سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط digitalman
بله رانندگي بلدم. رانندگي با سرعت بالا را خيلي دوست دارم. يكبار هم بد تصادف كردم . دو تصادف در يك روز. اول يك چراغ قرمز را رد كردم(البته اصلا چراغ را نديدم و اصلا نفهميدم كه اينجا چهار راه است. مثل ... سرمو انداختم پائين و رد شدم) و از ترسم براي اينكه پليس نگهم نداره ماشين را ماليدم به يك ماشيني كه در پارك بود و باز هم نايستادم و گازش را گرفتم و با سرعت پيچيدم توي فرعي. زمين وسط كوچه را كنده بودند. دو طرف هم ماشين پارك كرده بودند. سرعت من هم زياد بود. كلي پسر بچه هم داشتند توي كوچه فوتبال بازي مي كردند. گرفتم كنار. نتوانستم كنترل كنم و زدم به يك پژويي كه در پارك بود. ماشين طرف از پشت جمع شد. خلاصه اينكه زنگ خونه ها رو زدم و صاحاب ماشين داشت ناهار مي خورد اومد ديد ماشينش كنار روبروي ساختمون له و لورده شده. ....:P بعد سوتي دادم نه! تازه يادم رفت بگو كه اون روز با همه خانواده و فاميل چند تا ماشين مي خواستيم بريم چالوس كه به خاطر اين افتضاح من خورد توي حال همه. چون تا بعد از ظهر بايد صبر مي كرديم كه بريم اداره راهنمايي و رانندگي براي باقي كارها.
از دروغ. جالبه كه بدانيد حس ششم من هميشه به من مي گه كه كي دروغ مي گه اما نمي تونم به روي خودم بيارم و به طرف بگم كه مي دونم كه داري دروغ مي گي. كلا از دروغ و رنگ و ريا و دوز و كلك بدم مي ياد. من خودم آدم ركي هستم و بدترين وبهترين حرفها رو راحت مي زنم.
اعتراف مي كنم كه هميشه دنبال پول بوده ام و براي بدست آوردن آن زحمت كشيده ام و گاهي براي پولها نقشه ها مي كشم اما هيچ وقت توي زندگي واسم ملاك نبوده. چنان مي ياد و مي ره كه اصلا آدم نمي فهمه. واسه چي زندگيم بر پايه چيزي باشه كه اصلا ثباتي نداره و هميشگي نيست؟! ماهها پولهاتو جمع مي كني.ميري بيرون بر مي گردي مي بيني به تحفه العيني از كفت رفت. اگر سئوال آخرت را با چيز ديگري مثال مي زدي شايد بهتر مي توانستم بگويم كه چه چيزي مي تواند باعث شود كه به همدردي نيايم.
خودمو كتك زدم. چند وقت پيش كه توي بحران خيلي بدي بودم خودمو زياد مي زدم. به قصد كشت. الان كه فكر مي كنم از خودم وحشتم مي گيره.
يكبار هم به خاطر آبروم با آقايي كه با هم بوديم درگير شدم.كتك نه!درگير. يك اتهام ناموسي به من چسبانده بود كه نمي توانستم آن را بپذيرم. روي من دست بلند كرد. من هم حرصم گرفت و يقه اش را گرفتم و گفتم كه نمي تواند اين اتهام را به من بچسباند. آبروي من شوخي بردار نيست. من براي نجيب بودن زحمت مي كشم و اجازه نمي دهم كه چه غريبه و چه عزيزترين كسم بهم چنين چيزي بگه. كه البته همان لحظه هم مسئله حل شد و ما آشتي كرده بوديم.