harfedel
عزيز ممنون ، دعا كن دوباره به قبل برنگردم خيلي خودم اذيت ميشم كه مجبورم خودم رو به بي خيالي بزنم اما اينطوري بهتر جواب ميده.
نمایش نسخه قابل چاپ
harfedel
عزيز ممنون ، دعا كن دوباره به قبل برنگردم خيلي خودم اذيت ميشم كه مجبورم خودم رو به بي خيالي بزنم اما اينطوري بهتر جواب ميده.
خوبه عزیزم همین رویه رو در پیش بگیر امیدوارم موفق باشی یه دنیا شور وشادی برات آرزو میکنم
مينا22 جان ممنون
سلام دوستان:72:.
امروز خيلي ناراحتم ! هي گفتيد گير نده ، خودت زندگيت رو خراب نكن اينكار رو كردم و گير نميدادم.اما ديروز دعوامون شد حسابي. نميدونم چرا از وقتي كه اومد خونه بد اخلاق بود و هي بي محلي ميكرد:162: منم به روي خودم نياوردم تا 2-3 ساعت بعد بالاخره پرسيدم چي شده كه گفت ديگه نميذارم بري دانشگاه:81: اين در صورتيه كه توي عقد نامه هم قيد شده كه حق تحصيل با منه و به خاطر كارهاي عروسي1 ترم مرخصي تحصيلي گرفتم و ترم 4 هستم..پرسيدم چرا گفت نميخوام درس بخوني خيلي عصبي شدم اما بازم حرفي نزدم برگشت گفت چرا بي محل ميكني چرا حرف نميزني اون موقع منم قاطي كردم و گفتم حرف بزنم ميگي حرمت نگه نميداري،حرفم كه نميزنم ميگي بي محل ميكني.بهم گفت:خيلي گير ميدي اعصابمو خورد كردي (به خدا از زماني كه اينجا نوشتم گير نميدم واقعا گير ندادم)به خدا تو اين مدت هر دفعه دوستاش زنگ ميزدن هيچ حرفي نميزدم كلي هم دوست جديد پيدا كرده يكي سيستم رو ماشين ميبنده'اون يكي سي دي ميزنه'.....
بازگفتم از يه جايه ديگه پر ميخواد رو من خالي*شب كه ميخواستم بخوابم گفت فردا شب ميريم خونه داداشش منم بهش گفتم حوصله ندارم تا 4 سر كارم بعد هم خسته نميام مهموني بعد ديگه شروع كرد كه:تو نميفهمي'همه زن دارن منم زن دارم'درستت ميكنم.منم رفتم راحت خوابيدم از صبح هم نه اون زنگ زده نه من نمي دونم شب برم يا نه؟.يه بدي هم داره وقتي با من قهره همه ميفهمن حالا بيا به اونها جواب پس بده كي چي شده.:97:[/align]
واسه چی نری عزیزم؟
به نظر من برو
امروز هم اصلا" به روی خودت نیار که دیشب چی شده؟
موفق باشی
طراوت جان، چرا نمي ري؟ با نرفتنت فقط جار و جنجال رو بيشتر مي كني. اون فكر كرده تو گير نمي دي يه جور داري بهش بي محلي مي كني. آخه به اون طراوت عادت كرده بود هرچند كه مضر بود. بشين باهاش منطقي صحبت كن. در مورد رفتارهاي قديمت و الانت. بگو بهش كه براي چي بهش ديگه گير نمي دي. امشبم حتماً برو.
elina-harfedel
عزيز باهاش حرف زدم و گفتم كه قبلا به خاطر اين كه هميشه بيرون بود ناراحت بودم وبهش شك داشتم وقتي هم گفتم منو بوسيد و بغلم كرد و گفت ممنون از خانوم عاقلم كه گير نميدي(خرم ميكرد)دليل نرفتن من امشب به خاطر ديشب نيست به خدا خسته ام و اونها ساعت 11 شب تازه شام ميخورن يعني مهموني تا 12 -12:30 طول ميكشه و دير ميايم خونه و فردا صبح هم كسر خواب پيدا ميكنم و دليل دوم هم اينه كه از خواهر شوهر كوچيكم خوشم نمياد 18 سالشه به قدر اذيتم كرده وقتي هم ميرم همش ميچسبه به منو از دوست پسراش ميگه و منم حوصله ندارم بعدها اگه اتفاقي افتاد بگه كه من در جريان بودم ميدونيد اين دختره بيشعور(عكس منو به دوست پسرش داده بود و گفته بود اگه من به شوهرم يعني داداشش گفتم عكس منو پخش كنه)به امام حسين داشتم رواني ميشدم.بازم خدا پدر مادر پسره رو بيامورزه كه به موبايلم زنگ زد و گفت برم عكس رو بگيرم با اين حال من بازم بهش حرفي نزدم و به مادر شوهرم كه گفتم گفت:بچه است و نادوني كرده!!!دلم پره نميدونم چرا دارم لج ميكنم كه نرم؟
اون بچه است عزيزم. هنوز از لحاظ عقلي رشد كافي نكرده. تو بي خيال باش. بذار اون هر چي مي خواد بگه ولي تو هم در جوابش هيچي نگو. بذار كم كم بفهمه كه دوست نداري به حرفهاش گوش كني و بره پي كارش. حالا يه روزم ديرتر بخواب. نمي شه . به خاطر همسرت اين كارو بكن. لج نكن. با لج و لج بازي هيچي درست نمي شه كه بدترم مي شه. زندگي ارزشش خيلي بيشتر از اين حرفهاست. سعي كن لذت ببري عزيزم.
طراوت جان سلام
خانومی با لج کردن هیچی درست نمی شه فقط این می شه که اونم لج می کنه یه جایی تلافی کنه پس برو الکی برای خودت شر درست نکن دختر خوب
سعی کن یه جور دیگه شوهرتو رام کنی
اولا که حق داری تراوت جان. منم دقیقا مثل تو با این مهمونی های دیروقت مشکل دارم ولی چاره ای نیست از هر 10 تا 4 تاشو می روم توش حرف درنیاد. تو هم برو. اشکال نداره.
دوما خانمی یک موقع از اون ور پشت بوم نیفتی. ببین عزیزم تعادل رو حفظ کن. نه خیلی بی یند و بار باشه همسرت نه خیلی تو منگنه. خودت عاقلانه رفتار کن به وقتش.
در مورد رفتار خواهرشوهرت باید به همسرت می گفتی ولی خواهش می کردی به روی اونا نیاره. باید در جریان قرارش می ذاشتی تا خدای ناکرده اگه اتفاقی افتاد چوبشو تو نخوری.
در هر صورت عزیزم یادت باشه تو زندگی همیشه باید تعادل رو حفظ کنی خانمی. :72: