RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
دوستان بذارین یه چیزی تعریف کنم :
دیشب پدرم با اینکه اینهمه ازش ناراحت بود. زنگ زد خونشون و با باباش حرف زد. باباش هر چی دلش خواست گفت. پدر من فقط معذرت خواهی میکرد, فقط کوچیک بزرگ میشد. تا اینکه پدرش بعد از 2 ساعت حرف زدن گفت :" هفته ای 1 شب میتونن بیان اینجا, بقیشم تو دانشگاه همو میبینن و همین کافیه."
پدر من قبول کرد. خدا شاهده خانواده من دوسش دارن هنوزم. امروز تو دانشگاه گفت اگه بمیری واسم فرقی نمیکنه. من بهش گفتم : میخوام اول واسه خودم مهم باشم. تا وقتی واسه خودم احترام قایل نباشم هیچ کس حتی زنم واسم احترام قایل نیست. من عوض شدم عزیز.
پدرم اون همه راه از مغازه اومد که ببینتش ! من و خانومم باهش قرار گذاشتیم تا پدرم بیاد. وقتی اومد خانومم رو جوری بغل کرد که تا حالا ندیده بودم. با اینکه این همه بی احترامی بهش شده بود. ولی انگار همه رو فراموش کرد.
قبل از اینکه از هم خداحافظی کنیم بهش گفتم : عزیزم شما تصمیمتو بگیر, آخه اون حرف باباشم قبول نداشت, میگفت فقط همو تو دانشگاه ببینیم, همین بسه. میگفت من تورو مثه قبل دوست ندارم. منم بهش گفتم نمیتونم یه طرفه زندگی کنم. خلاصه قرار بر این شد که بهم خبر بده که میخواد چیکار کنه. من اینو خیلی جدی ازش خواستم.
30 دقیقه پیش زنگ شد و گفت : من میخوام فقط اینجا باشم, اصلا اونجا نمیام. تو هم نباید بیای, فقط تو دانشگاه همو میبینیم. منم گفتم آخه این چه حرفیه !؟ پس کو تفاهم ؟ چرا اینقدر خودخواهانه ! کدوم زن و شوهری تو عقد باهم اینطوری هستند ؟ با کی داری لج میکنی ؟
آخه چرا اینجوری میکنی و ... !!!!!!!
منم گفتم باید فکرامو بکنم ببینم اینطوری میتونم زندگی کنم یا نه !
خواهش میکنم کمکم کنید, زمان کمی دارم.
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
هر چي بچه ها مي گن يه خورده دندون رو جيگر بذار . . . شما انگار اصلا گوش نمي دي !
آخه چرا اينقدر اصرار مي كني؟ يه مدتي تنهاش بذار ديگه.
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
پسرم شما به علت نيازهاي جنسي مي خواهيد اين خانم را به منزل خود بكشيد او هم مي تواند هراسهاي خود را داشته باشد و شايد هم خانواده اش متوجه رابطه شما شده اند . چرا عروسي نمي گيري و او را به خانه ات نمي بري ؟!
چه مسائلي صد راه شروع زندگي شماست ؟!
قرار نيست تمام عقدها توام با رابطه جنسي باشد . حتما اين خانم احساس مي كند كار بدي كرده و در قانون خانواده شان تعريف ندارد .
و درضمن خيلي از خانواده دوست ندارند دخترانشان در دوران عقد رابطه جنسي داشته باشند چرا كه طرف مقابل ( مرد و خانواده اش ) شايد بر طبق قرارها عمل نكنند و فكر كنند خرشان از پل گذشته و دست به كوتاهي در انجام قولهايي كه داده اند بزنند . براي همين اين اتفاق افتاده . عزيزم به همسرت و خانواده اش فشار نياور . الان ديگر با سئوال خوبي كه محمد از شما كرد و جواب بي پرده شما به سئوال وي مسائل تغيير كرد . به همسرتان فشار نياوريد . اين دختر و خانواده اش را درك كنيد مخصوصا كه شما در يك شهر مذهبي هم زندگي مي كنيد .
