینطوری بود ..واقعا غیر قابل تحمله ......براتون ارزو میکنم که انچه صلاحتونه در زندگی براتون پیش بیاد .....اما به نظر من یه مدت میگذاشتید ابا از اسیاب بیافته ...بعد یواش یواش میرفتید دنبال کار دخترتون ...به خودتون زمان میدادید تا اروم بشید و با خودتون کنار بیاید ...شما فراموش کردید این تایپیکو برای چی درست کردید ...چی میخواستید ...چی شد .....به نظر من حتی در مورد دختر گلتون هم یه کم صبورتر باشید که ایشاله کمترین اسیبو ببینه ..البته اون تو سنیه که تقریبا از مرز اسیب جدی از طلاق گذشته ...اما خوب بازم با احتیاط رفتار کنید ...بخاطر خود اون بچه نه ..مادرش ونه هیچ کسی دیگر...........شاد باشید :305:
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام قولا من رب الرحیم
من از جمله آدمهایی هستم که سریع مشکلات و کرفتاریهای گذشته را فراموش میکنم در این خصوص هم همینطور
باتشکر از همه آخش تکلیفم روشن شد .دیگه حرفی ندارم اگر کسی خواست مطلبی دیگه ای بزاره در مورد رفتار با دخترم واینکه چطور اونو در آینده نزدیک از مادرش جدا کنم واقعا لیاقتشو نداره در ضمن دخترم سیده است
برام مطلب بنویسید
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
برادر گرامی خوشحالم که بالاخره تصمیم خودتون رو گرفتید .الان فقط دختر تون مهمه که از چنگال اون خانم درش بیارید. شما اگه بتونید تو دادگاه ثابت کنید که همسر سابقتون و خونوادش لیاقت نگهداری دهتر شما رو ندارن ، خیلی راحت حضانتش رو به شما میدن.البته باید ثابت کنید که رفتارشون چطوره که پرونده طلاق شما و دلایل طلاق شما توی دادگاه هست با توجه به همون دلایل میشه ثابت کرد که ایشون نمی تونن بچه رو نگه دارن.
من سراغ دارم از آشناهامون یه همچین موردی بود .خونواده پسر خیلی خوب و ساده بودن اما خونواده همسرش اصلا" زمین تاآسمون با اونا متفاوت بودن و ... اونا برخلاف خونواده همسر شما که دست بزن داشتن ، مهربون بودن (مثلا") از این لحاظ اما مشکلشون چیز دیگه ای بود ( مشکلات اخلاقی البته نه خیلی حاد ) که اینجا مجالش نیست بگم .فقط اینو بدونید که اون آقا تو دادگاه تا جایی که تونست از آینده بچه ( اون موقع 3 ماهه بود تا 4 سالگی ادامه داشت) دفاع کرد و خدا رو شکر نذاشت در آینده بچه ش یه فرد منحرف و لاابالی بار بیاد تموم زندگیشو حاضر بود بده تا بچه رو ازش نگیرن حتی تا 7 سالگی که باید پیش مادر باشه .میگفت وقتی اون طوری که خودش میخواد تربیتش کرد دیگه بعد از 7 سال من چی بهش بگم ؟ چی بهش یاد بدم ؟ و ...
و بالاخره بعد از 4 سالگی بچه که این ماجرا ادامه داشت ، دادگاه بچه رو به مادرش نداد حتی برای 7 سال ! با وجودیکه خونواده اون خانم هر بار که میرفتن دادگاه با یه وکیل پایه یک جدید می رفتن و کلی پول خرج کردن و رشوه دادن !!! و حتی تو دادگاه قسم دروغ هم خوردن !! این دیگه از همه بدتر بود . اما چون آقا بیگناه بود و حق با اون بود خداوند تنهاش نگذاشت و دادگاه حتی تو مهریه هم آقا رو اذیت نکردن و گفتن قسطی بهش بده که باز با مقاومت آقا روبرو شد و آخر خانم کوتاه اومد و گفت فقط 5 میلیون بهم بده میرم دمبال کارم بچه هم نمیخوام ! حتی اون 5 میلیونم الان قسطی داره میده !
شما هم تموم سعی تون رو بکنید که عدم لیاقت خانم تون رو ثابت کنید چون واقعا"گذاشتن اون بچه اونم دختر در کنار چنین مادری ظلم به اون بچه ست .البته اون الان سنش کمه و به محبت بیشتر احتیاج داره ( اونم از نوع محبت مادری که اون داره) اما بزرگتر که بشه چون خودش صحنه های وحشتناک درگیریها رو دیده و شاهد بوده ، اگه شما بیگناه بوده باشید ، مطمئنا" حق رو به شما میده و متمایل میشه به شما . شما هم الان هر کاری که میتونید بکنید اما سعی کنید هیچوقت به دروغ یا تهمت ناروا به نفع خودتون متوسل نشید چون اینطور که گفتید تا تا الان حق با شما بوده پس خرابش نکنید و مطئن باشید که اگه حق با شما باشه خداوند شما رو تنها نمیذاره و حتی اگه ظاهرا" اونا جلوتر باشن .پس توکل کنید به خدایی که شاهد بیگناهیتون بوده و خودتون رو بسپارید به اون .
من این چند روزه برای شما دعا کردم باور کنبد بازهم دعا می کنم انشاء الله خداوند مشکلتون رو حل میکنه .نگران نباشید.
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
خیلی خوبه که به یه تصمیم قطعی رسیدین فقط اینو یادتون نره که خانومتون حتی اگه بدترین آدم روی زمین هم باشه بازم مادر دخترتونه و دختروتون بهش عشق میورزه
پس کاری کنید که کمترین ضربه به دخترتون بخوره و یکهو اونو از مادرش دور نکنید
یادتون باشه اون فقط یه طفله و ازش انتظار نداشته باشین مثل بزرگترها رفتار منطقی از خودش نشون بده
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام :72:
دوست عزیز با توضیحاتی که شما فرمودید، سوالاتی از زندگیتون پیش میاد که با اجازه تون مطرح می کنم. (اصلا نیازی به پاسخگویی نیست. فقط می خوام توجهتون رو به تناقض ها جلب کنم.)
1:: به گفته شما همسرتون خیلی شخص پول دوستی هستند! با این اوصاف ایشون چطور حاضر شد برای حمایت از فرزندی که جز دردسر ازدواج مجدد چیزی براش نیست، از مهریه ش بگذره؟
2:: گفتید که همسرتون خیلی با دخترتون بد بود، با این اوصاف ایشون چطور حاضر شد برای گرفتن حضانت دخترش این همه پول پرداخت کنه؟
3:: فرمودید که دخترتون از IQ ی بالایی برخورداره، با این توصیفاتی که ازش کردید، واضحه که هوش هیجانیش هم بالاست، حالا چطوره که این دختر شما رو مقصر تشخیص می ده و ترجیح می ده که با مادرش بمونه.
دختر شما خیلی نزدیک تر از ما ماجرای زندگیتون رو دیده، چقدر به تشخیص دختری که می گید از IQ ی بالایی برخورداره اعتماد می کنید؟
توضیح قبلیتون هم مبنی براینکه مادرش بد شما رو گفته و پرش کرده کاملا مردوده چرا که بچه ها از این قوانین پیروی نمی کنند.
یکی از دوستان من از شوهرش جدا شد، گاهی که از ایشون صحبت می کرد، اگه دخترش می شنید فورا بغض می کرد که مامان چرا حرف بابا رو می زنی؟!!! بچه ها مرغ محبتند و طبیعی بود که این دختر تحمل نداشته باشه کسی بد پدرش رو بگه.
4:: گفتید که مادرتون پیشنهاد داد بعد از جدایی دخترتون رو نگه می داره تا شما ازدواج مجدد کنید، به نظر می رسه این نگرانی در خانواده شما وجود داشته که مبادا این بچه وبال گردنتون بشه. حس می کنم شما هم بی میل نبودید که دخترتون پیش مادرش بمونه.
5:: شما بچه رو ""در ازاء مهریه"" به مادرش دادید. چرا؟ چطور بعد از عضویت در تالار همدردی نظرتون تغییر کرد؟
6:: همین چند روز پیش ابراز رضایت کردید که دخترتون مشکلی برای همسر جدید ایجاد نمی کنه! چون شمال زندگی می کنه و قرار نیست شما زود به زود بیاریدش منزل خودتون. حالا چطور شده که ...
دوست عزیز، هربار که به شما پیشنهاد دادم پرونده زندگی سابق رو نبندید، لزوم خودسازی و تغییر طرفین، و مراجعه به مشاور رو ضمیمه کردم. اما در شما نشونه ای از تغییر نمی بینم، چرا که تغییر برپایه پذیرش بنا می شه، نه بدگویی. بنابراین الان لازم می بینم این نکته رو یادآوری کنم:
زمانیکه ازدواج کنی، از صبح تا عصر دخترت با زن پدر زندگی می کنه، و وقتی شما برمی گردی خونه، عروس خانم ساعتهاست که بی صبرانه انتظارتون رو می کشه و این دختر چیزی نیست جز یک مزاحم.
اما اگه فرزندتون پیش مادرش باشه، از صبح تا عصر ناپدری رو نمی بینه. و کاملا تحت حمایت مادرشه. شب هم که مسلما مادرش بیش از هر زن دیگری هواشو داره.
و یک نکته دیگه:
شما الان در بحران بعد از طلاق هستید. نابسامانی ذهنی و نوسانات روحیتون طبیعیه. پیشنهاد می کنم خودتون رو به یک مسافرت دعوت کنید. و برای مدتی به روحتون استراحت مطلق بدید و به ازدواج و بچه و ... فکر نکنید.
اجازه بدید وضعیت موجود برای همه (شما، دخترتون، و ... ) تثبیت بشه، بعدا با انرژی بیشتری همه چی رو بازنگری کنید.
در ضمن گفتید که از نظر جنسی در محدودیت بودید. برطرف کردن (به شکل درست) این نیاز باعث می شه که اولا فشارهای روحیتون کمتر بشن و ثانیا با عجله به ازدواج مجدد تن ندید.
موفق باشید. :72:
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
philosara جان کاش می شد هزار تا مثبت به حرفهایت بدهم .
از آنجایی که آرش از حرفهای من سو برداشت کرد . من سکوت کردم . فرشته یک سری از حرفهای من را به ایشان را زد که از همینجا از فرشته هم تشکر می کنم ولی من دعا می کردم یکی پیدا بشود و این حرفها را به این برادر بزند که تو ندانسته قبول زحمت کردی . دستت درد نکند .
آرش خان شما هم یک سری به صفحه یک تاپیک تان بزنید و همه ی مطالب را از اول دوباره بخوانید و البته با دقت بسیار زیاد و به دور از هیجان .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m.mouod
سلام
برادر گرامی خوشحالم که بالاخره تصمیم خودتون رو گرفتید .الان فقط دختر تون مهمه که از چنگال اون خانم درش بیارید. شما اگه بتونید تو دادگاه ثابت کنید که همسر سابقتون و خونوادش لیاقت نگهداری دهتر شما رو ندارن ، خیلی راحت حضانتش رو به شما میدن.البته باید ثابت کنید که رفتارشون چطوره که پرونده طلاق شما و دلایل طلاق شما توی دادگاه هست با توجه به همون دلایل میشه ثابت کرد که ایشون نمی تونن بچه رو نگه دارن.
