-
سلام دوست عزیز.. ممنون بابت نظر و راه کارت.. نوشتتون متفاوت بود و خوشم اومد..حالا من خواستم مثلا در کنار عیبهای همسرم رفتارمو خوب کنم و بهش محبت کنم .. زود این پیغام به مغزم میاد که هههههه چقد ساده لوحی چقد احمقی ..به چی دل خوش کردی و میخوای خوشحال باشی ..بابا برو با یه ایده الت ازدواج کن.. واسه چی الکی کشش میدی ..برا چی زور میزنی واسه کاری که شدنی نیست..و بعد خودم میخوام این حرفارو باور نکنم ولی ذهنم میگه این ها حقیقته و برو سمتش و بعد که اضطراب شروع میشه دگ همه چی تعطیل میشه.. و نمیتونم بهش محبت کنم و رفتار درستی از خودم نشون بدم و بعدش فقط خیره میمونم.. من واقع نمیتونم از شر این مقایسه خلاص بشم.. نتونستم دخترها و زنها رو با چشم عادی نگا کنم.. همش یه متری تو ذهن و چشمم ایجاد شده واسه مقایسه کردن..
منم میخوام بدونم چطوری در کنار اینکه به خانمم چنین حسی دارم روال زندگیمو ادامه بدم..یعنی این حس جدا باشه و و من زندگی عادی مو بکنم دگ اضطراب و دل شوره نداشته باشم ..واقعا امکانش هست ؟؟ مقاله ای چیزی تو سایت هست که بشه مطالعه کرد؟؟
-
شما درمان پذیر نیستید و مشکلتان قابل حل نمی باشد.
مشکل شما همسر شما نیست . ذهن مخرب شماست . شما دو تا چوب پنبه بزرگ گذاشتید توی گوشتان و اسیر دربست ذهنتان هستید. هر جا ذهنتان برود شما هم می روید . حتی با جولان هایش همراه می شویدتا جایی که از درد کشیدن هم لذت می برید.
در تاپیک هاتون دوستان مطالب بسیار مفیدی گفته اند تا زمانیکه اینقدر سطحی وروزنامه وار مطالب را می خوانید وباز شروع به مرثیه سرایی می کنید ، همان آش است و همان کاسه.
-
با سلام
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده ... ضمناً راهنمایی های لازم هم داده شده که شما مقاوم به راهکارهای درست هستید ... لذا دیگر در این زمینه تاپیک ایجاد نکنید و حضوراً به یک روانشناس بالینی مراجعه و از روند روانکاوی و رفتار درمانی بهره بگیرید