niloofar جان من سکوت همسرمو به حساب این که من کارم درسته نمیذاشتم منم که علم غیب ندارم وقتی خانومم ناراحت میشه و حرفی نمیزنه من از کجا بدونم؟ از کجا بدونم از چی ناراحته؟
نمایش نسخه قابل چاپ
niloofar جان من سکوت همسرمو به حساب این که من کارم درسته نمیذاشتم منم که علم غیب ندارم وقتی خانومم ناراحت میشه و حرفی نمیزنه من از کجا بدونم؟ از کجا بدونم از چی ناراحته؟
مشکلی که پیش اومده متاسفانه این بار من هستم!!!!
خیلی از خانومم کینه به دل گرفتم
اون خیلی خوب تر شده واقعا مهربون تر شده اما این بار منم که دیگه نسبت به قبلا کششم خیلی کمتر شده دوستش دارم ولی خیلی سردتر شدم اصلا آرامش ندارم
تنها کسه که بهم آرامش میده حضورش حتی تنها شنیدن 5 دقیقه صداش اما خیلی ازش دلگیرم هر کاری هم میکنم گذشته فراموشم نمیشه
تازگیها به شدت هم با هم مشاجره داریم کار یکه قبلا اصلا نداشتیم!!!
اون مهربون شده ولی من!
حالا من بد شدم
کمکم کنید چطوری این حسو کنار بذارم؟؟؟
اون میاد طرف من و من کاری که قبلا بلد نبودم بی محلی!!!! خیلی خوب یاد گرفتم به شدت میکنم!!! تعجب میکنه البته اون خیلی اهل منت کشی نیست تنهام میذاره به کار و درش میرسه و کتاب میخونه و من خودم که بهتر میشم میرم سراغش ولی بازهم 5 دقیقه بعدش دعوامون میشه!!! مقصر منم خودم میدونم
کمکم کنید خواهش میکنم!!!
چند روز پیش این اتفاق افتاد به بهانه مسافرت رفت خونه دوستش البته به قهر نرفته بود ولی میدونم از من شاکی بود اما
خودم هم اصلا طاقت دوریشو ندارم زنگ زدم نتونست جواب بده صدای زنگو نشنیده بود من فکر کردم قهره با من
میخواستم به التماسش بیافتم برگرده که زنگ زد
متوجه شدم صدای زنگو نشنیده(به خودم میگم تو که طاقت یک روز دوریشو نداری دیگه چرا لوس شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
وقتی ازم دوره میدونم هیچکیو به اندازه اون دوست ندارم اما وقتی پیش همیم بازم دعوا!!!!!!!!!!!!!!
مقصر هم منم این بار واقعا خانومم تقصیر نداره ولی من!!!!!
کمکم کنید چطور این حس لعنتی رو از خودم دور کنم میترسم خانومم این بار خسته بشه.
سلام دوست عزیز
میتونم ازتون چند تا سوال بپرسم.
چرا قبلا وقتی همسرتون رو میدیدید احساس خوبی داشتید و الان این حس رو ندارید؟ آیا فکر میکنید حضور اون بوده که این حس رو به شما میداده؟؟ اگه این طور بوده چرا الان این حس رو ندارید؟ شما چه انتظاری از همسرتون توی زندگی مشترک دارید؟؟ برای خودتون چه وظایفی رو تو زندگی مشترک تعریف میکنید؟
دوست خوبم. قبلا هم گفتم، درست است که همسرتون رو سخت به دست آوردید ولی علاقه افراطی شما بیشتر از اون به خودتون ضربه میزند. اون یه آدم است با تفکرات مستقل که راه خودش رو میره شمام راه خودتون رو. دوستش داشته باش ولی اون رو همین طور که هست بپذیر. اگه توی بیست سال یاد گرفته که احساس بدش رو نگه چون باعث ناراحتی بقیه میشه، شما نمیتونی عوضش کنید. فقط این طرز فکر و اصرارتون توان شما را تحلیل میبرد و همین اتفاقی می افته که الان افتاده.
وجود این احساس در شما طبیعی است. اونرو بپزیرید و دوست داشته باشید. وقتی خودتون رو دوست داشته باشید میتونید همسرتون رو هم دوست داشته باشید.
باهاش نجنگید فقط سعی کنید باورهاتون رو یه بازبینی بکنید.
ممنون از sade begham
الان هم وقتی کنارش هستم حس خیلی خوبی دارم درست مثل گذشته اما بعضی وقتا به فکر تلافی هم میافتم...این خیلی رنجم میده.....
