-
سلام
به نظرم اجاره دادن مغازه حداقل برای یک سال این حسن رو داره که همسر شما بفهمه اون مغازه همینجوری به خودی خودش هم درآمد داره و در صورت کمک مادرش درآمد رو به پای ایشون ننویسه و اینکه اینطوری شما هم راحت تر می تونی سهمت از درآمد رو برداری و اگر احیانا سال دیگه قرار شد خودتون اداره اش کنید درآمدی حداقل معادل این اجاره رو طلب کنی البته اینها قاعدتا توی یک زندگی مشترک نباید باشه ولی به هر حال شرایط الان برای شما اینجوری ایجاب می کنه
اگر همسرت مادرش رو با یک شاگرد برای اداره مغازه نزدیک خونش می گذاشت و خودش با یک شاگرد اون یکی مغازه رو اداره می کرد شاید بهتر بود ولی حداقل اگر یک سال با همون سیستم اجاره جلو برید شاید بهتر باشه تا حداقل حد و مرزها مشخص بشه و از اول همه چیز با هم مخلوط نباشه
-
بچه ها امروز كه خواستيم قرارداد بنويسيم براى احاره، شوهرم هى ميگفت من دوس دارم مغازه رو و خانومم راضى نيست و ...
ظهرم گفت مظرت چيه كنسل كنيم؟! گفتم انقد دم دمى مزاح مباش، خودت گفتى اون مغازه درامدش زياده ولى ميخواى از خيرش بگذرم و به زندگيم برسم.
ولى خوابيد رفتم بغلش كردم پشتشو كرد و ...
منم گفتم با اينكه طرف رو حرفت حساب كرده، اما هرجورو خودت ميخواى تصميم يگير، من نميخوام مجبورت كنم، ميخواى ز بزنى بگى نظرت عوض شده من حرفى ندارم. هر تصمبمى خودت صلاح ميدونى.گفتم شبم اگه فك ميكنى لازمه دير بياى ديگه مشكلى ندارم( اخه من هرشب مبرفتم تا ١٢ شب پبشش كه مثلا باهم باشيم، بعد به همه ميگه خانومم طاقت نمياره و غر ميزنه و شبا بى طاقتى ميكنه مياد اينجا ميشينه!!)
حس كردم دلش ىيخواد باشه مغازه، ولى قوه تصميم گيرى نداره ميخواد منو سپر كنه.
منم شك مدارم اين مغازه درامدش عالى ميشه، فقط هم ميدونم بهم پولى نميرسه، هم ميدونم ما نياز مالى نداريم، ... تلاشمم كردم، اما نمبحوام مجبورش كنم. هى رد شه بببنه يارو داره پول پارو ميكنه و بگه ببين تو نذاشتى.
حس ميكنم خدا يكم با من سر ناسازگارى داره، واسه همينم اصرار به كارى نمينم ديگه، خلاصه خودمو كنار كشيدم و همسرمم احتماا ٩٠دوصد كنسل كنه بحث اجاره رو.
-
عزیزم مشکل اصلی همین جاست که شما تو همه مسایل از ترس اینکه ممکنه نقد بشی و باید پاسخگو باشی خودت رو کنار کشیدی. معلومه که آدم باید پای تصمیمی که گرفته بایسته اما به هر حال چاره ای نیست و نمی شه همیشه کنار بایستی و انتظار داشته باشی دنیا به کامت باشه.
-
سلام
سام بادی عزیز مغازه ای که درآمدش بالا باشه قاعدتا اجاره اش هم بالاست پس شما می تونستید درآمد نسبتا خوبی از اجاره داشته باشید و کمی حد و مرزها مشخص می شد
اگر نظرت واقعا روی اجاره بود باید پافشاری می کردی
شوهرت با قهر و ... راحت نظر شما رو عوض کرد
نمی گم دعوا کن ولی در کمال آرامش قاطعیت داشته باش بدون هیچ تنش مشخصی خیلی نرم و مهربون ولی قاطع قاطع
الانم به شوهرت بگو اگر فکر می کنی این مغازه درآمدش بهتره خودت باید از صبح تا شب بالای سرش بایستی یه بوم و دو هوا نمیشه
درآمد اون مغازه به شرطی خوب هست که یه مرد با تجربه تمام وقت اونجا باشه
اگر میخوای اون رو اجاره ندی پس مغازه کنار خونه مادرت رو اجاره بده یا یه شاگرد بگیر با حضور تمام وقت مادرت یا هر چی به هر حال اون مغازه به من ارتباطی نداره خودتون می دونید و اون مغازه
ولی در رابطه با این یکی اگر میخوای نگهش داری باید بالا سرش بایستی
وگرنه من موافق نگه داشتنش نیستم و اینکه من هم دوست دارم یه وقتایی بیام پیشت
و نمیخوام هم منت هیچ کس روی سرم باشه از فامیل و آشنا
فقط خودت
اگر شاگردی هم گرفتی پولش رو بگیره بدون منت
ولی مغازه رو با شاگرد نمیشه ول کرد و رفت
چون معلوم نیست چی می فروشه چقدر می فروشه و چقدر از حساب کتابها رو اشتباه نشون میده
اگر هستی بسم الله
اگرم نیستی بده اجاره خودتو راحت کن
والا من اگر جای شما بودم راجع به اینکه مادرش به طور دائم نیاد هم می گفتم
هم اینکه سنش بالاست و براش خوب نیست و اگر اتفاقی براش بیفته همه از چشم شما می بینن و هم سایر دلایلی که خودت باید براش پیدا کنی بدون اشاره مستقیم به وابستگی ها و ...