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
آخه میگه من اگه الانم تو بخوای نمیام سر خونه زندگیم.
الان زنگ زدم به پدرش که تکلیف منو معلوم کنه.
پدرش گفت : پسرم خودتو ناراحت نکن من باهش حرف میزنم.
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
سلام دوست عزیز
دلیل این همه زیاده رویه خانومتون چیه؟؟/؟
آیا واقعا یه فقط همون یه حرفی که شما بهش زدین باعث شده انقدر سنگ دل بشه؟؟؟
دلیل این همه اضطراب شما چیه؟؟ مگه چه اتفاقی افتاده ؟؟
تنها کاری که شما باید الان انجام بدین اینه که در برابر کاهای خانومتون عکسالعمل نشون ندین و اجازه بدین به حالت نرمال برگرده
نترسین هیچ اتفاقی نمی افته خانومتون اگه می خواست ازتون جدا بشه تاحالا تقاضای طلاق داده بود
همسرتون به فقط داره شما رو به طرز افراطی تنبیه می کنه حالا چرا انقدر شدید خودش مهمه
فقط سکوت کنین و برای برقراری رابطه اصرار نکنین بزارین خودش بهتون نیاز پیدا کنه
اون هنوزم شما رو دوست داره من بهتون قول میدم فقط باید یکم صبور باشین و اجازه بدین این دوران بگذره
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
امیررضا سلام من رو پذيرا باش،
خيلي خوشحالم شدم وقتي جوابت رو خوندم،الان دليلش رو بهت ميگم،
اگه قول ميدي فقط سر سري به اين پستم نگاه نكني يه سري توضيحاتي رو بهت ميدم كه مطمئنم برات مفيد واقع ميشه،
مخصوصا با توجه به اينكه خودم هم تجربياتي اين چنيني رو داشتم البته نه دقيقا به اين شكل،
(اگر خواستي شرح تجربياتم رو تو پيام خصوصي بهت ميگم چون واقعا نميشه تو تالار بيان كرد چون ممكنه باعث نقض قوانين بشه)
خوب بريم سر اصل مطلب،اولا لازمه بهت تبريك بگم به خاطر اينكه محاله خانمت قيد اين زندگي رو بزنه،ولي اين به شما بستگي داره،به رفتاري كه از اين لحظه به بعد بايد داشته باشي،
به قول دوست عزيزمون:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نگار عليزاده
هيچ دختري فكر نكنم دوست داشته باشه اول بسم الله بيوه بشه !!!
چقدر زيبا گفت ايشون.
پس تا اينجاي كار حل شده به نظر ميرسه،
ميمونه از اين به بعدش،ازت خواهش ميكنم اين حرفها رو گوش كن،
چرا ميترسي وقتي بهت ميگه نيا خونمون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا در مقابل يه جملهي بچه گانه و يه تهديد الكي انقدر زود خودت رو ميبازي؟
نري خونشون چي ميشه؟بجاي رفتن خونهي اونها برو وقتت رو با دوستات بگذرون،هم ديگه فكر و خيال نميكني هم آخرين لحظات مجردي رو خوش ميگذروني هم اين دوران مسخرهي تصميم گيريه خانمت زودتر برات ميگذره و هم اينكه آتو دستش نميدي.
با اين طرز عكس العمل شما اون راحت ميفهمه كه نسبت به اين قضيه حساسي،و تا موقع ازدواجتون اين رو چماق ميكنه ميزنه تو سر شما،
هر وقت گفت نيا خونمون تنها در جوابش بگو با كمال ميل،بگو هر جور كه راحتي،بگو آنچنان هم خوشت نمياد همش خونهي پدر خانمت باشي،اونوقت ببين چطوري زنگ ميزنه و دعوتت ميكنه،
اگر گفت من تو رو مثل قبل دوست ندارم شما بگو عدم علاقه تو ميتونه تو علاقه من هم تاثير داشته باشه و باعث كاهش علاقه من بشه،يا اگر تونستي بگو دل به دل راه داره،باز هم ميبيني چطور از ترسش بهت ابراز علاقه ميكنه،
سلام رو با سلام جواب بده.