تنها انتظار من از خانومم بیان احساساتش بوده و این که با هم راحت باشیم
خواسته هامونو بدون رودربایستی به هم بگیم اگر هر کدوم از رفتاری یا برخورد طرف مقابلش ناراحت شد خیلی راحت و با آرامش بدون طعنه به دیگری بگه
ابتدا خانومم قبول کردن خیلی هم خوششون امد اما در عمل نه
البته الان خیلی بهتر هستن اما من!
نمیدونم چرا کینشو بدل گرفتم
مثال میگم وقتی بهش میگفتم خیلی دوستت دارم خانومم در جواب میگفت مرسی! و الان که اون میگه دوستت دارم بعضی وقتا برای تلافی عمدا فقط گوش میدم بنده خدا هم حسابی جا میخوره!
یا وقتی با خانومم خارج از منزل میرفتن تا وقتی بر میگشت من خیلی دلواپسش میشدم برای همین خودم حتما تمس میگرفتم و از این که به خونه رسیده و به من نگفته شکایت میکردم البته با مهربانی
اما الان که خودش این کا را میکنه بعضی وقت ها دوست دارم بی محلی کنم و این بار من جواب ندم!!!
این حس خودم منو عذاب میده و خیلی ناراحت میکنه اما نمیدونم چه کار کنم که این طور نباشم
ودر این مورد که گفتین علاقه افراطی الان خیلی بهتر شدم....
و اینکه میگین وقتی ناراحته بازگو نکنه این شکلی که زندگی بنده میشه کاراگاه بازی!!! وقتی ایشون دلیلشو نگه من چطوری بفهمم کاراگاه که نیستم!!
نمیجنگیم اما به دلیل رفتار های متفاوت من خانومم دل خور میشه که بیشتر دعواها و بگومگوها به خاطر دلخوریه ایشونه که البته من بهش کاملا حق میدم
کمکم کنید
دوستان راهنماییم کنید خواهش میکنم
اصلا آرامش ندارم
خانومم هم به شدت از من دلخوره و با من قهره
بهش حق میدم اما میترسم زندگیم سرد بشه و دیگه برای خواسته هام ازرش قائل نشه
چون نسبت به قبل واقعا تلاش میکرد اون شکلی باشه که با هم گرمتر و با محبت تر باشیم کمکمممممممممممممممممممممم ممممم کنیییییییییییییید
پیشنهاد میکنم به این مسئله فکر کنی که اگه میخواستی ایشون رفتارشون عوض شه، بخاطر بهتر و پیشرفت رابطتون بود... به این فکر کن که ایشون، اون رفتار رو غریزی و همونطور که در شخصیتشون تعریف شده بوده، انجام میدادن و غرض و عمدی توش نبود، ولی در طرف مقابل ، الان اینکار توسط شما داره عمدی انجام میشه و این مسئله یعنی....
شما این مسئله در شخصیتتون شکل نگرفته، ولی خانمتون اینطور بودن.. پس ایرادی بر ایشون وارد نیست، چیز تغییر عادتی که بهتر بوده با توجه به رابطه شما عوض شه(ولی اشتباه نبوده).. و الان شما در طرف مقابل، دارید عمدا کاری رو انجام میدید که در شما شکل نگرفته... ادامه این روند، شخصیت شما رو دچار فرسایش میکنه... توجه کنید که ، یک خانم از لحاظ احساسی خیلی لطیفتر از یک مرد است، و یادآورذی کنم، شما در مقام یک مرد وقتی اونقدر نیاز داشتید به ابراز علاقه ایشون، فکر کنید ایشون چقدر خرسند خواهند شد از ابراز علاقه و پیگیری شما... زندگی رو شیرین کنید برا همدیگه، ببینید چقدر مسائل به خودی خود حل میشه....
آقا محسن
من فکر میکنم شما دچار استرس شدید و این ناراحتی و عدم آرامش به خاطر اینه که فکر میکنید تلاش هاتون بی نتیجه بوده. هیچ کس جز شما نمی تونه بهتون آرامش بده. ببینید نتیجه کارهاتون مثبت بوده. و خانم تون هم همگام با شما داره تلاش میکنه تا شما رضایت بیشتری داشته باشید.