من سراغ دارم از آشناهامون یه همچین موردی بود .خونواده پسر خیلی خوب و ساده بودن اما خونواده همسرش اصلا" زمین تاآسمون با اونا متفاوت بودن و ... اونا برخلاف خونواده همسر شما که دست بزن داشتن ، مهربون بودن (مثلا") از این لحاظ اما مشکلشون چیز دیگه ای بود ( مشکلات اخلاقی البته نه خیلی حاد ) که اینجا مجالش نیست بگم .فقط اینو بدونید که اون آقا تو دادگاه تا جایی که تونست از آینده بچه ( اون موقع 3 ماهه بود تا 4 سالگی ادامه داشت) دفاع کرد و خدا رو شکر نذاشت در آینده بچه ش یه فرد منحرف و لاابالی بار بیاد تموم زندگیشو حاضر بود بده تا بچه رو ازش نگیرن حتی تا 7 سالگی که باید پیش مادر باشه .میگفت وقتی اون طوری که خودش میخواد تربیتش کرد دیگه بعد از 7 سال من چی بهش بگم ؟ چی بهش یاد بدم ؟ و ...
و بالاخره بعد از 4 سالگی بچه که این ماجرا ادامه داشت ، دادگاه بچه رو به مادرش نداد حتی برای 7 سال ! با وجودیکه خونواده اون خانم هر بار که میرفتن دادگاه با یه وکیل پایه یک جدید می رفتن و کلی پول خرج کردن و رشوه دادن !!! و حتی تو دادگاه قسم دروغ هم خوردن !! این دیگه از همه بدتر بود . اما چون آقا بیگناه بود و حق با اون بود خداوند تنهاش نگذاشت و دادگاه حتی تو مهریه هم آقا رو اذیت نکردن و گفتن قسطی بهش بده که باز با مقاومت آقا روبرو شد و آخر خانم کوتاه اومد و گفت فقط 5 میلیون بهم بده میرم دمبال کارم بچه هم نمیخوام ! حتی اون 5 میلیونم الان قسطی داره میده !
شما هم تموم سعی تون رو بکنید که عدم لیاقت خانم تون رو ثابت کنید چون واقعا"گذاشتن اون بچه اونم دختر در کنار چنین مادری ظلم به اون بچه ست .البته اون الان سنش کمه و به محبت بیشتر احتیاج داره ( اونم از نوع محبت مادری که اون داره) اما بزرگتر که بشه چون خودش صحنه های وحشتناک درگیریها رو دیده و شاهد بوده ، اگه شما بیگناه بوده باشید ، مطمئنا" حق رو به شما میده و متمایل میشه به شما . شما هم الان هر کاری که میتونید بکنید اما سعی کنید هیچوقت به دروغ یا تهمت ناروا به نفع خودتون متوسل نشید چون اینطور که گفتید تا تا الان حق با شما بوده پس خرابش نکنید و مطئن باشید که اگه حق با شما باشه خداوند شما رو تنها نمیذاره و حتی اگه ظاهرا" اونا جلوتر باشن .پس توکل کنید به خدایی که شاهد بیگناهیتون بوده و خودتون رو بسپارید به اون .
من این چند روزه برای شما دعا کردم باور کنبد بازهم دعا می کنم انشاء الله خداوند مشکلتون رو حل میکنه .نگران نباشید.
به به واقعا لذت بردم از دفاعيات شما و كوبيدن يه همجنس.... يه زن......يه مادر ....خانم محترم يه زن هرچه قدر لاابالي و مزخرف باشه وقتي بچه دار شد يه مادره....نه شما نه هيچ كس ديگه اي حق نداره...تاكيد ميكنم حق نداره يه مادر رو اين طوري محكوم كنه و نذاره حتي تا 7 سالگي كه قانون لطف كرده و بهش فرصت داده بچش رو نگهداره.....وافعا متاسفم براتون ..شما خودتونو جاي اون مادر بذارين بعد اينطوري حكم صادر كنين
خوبه شما برين وكيل دادگستري بشين.....!!!