عزيز دل مقابله به مثل در اين مورد بسيار جواب ميده،
اگر بتوني جلوي خودت رو بگيري و يه مدت نه زنگ بزني و نه پيامك بدي در ذهن خانمت توهماتي شكل ميگيره كه به برگ برنده براي شما تبديل ميشه،
چرا طوري رفتار ميكني كه فكر كنه ديگه توان نداري يكي بهتر از اون رو پيدا كني؟
اينجور دخترا مثل سايه ميمونن،اگر بري سمتشون ازت دور ميشن و اگر ازشون دور بشي دوان دوان به سمتت ميان،
سعي كن وقتي داره تهديدت ميكنه يا وقتي ميخواد بترسونتت با اعتماد به نفس به روش بخندي،اينطوري فكر ميكنه كه اگر اون نشد يكي ديگه!!!!!!!!
به خدا انقدر راحت ميشه احساساتش رو انگولك كرد كه به دست و پات بيوفته،
آخه از چي ميترسي برادر من؟فكر ميكني اگر هم بره اين رفتنش چقدر تو روحيت تاثير بد ميذاره؟دنيا به آخر ميرسه؟ديگه نميتوني با دختري ازدواج كني؟قسم ميخورم طولي نميكشه كه فراموشش ميكني و به اين روزهات ميخندي،
افسار عقلت رو نده دست احساست كه بيچارت ميكنه.اومدي اينجا كه راهنمايي بشي ديگه؟پس چرا همش ميگي دوسش دارم و نميتونم از اين حرفها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟
اگر واقعا دنبال يه راه حل ميگردي اينجا يه خورده به حرف دوستان گوش بده.
آخرش اينه كه با هم ازدواج نميكنيد؟بالاتر از سياهي كه ديگه رنگي نيست هست؟
يعني واقعا ديگه تواناييش رو نداري با يكي ديگه ازدواج كني؟
البته دركت ميكنم،وقتي آدم عاشق كسي بشه احساس ميكنه كه زندگي=اون طرف
ولي بعدش آدم به اين احساسش ميخنده
تنها سودي كه از موفقيت تو به ما ميرسه اينه كه خيالمون راحت ميشه كه برندهي اين كارزار تو بودي.
فقط منتظرم ببينم چقدر به اين چيزهايي كه گفتم گوش ميدي اونوقت بقيه و اصل كاريش رو ميگم.در ضمن،نذار پدرت بيش از اين پيش اين خانواده كم فرهنگ غرورش رو خورد كنه،اونها لياقت مهربونيه پدرت رو ندارن.
در جواب كسي كه لج ميكنه فقط بي اهميت بودن ميتونه آتيشش بزنه،
قبل از شما خانمتون خواستگار يا دوستي نداشته كه هنوز دلش پيش اون باشه؟
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
محمد جان عجب راهنمايي وحشت انگيزي داريد مي كنيد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :305:
و اما
cg art عزيز
خيلي مهم است كه خانم شما با تمايل كامل در رابطه جنسي در دوران عقد قرار گرفته و يا شما در اين امر پافشاري كرده ايد شايد از اين باب از شما عصباني باشد ؟!!!!!به هر حال هر آنچه در گذشته بين شما دو نفر و در خلوتتان گذشته حتي اگر از نظر شما لذت بخش و رويايي و رومانتيك بوده باشد شايد در نگاه اين خانم اين گونه نبوده و اثرات تخريبي خود را بر روي ايشان داشته است كه امروز به نوعي با شما اينگونه رفتار مي كند . منشا خشم و دلخوري او را پيدا كنيد .