حتی اون حرف همسرت که گفته اگر مادرم بیاد منتش همیشه روی سرم هست و ...
راستش اگر من باشم تکلیفم رو با این جور دیدگاهها از اولش مشخص می کنم
ولی خودت می دونی و شرایط زندگیت
یه خرده پافشاری و قاطعیت رو قاطی روش زندگیت بکنی بد نیست
-
بچه ها مشكل من اينه اولا خودمم نميدونم كدوم كار واقعا بهً نفعمه، ثانيا بخت با من يار نيست.
مشترى ديروزى خودش ز زد گفت پشيمون شدم، حالا دايى خودم ميخواد ورداره و توش كار كنه،همه ش ميگم من اتقد بازار گرمى كردم ايشون داره مياد جلو، نكنه نچرخه و بنده خدا ضرر كنه، ( شايد ايشونم پشيمون شه حالا مشخص نيس)
يا ميگم نكنه اگه نديم احاره و نگهش داريم،اونجا سرش شلوغ شه و مجبور شه خودش بره سر بزنه و از مامانش جدا شه!!
با ميگم بعنى تنها اميدم براى استقلالمونم به فنا رفت؟ از فردا اش همون اش و كاسه همون كاسه، هرروز مامانش، هرروز خونوادش،،وقت گداشتن روى اونا مثه سابق و ...
خلاصه هزار تا فكر تو سرمه.
منم به شوهرم گفنم، كفتم ببين من ب فكر جفتمونم، قرار ماداين بود مغازه بزنى و وايستى سرش، اما تو يه روز منو گذاشتى، يه روز گفتى مامانم بياد، يه روز گفتى شاگرد باشه،تو حتى يه روز كامل سر كارت واينستادى كه من دلم خوش باشه ، لااقل جا مينداختى بعد ميرفتى شاگرد ميداشتى!! ميگه تو چكار دارى، از ارل مسيول اداره ش من بودم، الانم خودم هرجور بخوام اداره ميكنم.
گفتم اگه دايى منم پشيمون شد، ديگه ميسپارم به خودت ديگه، چرن من ديگه گزينه اى ندارم كه بخوام مغازه رو بهش احازه بدم، يعنى خواه ناخواه مجبورى خودت اداره كنى.
ميگه لطفا اگه گزبنه ندازى، ديگه تو كاراى ما مردا هم دخالت نكن، من بهتر ميدونم كيو بذارم كيو نذارم،. من ديگه چى بگم؟!
جز اينكه خدا خودش كارى كنه نه ما ضرر كنيم نه كسى كه مغازه رو احاره كنه( البته اگه تو اين شرايط اقتصادى كسى حاضر باشه اينكارو كنه)
تا امشبم ك مادرش مياد، اگه احاره نديم ميدونم ايشون صد در صد نظرشو عوض ميكنه
-
سام بادی عزیز
به نظر من معامله توی فامیل و آشنا تهش فایده نداره
آخرش دلخوری پیش میاد
با غریبه معامله کردن خیلی بهتره
اگر واقعا قصد اجاره دادن دارید چند تا بنگاه باید بسپارید و توی دیوار هم آگهی کنید
از آسمون که مشتری پیدا نمیشه
در کل شرایط زندگیت رو خودت بهتر می دونی
فقط اگر روی نظرت مطمئن شدی روش پافشاری کن حالا هر نظری که هست
شاید هم بد نباشه یکی دو ماه با حضور مادر شوهرت مغازه رو نگه دارید بعدا همه چیز رو بسنجی و تصمیم بگیری
ببینی چه تاثیری گذاشته آیا در مستقل شدن شخصیت شوهرت کمکی کرده (شاید به قول خودت سرش شلوغ بشه و یه خرده تایم آزادش و وابستگیش کم بشه شایدم نشه) کلا ببینی روند چطوریه
اگر دیدی بدتر شده اون موقع هم می تونید بگذارید برای اجاره
به شوهرت بگو گزینه جایگزین این هست که آگهی کنیم و مستاجر پیدا کنیم حالا یکی دو ماه امتحان کنیم خودمون اگر خوب بود نگه داریم اگر سخت بود یا هر اشکالی که بود بدیم اجاره
-
بچه ها من از همسرم خواستم بسپريم چن حا و اونم قبول كرد، تا دو شب پيش ك مامانش اوند از مسافرت.