مو به تن آدم سيخ ميشه وقتي پست شما رو ميخونه چرا انقدر بيرحمانه و سريع حكم ميدين مگه شما از همه جزئيات وجود اون زن خبر داري كه نتيجه گرفتي لياقت نداره بچشو نگهداره.....شمايي كه هميشه ادعاي ايمانتون ميشه اين انصافه؟؟؟:160:
البته الان كه پستهاي قبلي رو ميخوندم ديدم شما قبلا هم در دادگاه ويژه خودتون احكام زيادي راجع به اين پدر معصوم و مادر بيچاره و دختر بيگناه صادر كردين.....:104:
برادر عزيز
رجوع به زندگي قبليتون فعلا بهتره انجام نشه....اما با تاييد حرفاي دوستاي گلم "آني" و "فيلوسارا" ميگم كه باز هم با حفظ آرامش مثل هميشه با همسرتون حرف بزنين و ازش بخواين اجازه بده دخرتون رو ببينين....يه مدتي هم به قول دوستان به خودتون خوش بگذرونين...خانم شما برفرض بدترين زن روي زمين باشه باز هم براي دخترتون بهترين مادر دنياس فراموش نكنين يه دختر هميشه عاشق مادرشه صرف نظر از اين كه مادرش خوبه يا بده...مودبه يا فحاشي ميكنه.....
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
دوستان عزیز
به نظرم می رسه هم برای قضاوت درست ، هم برای راهنمایی شایسته لازمه نکاتی را بیان کنم .
عزیزان ،
محکوم کردن یکی از طرفین بطور مطلق ( هر کدام که باشد ، ) بدون در نظر گرفتن شرایط و سهم حقیقی هر کدام ، شاید فقط گره کور و آزردگی ایجاد کند . و راهنمایی متناسب با شرایط را به دنبال نداشته باشد .
دوستان ،
من اینجا لازم می بینم نکاتی را که در اولین پستم اشاره داشتم به عنوان ریشه این مشکلات را دوباره اشاره کنم .
ایشون در سن 20 سالگی و همسرش در سن 25 سالگی با تفاوتهای فرهنگی و حتی روحی با هم ازدواج کرده اند .، با توجه به سن ، ایشون و همسرشان ، فاصله سنی را 11 سال حساب کنید .
دختری با تفاوت 11 سال ( فاصله تقویمی + ویژگیهای رشد سنی دختر ) با پسری ازدواج می کند که 20 ساله است و پدرش را هم از دست داده و.......( لطفاً پست شماره 19 را مطالعه کنید ) و طبیعی است برای دختر خلاءهایی پیش می آید ، خانواده پسر خانواده ی آرامی است ، و بنا به شواهد به نظر می رسه ، دختر مشکلاتی از نظر روحی داره .... پیشنهاد دهنده ازدواج خود دختر ، اطرافیان وی ، و توافق نسنجیده و نشان از خامی پسر و دل آسودگی مادر و خواهر پسر است که زود با این پیشنهاد موافقت می کنند ، مشاوری هم یا نیست ، یا به ذهن اینان نمی رسد که مشورتی لازم است تا راهنما باشد به راه صواب و..... خلاصه در آنالیز دقیق شرایط ، به واقعیتهایی می رسیم ، که پی می بریم که عمدتا، شرایط ، به همراه فقدان مهارت ، چنین زندگی ای را ساخته .
نادیده نگیرید که آرش صادقانه اشکالات خود را بیان کرد ، و پیشنهاد دوستان را برای صحبت با همسر سابقش را اگر چه عجولانه ، پذیرفت ، تا جایی که موضوع اصلی که این تاپیک برای آن باز شده بود ( ازدواج مجدد به حاشیه رفت ) و این یعنی پذیرش راهنمائیها از سوی ایشان ، که اگر ما راهنمایان نقش مفید ایفا کنیم ، میتونه کمک شایانی به ایشان داشته باشه .
فیلو سارای عزیز ،
اجازه می خوام نقدی به ابعادی از کلام و سخنان شما داشته باشم ، از باب توجه دادن اول خودم و بعد شما و دیگر دوستان عزیز به حقایقی که ما بیش از هر کس دیگری باید حافظ آن باشیم :
1 - اول لحن کلام است ، که رواست در ارائه نظر به هر کسی ، دقت کنیم که محکوم کردن ، یا نوعی تندی و مچ گیری در آن ناخواسته نهفته نباشه .