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
ani جان آيا پيشنهاد من وحشتناكتر است يا بي احتراميهاي اون خانمه؟:97:
چرا انقدر بي ادبي اون دختر رو ساده ميگيريد؟
واقعا انقدر راحت پيش پا ميذاريدش؟
من منتظر ميمونم تا امیررضا جواب سوال شما رو بده.
بالاخره اولين مقصر بايد پيدا بشه.اون موقع ميشه قضاوت درست رو انجام داد
سلام مجدد،قبول دارم،خيلي افراطي بود.
نميدونم چرا اين قضيه انقدر داره با اعصاب من بازي ميكنه
من رو ببخشيد به هيچ وجه دست خودم نبود.برام خيلي سخته كه اين وضعيت رو ببينم كه يكي از طرفين اين عشق داره اذيت ميشه
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
آقای محمد شاید نظر شما درسته باشه و بی احترامی های اون خانوم قابل بخشش نباشه اما چیزی که هست اینه که من مطمئنم که همسر آقای سجاد از یه چیزی خیلی رنجیده و اون چیز خیلی ناراحتش کرده، ما توی خلوت و رابطه ی عاطفی و جنسی این دو نفر نبودیم و هیچ وقت نمی تونیم یه طرفه به قاضی بریم و خانومشون رو مقصر بدونیم به نظر من امیررضا دنبال این باشید که چیزی رو که همسرتون رو آزار داده و میده رو پیدا کنید و خیلی منطقی و رک از ایشون بخواید چیزی رو که آزارشون داده برای شما بازگو کنن و لطفا در مقابل هر حرفی که به شما زدن عکس العملی نشون ندید و جوابشون رو ندید و فقط سکوت کنید و بعدا روی این مساله فکر کنید. بعضی موقع ها یه حرفی شاید در ظاهر خنده دار باشه اما در باطن خیلی چیزها با خودش به همراه داره.
در ضمن آقای محمد شما جای آقای سجاد و احساسات ایشون نسبت به همسرشون نیستید پس لطفا یه کم آرومتر راهنمایی کنید.
مجکرم و ممنون
RE: خانومم میگه خسته شدم ازت, واسم اهمیتی نداری !
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
آقای محمد شاید نظر شما درسته باشه و بی احترامی های اون خانوم قابل بخشش نباشه اما چیزی که هست اینه که من مطمئنم که همسر آقای سجاد از یه چیزی خیلی رنجیده و اون چیز خیلی ناراحتش کرده، ما توی خلوت و رابطه ی عاطفی و جنسی این دو نفر نبودیم و هیچ وقت نمی تونیم یه طرفه به قاضی بریم و خانومشون رو مقصر بدونیم به نظر من آقای سجاد دنبال این باشید که چیزی رو که همسرتون رو آزار داده و میده رو پیدا کنید و خیلی منطقی و رک از ایشون بخواید چیزی رو که آزارشون داده برای شما بازگو کنن و لطفا در مقابل هر حرفی که به شما زدن عکس العملی نشون ندید و جوابشون رو ندید و فقط سکوت کنید و بعدا روی این مساله فکر کنید. بعضی موقع ها یه حرفی شاید در ظاهر خنده دار باشه اما در باطن خیلی چیزها با خودش به همراه داره.
در ضمن آقای محمد شما جای آقای سجاد و احساسات ایشون نسبت به همسرشون نیستید پس لطفا یه کم آرومتر راهنمایی کنید.
مجکرم و ممنون
دقيقا!
بعد از خواندن دقيقتر مطالب بانو ani به اين نتيجه رسيدم كه مسلما يه عاملي باعث شده كه اين قضايا پيش بياد،
لحن تند من هم بيشتر به خاطر ناراحتيم از بي احتراميهاي ايشون به خانواده ي سجاد بود.
حرف شما را قبول دارم و از طريق همين تريبون از همه عذر خواهي ميكنم.