-
همیشه به واقعی بودنتان افتخار کنید.
تا وقتی دچار خودفریبیهای متنوع هستید چیزی در زندگی شما عوض نمیشود. باید شهامت داشته باشید به واقعیت وجودتان نگاه کنید. تصمیم بگیریم واقعی باشیم حتی اگر بعضیها ما را ترک کنند. کسی که قلبا شما را دوست داشته باشد و همه تاریکیها و روشنیهایتان را دیده باشد از واقعی بودن و خود واقعی بودن شما خوشحال میشود.
از نمایش انسان قدرتمند و خفن بیرون بیایید.
شما بدون این نقابها هم انسان توانایی هستید، ما معمولا میدانیم چه باید بکنیم اما عمدتا غرق در دلایلی میشویم مبنی بر اینکه الان وقتش نیست.
:72:
-
رنج ناشی از تاسف زندگی ما را نابود میکند. زندگی نزیسته یک دام بزرگ برای تجربه ناامیدی است.
تأسف، برای کسی تبعیض قایل نیست. میتوانید تمام شاخصهای موفقیت را داشته باشید اما نسبت به آن ها احساس تعلق نداشته باشید و بیتفاوت باشید. بیایید تمرین کنیم.
حتما درباره تجسم موفقیت مطالبی شنیدهاید، اما درباره تجسم معکوس بعید میدانم.
از شما میخواهم به جای تجسم رویاهایتان، رنج آیندهتان را در صورت ماندن در وضعیت فعلی تجسم کنید. اگر تصمیم بگیرید رشد نکنید و در اندازهی کوچک عمل کنید. پنجسال بعد زندگی در این مسیر چگونه ست و چه احساسی دارید. به تجسم ادامه بدهید تا وقتی آزارتان بدهد و بدترین سناریوهای ممکن را تجسم کنید.
جرأت کنید و شهامت زندگی کردن مطابق با خود حقیقتی تان را داشته باشید، نه زندگی که دیگران از شما انتظار داشتند.
داشتن احساس تاسف در زندگی یک مساله است اما نشخوار احساس تاسف یعنی زیستن در گذشتهای که هیچ وقت شما را رها نخواهد کرد.
:72:
-
هر انسانی بر مبنای اینکه چقدر به درس های زندگی و پیام هایی که لابه لای اتفاقات زندگی برایش رخ می دهد توجه میکند، به درک متفاوتی از زندگی دست پیدا میکند.
خوشبختی واقعی از آن کسانی است که چنان با دقت و احترام به زندگی نگاه می کنند که عبور یک پروانه، رسیدن یک قاصدک، پرواز یک برگ از درخت، آرزوهای یک کودک یا چین و چروک های صورت مادر و دست های سخت پدر برایشان پر از درس و یادگیری است.
باور دارم جهان برای تکان دادن این دست آدمها، طوفان نمیفرستد؛ به اشارتی همه چیز را درک میکنند مانند این بیت جناب حافظ که خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است.
اما بعضی ها هم چنان در خواب هستند یا خود را به خواب زده اند که برای بیدار کردن شان نیازمند یک فاجعه باید بود، شاید بیدار شوند. اما وقتی زندگی را با فاجعه تجربه میکنی احتمال شکستن و در راه ماندنت بیشتر میشود. کاش به وقتش، در زمان مناسب، در جای مناسب به زندگی گوش دهیم.
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی
:72:
-
آنچه از مفهوم دوست داشتن کسی تا الان یاد گرفته ام این است که اگر کسی دوستت دارد ، به شکل متفاوتی تو را تجربه میکند.
وقتی ساکتی، صدایت را میشنود.
وقتی حرف میزنی میتواند رنج ها و بغض هایت را لمس کند.
او آزادانه تو را میبیند، بی آنکه طناب مالکیت را به پایت گره بزند.
:72:
-
هر کدام از ما به دنبال این هستیم که ماهیت واقعی خود و جهان مون رو بشناسیم و به احساس خوشحالی دست پیدا بکنیم.
که ما بهش میگیم «تجربه گشودگی»
اما خیلی وقتها اون رو تجربه نمی کنیم به این دلیل که تجربه های ناخوشایند و تاریکی در ما وجود داره که اون ها رو پنهان میکنیم و دوستشون نداریم و یا حتی از اعتراف به اونها می ترسیم .
باید یاد بگیریم با سایه هایمان در ارتباط باشیم و بخش های تاریک خودمان را بپذیریم.
یاد بگیریم چطور از قدرت های مثبت و منفی سایه هایمان استفاده کنیم و قدرت های منفی را به مثبت تبدیل کنیم.
با شناخت خودمون و کهن الگوهامون، حالا می تونیم خیلی چیزها رو عوض کنیم و تغییر بدیم.
:72:
-
اگر همیشه در مواجهه با اتفاقات و مسائل زندگیتان، احساس شکست دارید و فکر میکنید باز هم مثل گذشته عمل میکنید؛ یک مسئله را هنوز حل نکرده اید.
« پذیرش شکست ها و آنچه که هستید و انکار نقص هایتان »
:72:
-
گاهی اوقات، افراد ارزشهای خود را براساس آنچه ميخواهند از آن اجتناب كنند تعيين ميكنند و نه آنچه ميخواهند به آن برسند.
