RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
سلام
جواد این گذرثانیه ها نیست كه سریع هست، دقایق ، ساعتها، روزها و ماهها نیز همینطورند.
هنوز حال و هوای مناجات شعبانیه ات در این سایت كاملا طنین انداز نشده بود كه باید وداع ماه رمضان را ضجه بزنیم.
همین طوركه طی دهها سال گذشته چشم درچشمانت ندوختم و به سرعت گذشت.
گذر ثانیه ها گاه با درد و رنج همراه هست. گاه با شور و نشاط، گاه در شوق هدفی می شتابیم و گاه در خمودگی روزمرگی دست و پا می زنیم. اما این ثانیه ها با هر بار مثبت یا منفی به سرعت می گذرند. و سالها نیز به گفته مولا چون گذر ابرمی ماند. همانطور كه ثابت به نظر می رسند به سرعت می گذرند.
جواد سپاس می گویم خدایی را كه مرا با تو آشنا كرد، تا بیاموزم گذر ثانیه ها مهم نیست، چگونه گذشتنش مهم هست. ثانیه هایی را كه از آن بهره می گیریم ، صبوریم و با آرامش شكوفا می شویم، با قیمت هستند و گذشتن از آنها با اندوخته ای از نعمتهایی هست كه به آنها می بالیم. دیگر چه غم از گذشت ایام كه ما در قبالش اندوخته های گرانبها داریم، اندوخته هایی كه علاوه بر ما، دیگران نیز بهره می برند.
وقتی به گذر زمان نگاه می كنم و تو را در آن می یابم، آن هنگامی كه ثانیه ها را با تحمل و تلاشت پربار می كردی، ثانیه هایی كه به جای لذت بردن و سوزاندن آنها ، هدفمندانه وسیله ای می كردی در جهتی سازنده، می بینم كه تو كیفیت عمرت بسیار بالاست. 19 سال عمر، 19 سال زندگی و 19 سال حركت و تلاش، و 19 سال بالندگی و اندوخته، 19 ساله سودمندی.
وقتی می بینم كه دهها سال عمر می كنیم و چكیده آن گاهی به چند ساعت هم نمی رسد، خجالت زده می شوم.
اراده ، سعی و تفكرت كیمیایی بود كه ثانیه های گذران و بی خاصیت را تبدیل به گنج زایا و باقی می كرد. وای كه این ثانیه ها هرگز به حال خود رها نمی شدند كه به هر صورت بگذرند.
جواد چقدر قشنگ تو گوهر وقت و عمر را شناختی. مگر نه اینست كه هیچ سرمایه ای جزء همین زمان محدود عمر در اختیار نداریم. تو هیچ وقت این گوهر را با غم و تشویش و نگرانی و ترس و افسوس و وعده به آینده تباه نكردی.
توفعالانه و با فعالیتی نفس گیر هر لحظه ات را ارتقاء بخشیدی و شدی جواد. جوادی كه هر كس می شناخت همیشه دلش برایش تنگ می شد.
ای جواد كمك كن كه قدردان این تك سرمایه عظیممان یعنی گوهر وقت باشیم. و در قبال از دست دادنش (كه اجباری هست)، به چیزی گرانبها تر دست یابیم و آن چیزی نیست جز خودمان. همان چیزی كه دلمون برایش به قول a_b تنگ شده است.
a_b ما همه دلتنگ خودمون هستیم. خودمون كه در گذرثانیه ها از دست می رود و روز به روز وجودمان و عمرمان لاغر تر می شود. چون قالب یخی در تابستان سوزان هر لحظه آب می شویم و بخار می شویم. ای كاش بهای از دست رفتن لحظه ها و ثانیه هایمان را به دست می آوردیم.
جواد از تو تشكر می كنم كه یادآور ارزش زمان به ما بودی!
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
سلام به جواد و همه شما كه اكنون در خواندن این متون هستید.
جوادی كه درونم هست مرتب برایم تكرار می كنه كه در هیاهوی این جهان، در نارحتی ها و غم های این دنیا ،در فشارهای روز افزون ماده اطرافمان. همیشه یك جایی هست كه می تواند آرام باشد. می توان در خنكای نسیم روحنواز آن استراحت كرد. و دیگرانی كه متلاطم هستند را به آنجا آورد و ازشان تیمارداری كرد.
