دانه ی عزیزم مثل همیشه راهنما هستی.
نمایش نسخه قابل چاپ
دانه ی عزیزم مثل همیشه راهنما هستی.
ممنون.
شما هم تلاش زيادي داريد كه خدواند اجرتان را بدهند نازنين جان
دانه عزیزم برات پیغام خصوصی گذاشتم .
بی وفای عزیز( که من اصلا این اسمتو دوست ندارم. یک اسم بهتر و زیباتر می تونستی بذاری عزیزم ) چه خبر ؟ امروز چه کار خوب و سازنده ای کردی ؟؟؟
سلام به همه دوستان عزيز
از راهنمايي هاي همتون ممنونم
بايد بگم كه هزار تا سوال تو ذهنمه كه جوابب براي اونا پيدا نمي كنم ديروز كمي با شوهرم مشاجره داشتم
اون همش مي خواد در مورد همه چي خودش تصميم بگيره و به نظرات من زياد اهميت نمي ده همش مي گه تو همه چي رو بسپار به من و بمت اعتماد كن و ما سرمايه و پول زيادي تو زندگيمون نداريم يه مقدار پول تونستم به كمك پدرم جور كنم و بهش گفتم اين پولو بذاريم بانك تا سر موقع بتونيم باهاش يه خونه اجاره كنيم ولي اون ديروز اومدا مي گه با اون پول مي خوام به دوستم شريك بشم و يه كاري را بندازم ولي من بهش گفتم من از اون آقا (دوستش) اصلا خوشم نمي ياد گفتم دوست ندارم اين كارو كني ولي اون گفت من هر كاري كه صلاح بدونم مي كنم و تو بايد به من اعتماد كني . در كل مي خوام بگم قبل از اينكه عقد كنيم حتي بهش مي گفتم بمير مي مرد ولي الان در مورد هيچ چيزي به حرفام كوش نمي ده و مي گه هر كاري كه صلاح بدونم انجام مي دم ،ديروز با هم دعوامون شد و وقتي با هم دعوامون مي شه همش گذشته منو وسط مي كشه و مي گه تو يه آدم .... مي گه من يه همچين زني نمي خوام ولي وقتي آروم مي شه مي گه از رو عصبانيت اين حرفارو مي زنه ، مي گه بعضي وقتا گذشته مي ياد جلوي چشم و اون لحخظه ازت متنفر مي شم بعد كه آروم مي شه و عصبانيتش مي خوابه مي گه بدون من نمي تونه زندگي كنه و هميشه عاشقمه البته اينم بگم دعوا كه مي كنيم چه تقصير من باشه چه تقصير اون همش من معذرت خواهي مي كنم و به اصطلاح منت كشي مي كنم از طرفي بعضي ها مثل مادرم مي گن كه تو خيلي جلوش نقطه ضعف نشون دادي وقتي اون قهر مي كنه تو هم بهش زنگ نزن بذار اون خودش زنگ بزنه ولي من نمي تونم طاقت بيارم فكر مي كنم اين مسئله باعث شده كه هر كاري كه دوست داره بكنه چون مي دونه وقتي دعوامون بشه من بهش زنگ مي زنم و ازش معذرت مي خوام من خيلي دو سش دارم ولي فكر مي كنم دوست داشتن اون كمتر شده لطفا بگين چي كار بايد كنم وقتي قهر مي كنه دنبالش نرم يا اينكه همش بهش محبت كنم ؟
به نظر من یه مدت محبت کن تا بتونه با مسئل گذشته کنار بیاد سعی کن شرمندش کنی اینجوری شاید گذشته کم کم کمرنگ بشه
با خانوادش چیکار کرد؟ هنوز چیزی نگفته؟
وقتی می یاد پیشتون می مونه اونا شک نمی کنن ؟ نمی گن کجا بوده؟
بالاخره شناسنامشو به پدرش نشون داده پدرش خيلي شوكه شده و بهش گفته من مي خواستم آروم آروم مادرتو راضي كنم پدرش خيلي تأكيد داره كه درسشو خوب بخونه و تمو م كنه اونا مي ترسند كه اين موضوع باعث بشه درسشو ول كنه .زياد خونه ما نمي مونه هفته اي يه بار مي مونه و به اونا مي گه خونه دوستش بوده
bivafaجان
سعي كن كمك كني اول از همه هر دو به هم اعتماد كنيد. تو به او اختيار بده تا بتواند مردانگي خودش را به خودش و به تو به اثبات برساند و بتواند مرد باشد،تصميم بگيرد ، عمل كند.
تو هم براي او سعي كن يك زن خوب باشي،نجيب، مهربان، همراه و همدل.
اگر بتواني جايگاهها را درست كني، مدتي بگذار به همين منوال بگذرد تا رابطه شما عميق شود و اعتمادها برقرار گردد.
آنوقت مطمئن باش اصلا دعوا نخواهيد كرد كه چه برسد به اينكه بخواهي بداني اول تو منت بكشي يا او.
طرز فكرت خيلي آلوده شده. بهتره كمي با خودت خلوت كني. آدم كه با شوهر خود دعوا مي كند به منت كشي و اينجور كلمات فكر نمي كند. مگر تو و اون داريد؟!
زياد سر به سرش نگذار. به هر حال او شوهر توست .
خوبه که بالاخره خانوادش فهمیدن عزیزم
با یکم گذشت هم شوهرت رام می شه هم خونوادش
ممنون از راهنماييهاتون شما دوستان عزيز و همدل خيلي بهم كمك مي كنيد
من سعي مي كنم كه گذشتمو جبران كنم راستشو بخواين من قبل از اينكه ازدواج كنم (ازدواج اولم ) به نظر خودم آدم خوب و با ايماني بودم ولي چون شكست خوردم ايمانم كمتر و كمتر شد و شيطان تو وجودم رخنه كرد ولي الان مي دونم كه خيلي گناه كردم و از خدا از صميم قلب مي خوام منو ببخشه من از كارايي كه كردم واقعا پشيمونم
بی وفا جان سعی کن فقط شنونده نباشی عزیزم. به توصیه هایی که بهت می شه عمل کن.