-
منظور من این نبود که ربات وار زندگی کنی.فقط تمرکزت رو از روی پدر ومادرت بردار. من نمیگم به پدر و مادرت محبت نکن.
محبت کن ولی در حد متعادل، نه در حدی که جزییات رفتارهاشون اینقدر اذیتت کنه.وقتی به بابات میگی غذا گرم کنم و اون میگه نه دیگه به عکس العمل بعدی اون توجه نکن.تو در حد خودت
محبت کردی.به بعدش کار نداشته باش.
بعدم روابط سالم و محبت آمیز فقط در چهارچوب خانواده نیست.تو اگه روابطت رو گسترش بدی و بیشتر وارد جمع های مختلف بشی با خیلی آدمها آشنا میشی که میتونی باهاشون
روابط انسانی و برمبنای احترام محبت دوطرفه برقرار کنی.
فکر کن تو همین سایت، این که تو به آدمهایی که حتی ندیدیشون کمک می کنی و اونا هم بهت کمک میکنن زیبا و انسانی نیست؟
پو از پیله تنهایی بیا بیرون.برای خودت برنامه بریز.یادمه یه مدت این کار رو میکردی.
ببین تو هر کاری کنی نمیتونی تبدیل به آدم بی عاطفه ای بشی.ولی این عاطفه رو یه کم برای خودت هم خرج کن.
-
بانو پو
من پدر شدم دوبار کنارش همسر دارم وظیفه من بعنوان مرد خانواده بعنوان پدر بعنوان شوهر از همسرم حمایت و پشتیبانی کنم و همینطور از دخترم و گلپسرم،فرزندم در قبال من هیچ مسولیتی ندارهذهمین و بس.وظیفه من و همسرم هم از فرزندانمان که امانت هستند پیش ما به بهترین وجه ممکن مراقبت کنیم.شما یکم جای خودت را گم کردی. داری آسیب میبینی دختر خوب هواست هست بخودت؟
بزار یه مثال بزنم دوست من پدر و مادرش از مادربزرگشان مراقبت میکنن تقریبا فقط یک خانواده بقیه افراد مسولیت قبول نمیکنن در نتیجه چند ساله به مسافرت معمولی نرفتن حتی ولایت خودشون بنده خدا بابای دوستم میگفت درسته مادرمه ولی زن بدبخت من چه گناهی کرده هم غرغر بشنوه هم کارارو انجام بده نه مسافرت و نه استراحت الان هم افتاده خونه خوب الان این چرخه معیوب بعد شد چی میشه باز دوستم و خواهر برادراش باید بیان از مادرشون مراقبت کنند.
شما فرزند اون خانواده هستی دکتر که نیستی زن عنکبوتی هم نیستی یا یه قهرمان دیگه .تو الان فکر میکنی باید نقش منجی رو بگیری؟ فقط وظیفه فرزندی خودت رو بجا بیار همین و بس.
بعدشم هواست باشهب از چاله نیوفتی توی چاه ،از این خونه بدتر گرفتار ازدواج ناموفق بشی:58: حوصله مریضداری رو نداریم توروخدا