بهعنوان مثال ميگويند هدف اوليهشان اين است كه ديگر افسرده نباشند يا حملهی اضطرابی ديگری نداشته باشند، زيادی غذا نخورند، حرفهای بيخود نزنند يا ديگر مانند گذشته ضربه نخورند، مأيوس نشوند و سرافكنده نگردند.
متأسفانه غيرممكن است كه زندگی پردستاوردی بدون درد جسمی يا عاطفی داشته باشيم. هنگامیکه افراد سعی دارند از آنچه درد دارد اجتناب كنند زندگیشان بسيار محدود ميشود و خوشبختی و سرزندگيیشان از بين میرود.
اين نكته درد خود را به همراه دارد: نارضايتی، ملالت و پشيمانی برای موقعيتهای ازدست رفته.
هنگامیکه به آنچه واقعاً از زندگی ميخواهيد فكر میكنيد از خود بپرسيد آيا اين ارزش يا هدف بر اساس اجتناب از چيزی بهوجود آمده؟
اگر جوابتان مثبت بود تلاش كنيد ارزش و هدفتان را به شكل ديگری عنوان كنيد. به جای «هدف من اين است كه ديگر هرگز افسرده نباشم»، بگوييد «ميخواهم از ذهن و جسم خود مراقبت كنم تا با چالشهای زندگی به طور مؤثرتری روبهرو شوم».
فكر كنيد اگر كمتر در معرض افسردگی بوديد چه كاری انجام ميداديد؟
آيا با خانوادهتان بيشتر وقت صرف ميكرديد؟
آيا به حرفهتان بيشتر توجه ميكرديد؟
آيا چيزهای تازهای ياد ميگرفتيد؟
براي كاری داوطلب ميشديد؟
از وقت خاليتان بيشتر لذت ميبرديد؟
به اين نكات توجه کنید و اهدافی را در نظر بگيريد كه با اين ارزشها همسو باشند.
:72:
-
مراقب تایید طلبی تان باشید.
هر چقدر به تایید و تمجید بیشتری نیاز داشته باشید،
عزت نفس و احساس ارزشمندی تان کمتر است.
برای پر کردن احساس تایید طلبی، گرفتار همه چیز خواهی میشوید. تبدیل به فردی چسبنده و گرسنه روانی می شوید و پر میشوید از احساس حقارت.
احساس حقارت یعنی نبودن اعتماد به نفس و نبودن اعتماد به دیگران.
تایید طلبی امروزه باعث میشود که زودرنج می شویم و نسبت به انتقاد دیگران، برآشفته و خشمگین باشیم.
تایید طلب ها همه مسایل را به صورت افراطی و غیر واقعی و سوگیرانه تحلیل میکنند و بزرگترین گام درمانی برای آنها، پرورش خود ارزشمندی و واقع گرایی است.
:72:
-
1 فایل پیوست
شفقت به خود ابزاری قدرتمند برای رویاروی با احساسات سخت و دشوار در زندگی ماست.
وقتی بلد باشیم با خودمان شفقت داشته باشیم، از چرخه های معیوب و اشتباه واکنش گری هیجانی و رفتاری که در زندگیمان وجود دارد آزاد میشویم.
یکی از استوارترین و جدی ترین یافته های تحقیقاتی این است که افرادی که با خود شفقت دارند و خود مشفق قوی دارند اضطراب و افسردگی کمتری را تجربه میکنند.
اینکه شما چقدر نسبت به خودتان شفقت داشته باشید، بک عامل حمایت کننده قوی در برابر اضطراب و افسردگی محسوب میشود.
هر چقدر خودانتقادی شما بیشتر باشد، تجربه ی احساس نقص و احساس شرم و حتی بی ارزشی در شما بیشتر میشود.
این احساسات پایه ی اصلی بسیاری از مشکلات و اختلالات روانشناختی هستند.
وقتی با خودمان مهربان باشیم و تمرین شفقت با خود کنیم ،هیجانات و احساسات منفی در ما کاهش مییابد.
وقتی شفقت با خود داریم ، نشخوار ذهنی ما کمتر میشود و باعث شکل گیری چشم اندازی در ما میشود که بپرسیم چطور میتوانم الان حال خودم را بهتر کنم و آرامش بیشتری داشته باشم.
-
زمانی كه ما به هيچ وجه با خودمان ارتباط برقرار نمیکنیم و صرفاً ارتباطمان با جهان از طريق "ديگری" است در واقع داريم از استراتژی آينه استفاده مي كنيم.
بدين معنی كه ديگران را مانند آينهای میبينيم تا به وجود و بودن خودمان پیببریم.
در اين حالت ما به آينهها و تعاريف آن ها از خود وابسته می شويم. در اين استراتژی "من وقتی هستم كه تو هستی". وقتی هويت و بودن ما به وجود طرف مقابل كه آينه ما هست متصل میشود، ما در واقع ديگر زندگی نمیكنيم زيرا دائما در حال زندگی با جهان او هستيم و اين نوع زندگی، حكم "زندگی عاريتی" يا "زندگی قرضی" را برای ما دارد.
در استراتژی آينه، از دست دادن ديگری به معنای از دست دادن خودم هست.