جواد خودش همیشه این كار را عملا می كرد.
او كنج دنجی از این دنیای به ظاهر پرهرج و مرج را مشخص كرده بود. كه هم خودش در آن می آرامید و هم دیگران را به آنجا همیشه دعوت می كرد.
و جالب اینكه این گوشه آرامش بخش ،ارزان و آسان بود، و هیچ امكاناتی نمی خواست. به طوری بود كه هر كس می توانست آنرا به سادگی تهیه كند.
آری
جواد قلبی داشت كه فضای آن آرام و شاد بود. و همیشه ما مهمان آن بودیم.
او قفلهای مطمئن بر ورودی های وجودش زده بود كه فقط و فقط به روی آن كسان یا چیزهایی باز می كرد كه خودش انتخاب می كرد و دوست داشت.
قلب جواد برای هر كس و هرچیزی باز نبود. حساب و كتاب داشت.
غم خیر؟
نگرانی خیر؟
تردید خیر؟
وسوسه خیر؟
لذت خیر؟
خود خواهی خیر؟
دروغ خیر؟
حرص خیر؟
هوس خیر
و .....
اما تلاش بلی
اراده بلی
تدبیر بلی
امید بلی
همكاری بلی
صداقت بلی
شجاعت بلی
انتخاب بلی
شادی بلی
دلگرمی بلی
و.....
آرای جواد بسیار در ورودی های قلبش سخت گیر بود.
او مدعی بود كه بهترین آفریده خداست، و قلبش جای عزیزی هست.
قلبی كه بی حساب و كتاب هر چیزی به آن وارد شود و خارج شود، هم مایه دلتنگی خود و هم مایه عذاب دیگران است.
انرژی ها و توانهای جواد صرف پاسداری از درونمایه های قلبش می شد.
اما این قلب گرم و صمیمی به روی دوستانش باز بود.
هر كس كه به آرامش دل جواد مهمان می شد،هرگز طعم شیرین رهایی را از یاد نمی برد.
حزن و خوف درون دل جواد وارد نمی شد.
و همه اینها را مخصوص او می دانست.
او حزن دوری از معشوق حقیقی اش ، یعنی آن آفریننده بی همتا حس می كرد و خوف و نگرانی اش نسبت به احتمال رنجوندن وجود مقدس حق تعالی ، بود.
و اكنون می بینیم كه چگونه قلبهای باز به سوی هر چیزی ، ندامت و پشیمانی و عصیان و عصبانیت را با خود یكی كرده اند.
و اكنون می بینیم كه هر كسی به سوی می دود و به ریسمانی چنگ می زند.
غافل از امن ترین نقطه وجودش یعنی قلب ....
و این قلب وقتی كه با تدبیر و تدبر و تلاش فرد تمیز می شود و حفظ می گردد، امنیت فزاینده ای به صاحبش می بخشد كه می تواند دیگران را نیز مهمان كند.
جواد پس بر من خرده نگیر كه دلم دم به دم برایت تنگ شود. برای آن قلبی كه آرزوی همگان هست. برای آن آرامسرایی كه به جدیت و تدبیر فراهم كردی.
و من هر لحظه هوسم هست كه دمی در آن بیاسایم.
و سعی می كنم كه در این تاپیك به یادت و با روشت تمرین هایی ساده انجام دهیم تا كم كم بتوانیم در واقعیت به كار گیریم ، آری موفق خواهیم شد. چون امید داریم و تلاش می كنیم.
جواد میدونی چقدر دلم برات تنگ شده!؟
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
غریب آشنا حرف هایت بوی خوبی می دهد. دستانت را با کدام عطر آغشته کرده ای؟
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
غريب آشناي عزيز
مطالبتو خوندم ، راستش اصل منظورتو نفهميدم. اما دارم از نوشته هات استفاده مي کنم. يه حس غريبي به من ميده. اونم يادآوري خودمه. اوني که بچه گياش خيلي بهتر از الانشه. من دارم بزرگتر وچاق تر ، پولدارتر ، دارا تر ... و اون طفلک ضعيف تر ، لاغر تر، ندارتر و...
پس ادامه بده به نوشتن. قلمت حرف نداره.