2 - دوم بحث غول ساختی از نامادری و ناپدری که عرفیات غلط جامعه که تلقین فرهنگیش کرده می باشد .
اشکال دانستن ( ولو پنهان در کلام ) بودن یک بچه نزد نامادری در ساعات زیادی از روزهای زندگی ، اگر بچه نزد پدر باشد ، و نیک دانستن دور بودن او از ناپدری در ساعات زیادی از زندگی ... چه معنایی را در خود مستتر دارد ( نامادری و ناپدری بد هستند ، کمتر بودن فرزند یکی از همسران نزد آنها بهتر است ..... نه ؟! آیا این معنا را نمی دهد )
گذشته از این ، این نوع استدلال اعتبار منطقی ندارد ، چون مبتنی بر واقعیت نیست ، چرا که چه بسا شرایط به گونه ای رقم بخورد که اگر بچه نزد پدرش باشد ، چون مدرسه می رود یا نامادریش شاغل باشد ، این در کنار هم بودن آنها ساعات کمی را به خود اختصاص دهد ، از طرفی ممکن است کار ناپدری به گونه ای باشد که بچه ساعات بیشتری کنار او باشد ، اون هم یه دختر ! مثلاً خانم با کسی ازدواج کند که بازنشسته باشد و بیشتر در منزل باشد و.... ( همه اینها بدون در نظر گرفتن محصل بودن بچه و گذراندن اوقاتی از وقتش در مدرسه است ) آیا این احتمالات ممکن نیست ؟؟؟
از این جهت است که استدلال منتج به نتیجه منفی بودن حضور دختر نزد پدر و بهتر یودن حضور او نزد مادر ، را فاقد وجاهت منطقی می کند ، چون کبری ، صغراهایش از حیث واقع نگری معیوب است و آنرا به دایره سفسطه می کشاند .
3 - بند های 1 و 2 و 3 نظرات شما هم به جای این که واقعاً در پی سرنخ ، برای یافتن پاسخی درست به این سئوالات از میان منویات و رفتار همسر آرش باشد ، بیشتر در جهت نوعی مچ گیری و محکوم کردن ایشان است ، بر فرض هم آرش آدمی بوده باشد ، که بدیهای همسرش را بزرگنمایی کرده باشد ، با استدلال بی طرفانه و نه مچ گیرانه یا یک سو گرایانه می شد ، به وی فهماند که بزرگنمائی می کند . چون باید احتمال غفلت افراد را داد ، نه خباثت آنهارا.
مثلاً می شد به ایشان گفت :
شما می فرمائید همسرتان آدم پول پرستی است ، با این اوصاف آیا متوجه شدید چطور حاضر شده حضانت فرزندتان را به عهده بگیرد با وجود این که هزینه دارد ؟؟؟
و موارد دیگر را هم همینطور ، تا اینگونه وی را کمک کرده باشیم که به تحلیل درست مشکلات و ریشه یابی و حتی خود شناسی برسد ، و اگر غفلت یا غلوی داشته متوجه آن شود .
انصاف بدهیم که در روند ایشان در همین تاپیک انعطاف را دیده ایم ، نمونه اش توجه به راهنمائیها و نظرات دوستان بوده تا آنجا که موضوع اصلی تاپیک را به کناری نهاده ، و حتی حاضر شدند دوباره به سوی همسرشان بروند و حتی عجولانه هم اقدام کردند .
4 - سعی کنیم ، دچار " خطای هاله ای " یا " تفکر قالبی " یا " ضعف انصاف " در راهنمائیها و نظراتمون نشیم ، چون چه بخواهیم چه نخواهیم ، اینها خطواطی هستند که همیشه ما را تهدید می کنند و روزنه تاثیرش هم " هیجان " است
عذر تقصیر از اطاله کلام ، و خدای ناکرده اگردر بیانم اساعه ادبی شده .