مسئله این است که شما این ارامش رو در کس دیگری جستجو میکنید. این فقط خودتون هستید که میتونید احساس خوب رو در خودتون ایجاد کنید.همین الان این احساس تنفر رو توی ذهنت دیلیت کن.(خیلی ساده است چشم هاتون رو ببندید و باکسی رو به عنوان حس تنفر در نظر بگیرید و اون رو بردارید و به سطل آشغال منتقل کنید) بعد به چیزی فکر کن که احساس خوبی بهت دست میده، طوری که همین الان خنده رو روی لبهات حس کنید.اگه میتونی یه لیوان آب یخ هم با آرامش کامل بخورید.گوارای وجود.:82::73:
تمام دلائلی که این تنفر رو به وجود آورده روی کاغذ بیارید. برای هر دلیلی یه توجیه منطقی بیارید که میتونید اون رو نادیده بگیرید. هم درمورد رفتارهای خودتون فکر کنید هم رفتارهای همسرتون. اگه وقتی به خانم تون میگفتید دوستت دارم احساس خوبی پیدا میکردید، به خاطر رضایتی بود که در خودتون از خوشحال کردن همسرتون پیدا میکردید. حالا این احساس رضایت رو از همسرتون نگیرید. تنفر روی دیگر عشق است.
نترسید!!!ترس ساده ترین راه شکست است. فقط خودتون باشید. رفتارهای مثبت همسرتون رو دوباره برای خودتون پررنگ کنید. رفتارهای منفیش رو کمرنگ کنید. اونجور که شما همسرتون رو تصویر کردید اونقدر خصوصیات خوب دارد که بتونید از اشتباهاتش بگذرید.
نمیگم ناراحتیش رو بازگو نکنه. همان طور که گفتید شما این درخواست رو ازش کردید و اون هم دارد تلاشش رو میکنید. خانم ها حتما ناراحتیشون رو با کسی درمیون میگذارند. به جای اصرار کردن روی این مسئله سعی کنید اعتمادش رو جلب کنید تا اون یک نفری که براش درد دل میکنه شما باشید.(میدونم که به شما اعتماد دارد....)فکر میکنم شما از ناراحتی اون خیلی زیاد ناراحت میشید... سعی کنید وقتی ناراحت است و میخواد باهاتون درد دل کنه فقط به حرف هاش گوش بدید و اون ها رو فقط تایید کنید هر چند ممکنه به نظرتون اشتباه بیاد. وقتی بدونه در مقابل ناراحتیش نصیحت نمیشه و کسی بهش به خاطر اشتباهش خورده نمیگیره، مطمئن باشید دفعه های بعد خودش بدون اصرار شما باهاتون درددل میکنه و شما اولین نفری خواهید بود که از ناراحتیش با خبر میشید. خانم ها وقتی ناراحتند فقط یه گوش شنوا میخواهند که فقط به حرف هاشون گوش بده، بدون اینکه راه حلی ارائه بشه یا بدون هیچ تجزیه و تحلیلی از اون مسئله.
آقا محسن عزيز
پست قبلي رو که برات زدم را روش فکر کن. همسرت رو بدون چشمداشت دوست داشته باش. بذار اين رابطه روال عادي وطبيعي شو طي کنه. دوباره موارد زير رو مرور کن.
تمام پستها رو خوندم ، صرف نظر از ارسال #56 شما که ريشه مشکل رو نشون ميده مي خواستم چند تا نکته بگم روشون فکر کن.
اول اينکه شما خيلي عجولي ، عجله داري تو اثبات خودت ، توي راي خودت اين عجله باعث ميشه همسرت توي يه لاک دفاعي بره.
دوم اينکه بزار زندگي تون روال عادي شو طي کنه ، همه زندگي که رد وبدل حرفاي عشقولانه نيست ، هست؟
سوم اينکه اگه همسرتون احساس کنه که اون ونظرش رو درک مي کنين حتما حرف خواخد زد ، در عمل نشون بدين که درکش مي کنين.
وقتي که اوضاعتون مساعده در مورد چگونگي حل مسائل زندگي گفتگو کنين ، البته از همين اول سعي نکنين همش شما گوينده باشين واون شنونده.
به خودتون وزندگي تون فرصت بديد. هنوز اول راهيد.
دوست دارم نظرتون رو راجع به اين ارسال بدونم ، لطفا:72:
چرا کینه به دل گرفتید؟ خانومی که بنده خدا بلد نبوده ابراز عشق و علاقه کنه و با کمک شما یاد گرفته به نظر شما از عمد این کار و می کرده که کینه به دل گرفتید؟ لطفا کمی منطقی تر باشد.این بچه بازی ها رو بزارید کنار.با این کارتون دارید تیشه به ریشه زندگیتون می زنید.تازه باید خوشحال باشید و بیشتر بهش عشق بورزید. ما ادمها تا وقتی یه چیز و نداریم آسمون و به زمین می دوزیم که به دستش بیاریم همین که به دستش میاریم ناشکری می کنیم و نمی دونیم چقدر وقت و توانمون و برای به دست اوردنش به کار بردیم و راحت از دستش می دیم.شده حکایت شما.امیدوارم چشم باز نکنید ببینید همسرتون هم مثل خودتون سرد شده که اون موقع راهی برای جبران نخواهد بود