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
سلامی از گمنامی به گمنامان
جواد خوبم می خواهم جلوه ای دیگر از نگاهت را منعكس كنم.
می خواهم از افق گسترده ای سخن بگویم كه هم در مردمك سیاه چشمونت جای می گرفت.
تو به آرامی راه می رفتی تا آهسته زمین را پایمال كنی. تو هم با این عقیده موافق بودی كه در زیر هر گام ما وجود عزیزی نهفته هست و اكنون جز غباری از گمنامی در روی زمین اثر دیگری ندارد. عزیزی وجودش به خاك تبدیل شده است كه روزی نهایت آرزوی وصال عاشقی بوده است یا گرما بخش خانواده ای یا روشن كننده ویرانه ای.
در کارگه گوزه گري بودم دوش
ديدم دو هزار کوزه، گويا و خموش
هريک به زبان حال با من گفتند
کو کزه گر و کوزه خر و کوزه فروش؟
جواد غایت نگر و هدف بین آنقدر بزرگ هست كه همه مسائل را كوچك ببیند، لیكن توجهش در هر قدمی به زیر پایش هوشمندانه هست.
جواد حاصل تجارب همه آدمیان هست. پس نیاز نیست كه هر چیزی را دوباره از اول تجربه كند و خطا و آزمونهای مكرری در زندگی محدود خود انجام دهد.
او همیشه هم سیر در جهان داشت و هم سیر در درون.
هم می دید كه عاشقان سینه چاك كلوخان زیبا چهره به كجا رسیدند و هم افسردگان همیشه تشنه آسایش و رفاه به كجا فروخفتند.
پس نه نیازی بود كه به خاطر چشمان هوس انگیز دختری به دنبالش بیفتد و نه نیاز بود به خاطر لذت مالكیت اتومبیل خارجی خود را به زحمت بی عدالتی و استثمار كارگرانی بكند.
جواد نیاز نبود كه یكبار حقوق زیردستان و كارگران را ضایع كند تا شكمش فربه شود و یكبار نیز حقوق آنها را ضایع كند تا خرج رژیم و وسایل لاغر سازی خود را فراهم كند. او همیشه حاكم بر شكم و زیر شكم خود بود.
و چه رنجی به آنها می داد.
افق گسترده جواد مانع از خودنگری های افراطی اش می شود.
لذا همیشه آزاد از غم و شادی های خود بود.
جواد زندگی می كرد.
و عشق را می فهمید.
و به خاطر همین آرام قدم بر می داشت. می دانست كه وجود عزیز خودش هم روزی غباری بر چهره غمگین غریبی می شود، یا پایمال آدمیان خود بزرگ بینی می شوند كه همیشه عطش سیری ناپذیر دنیاخواهی آنها پابرجاست، اما نمی دانند كه خود را از خاك زیرپایشان نیز بی ارزشتر كرده اند.
جواد، ای كاش كسی تحملت را داشت. تا بانگی بر می آوردی و هرچه غم بود از وجود عزیزان بازدید كننده فراری می دادی.
تو همیشه زلالی، تو همیشه پاكی... تو همیشه با مایی ، تو همیشه آزادی ،تو همیشه همراهی.
تو نم اشك غریبانه ام هستی،تو صدای بی صدای بغض در گلو مانده منی.
بیا و خودت بقیه سخن را دست بگیر و مرا از سختی نوشتن در مورد جواد آزاد كن. خیلی سخته دریا به كاسه كردن و نامحدود را حصار كشیدن.
لیكن به قدر تشنگی از گوارای وجودت خواهیم نوشید.
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
سلام به غریب اشنا :72:
یه خدا قوت به دستان پرتوانت ، که چنین قشنگ و زیبا حس را از تن و روان جدا می کند و به جزایر قشنگ عشق و جاودانگی مهمان می کند . سپاسگزارم .
شنیدم می گن بهشت هفت طبقه ست که اونهایی که در طبقات بالایی هستن خیلی راحت به طبقات پایین تر (مشربه و حوریه و نهرها و بوستان های زیبا و .....)سر می زنن و زیر لب می گن.
شما مست نگشتید و از ان باده نخوردید
چه دانید ؟چه دانید؟
که ما درچه شکاریم !