باورتون ميشه شوهرم بعد از ١٤ روز ناراحتى و قياقه داغون و اعصاب ناراحت، يه شب انتنقققد خوشحال اومد خونه فك كردم اتفاقى افتاده واسه مغازه. ظرفارو شست، كلى شوخى ميكرد، تا از مغازه حرف زدم ميگف ديگه اداىمه نده خودم اداره ش ميكنم و...
اخر شب فهميدم مامان جونش تشريف اورده و ما بالاخره لبختد روى لباى اين اقا ديديم. ازون روزم مثه سابق با خونرادشه، شبام ازونحا ميبنده ميره اون يكى مغازه ساعت ١ مياد خونه.
تا قبلش هرشب به من ز ميزد بيا مغازه، منم ميرفتم، از وقتى حامى عزيزش اونده ديگه به من زنگم نميزنه خبر بده دير ميام چه برسه بگه بيا پيشم،منم از امشب ديگه نميرم و به خونه م ميرسم.( مادر شوهرمم قطعا نميره چون پسرش مقه سابق كنارشه و لارم نيس به خودش زحمت بده)
فك كنم اين تاپيك همينحا تموم ميشه.
مرسى از همتون دوستاو خوبم.
ته دلم احساس نفرت دارم از همسرم، باهاش ميگم و ميخندم، اما براى بار هزارم بهم ثابت شده من هيچى نيستم تو زندگيش، فقط و فقط خونوادش مهمن، چه بهش خدمت كنن، چه نكنن، چه تنهاش بذارن.ازونورم من چ جونمو بدم واسش چه ندم، كنارم ارامش و خيال راحت نداره. هيچ ارزشى براش ندارم و سعيمو ميكنم هيچ ارزشى برام نداشته باشه.
هروق تا اين اندازه به بن بست ميرسم و حالم خراب ميشه و ميدونم چاره اى نداره اين زندگى، به مهاجرت ميرسم، به اينكه حمع كنم و ازين كشور برم بواى هميشه، برم جاى ديگه و از اول متولد شم و زندگى جديد شروع كنم، حتى تنها. خدارو چ ديديد، شايد چن سال ديگه منو ديدين ك از يه زندگى ديگه واستون پست ميذارم.
-
عزیز دل، دیشب که همسرم مجبور بود خیلی دیر بیاد خونه و منتظرش بودم نشسته بودم پای یه برنامه از شبکه سلامت که در مورد مسائل زناشویی صحبت می کرد و کارشناس می گفت حتی استفاده از عبارت "خونه مون" برای منزل پدری بعد از ازدواج چقدر تاثیر منفی داره روی روابط زناشویی و رفته رفته روی خصوصی ترین امور زن و شوهر. یاد مشکل شما افتاده بودم و می گفتم کاش همسر شما هم این حرفا رو می شنید... فکر می کنم سه راه بیشتر نداری عزیزم.
_ همین طور تنها و سرخورده زندگی کنی و بپذیری که قرار نیست چیزی عوض بشه یا تا روزی که مادر شوهرت هست عوض نمی شه. (چند وقت پیش خانمی رو دیدم که بچه دبیرستانی داشت و از همسر وابسته به پدرش گلایه می کرد و می گفت هیچ جا نمی تونیم بریم و...)
_ همسرت رو ترک کنی و بری سراغ آینده ای که خدا می دونه چه طور رقم بخوره و رقم بزنی.
_ محکم و یه کلام شرط بذاری که همسرت باید بره پیش مشاور و کوتاه هم نیای. این وسط جنگ هم نباید راه بندازی. فقط قاطع باشی و پای مطالبه ای که داری بمونی.
زندگی کوتاه تر از چیزیه که فکرش رو می کنیم. شما هنوز بچه ندارید و وقتی پای بچه بیاد وسط همراهی همسرت رو خیلی بیشتر احتیاج داری.
-
با سلام
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده مشمول قفل هست
راهکارهای دوستان را یک جمع بندی داشته باش ....
حالت گزارش نویس از شرایط زندگی و رفتار همسرتان و ... ابتکار عمل را از شما می گیرد.
شما می توانید با سعه صدر و ابتکار عمل گام های مهم و سازند ای بردارید
در صورت نیاز مبرم به راهنمایی تاپیک جدید باز کنید و در کنترل تاپیک که از ظرفیت50 پست آن خوب استفاده کنید دقت بفرمایید
با تشکر