برای کسانی که درطبقات پایین ترند مجوز ورود به جایگاه انها نیست و یه دنیا حسرت که ای کاش این مجوز را در دنیا به دست اورده بودیم !
حالا یه سوال ازغریب اشنا :
به نظرت چگونه می توان مجوز ورود به دنیای جواد را به دست اورد ؟جواد چی در اختیار داشت که نیاز هاش با نیاز های بقیه فرق داشت ،و قشنگی ها و لذت های دنیایی مستش نمی کرد ؟!برای گرفتن مجوز ورود به دنیا ی جواد اولین اقدام و وسیله چیه ؟
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
ستاره جان چه خوب گفتی .:72:
ما در دنیای جوادیم اما دور خودمان را حصار کشیده ایم جالب اینجاست که اگر کسی این حصار را بردارد چشمانمان را می بندیم. جواد خیلی معمولی هست انسان به دنیا آمده و انسان مانده. فکر کنم ما باید از خودمون بپرسیم که در طول عمرمان چه بر سرمان آمده .
ارزش انسانی چیست؟
انسان با ارزش کیست؟
گم شده ام خیلی وقته
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
سلام
من با جواب narges موافق هستم.
جواد انسان هست. او اضافات خود را نسبت به حیوانات خوب می شناخت.
وقتی پای لذت ،خوردن ، خوابیدن، سكس، راحتی، و حرص زدن می آمد. او وجه تمایز خود را با حیوان مشخص می كرد و از آن خطوط گذر نمی كرد. و همیشه در همین بخش انسانیت می ماند.
او به خاطر فهمش از همه این لذتها تحت كنترل عقلش بهره می گرفت. و هرگز لذتهای مشتركش با حیوانات او را بی اختیار خود نمی كرد. او می خورد نه بی اختیار، او می خوابید نه بی اختیار و
او می دانست فقط انسان است كه می تواند دیگری را بر خود رحجان دهد
او می دانست كه فقط انسان است كه می تواند لذت هایش را به تاخیر بیندازد
او می دانست فقط انسان است كه می تواند از رنج خویشتن پلی برای رشد خود و همنوعانش بسازد.
او می دانست كه فقط انسان است كه می تواند هدفمند بودن را درك كند و در این مسیر مقاوم و كوشا باشد و در عین حال لبخند بزند.
او می دانست كه فقط انسان هست كه می تواند میان درد بخندد... و اشكهایش را در شادی هم جاری كند.
او می دانست كه فقط انسان هست كه می تواند حرص خود را كنترل كند.
و البته او بهترین های انسان را گلچین می كرد. و می دانست كه می تواند از این اختیارش به نحوی استفاده كند كه حیوانات را نیز متعجب سازد. لیكن او هرگز مسیر افراطی لذت خواهی را برنگزید.
خدایا به تو پناه می برم كه نمی توانم جواد را همانگونه كه هست توصیف كنم. جواد را خودتان توصیف كنید. جواد خواستنی و دلپذیر و آرامبخش هست.
RE: جواد عزیزم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
سلام غريب آشناي عزيز... تمام مطالب را خواندم واقعا در نگارش حرف نداريد اما فكر ميكنيد جواد نازنين چقدر به تعريف نياز دارد؟؟؟ دردها و غمهايي كه در ميان حرفهايتان به زبان مياوريد كمي برايم آشناست... دوري از معبود ... دوري از انسانيت .... ولي بهتر نيست مثل جواد بيشتر اهل عمل باشيم ... كاش جوادها اينقدر زود نميرفتند تا ما در جهالت خويش غوطه ور نميشديم .... غريب آشناي عزيز شايد وظيفه اي كه جواد يا خداي جواد بر دوشت نهاده را انجام ميدهي و اگر اينگونه است بايد بگويم از آشنايي با يك انسان خدايي خوشبختم اما خيلي دلم ميخواهد بدانم خود شما تا چه حد به حرفهايتان عمل كرده ايد؟؟؟ نميدانم شايد دلم ميخواهد محكتان بزنم و ببينم واقعا يك فرشته را پيدا نموده ام ؟؟؟ يا يك جواد ديگر؟؟ يا يك غريب آشنا كه فقط وظيفه اش را در حد نگارش زيباي داستان يك فرشته ميداند و بس؟؟؟
منتظر ميمانم.....