سلام
راستش من از خوندن واکنش ها ورفتار شما حس بدی بهم دست داد چه برسه اونی که با شما زندگی میکنه
شما خودتون عامل اصلی این برخورد ها هستین چون هیچ ارزشی برای خودتون قایل نیستین و دیگران هم طبق همین اصل با شما برخورد میکنن
چرا شما باید از مادر همسرتون تمام وقت نگهداری کنید و وقتی هم که فرزندانشون میان ساعتی پیش ایشون باشن تا شما به کارهاتون برسین باید حالت طلبکارانه داشته باشن؟
چرا برادر همسر شما باید به پدرتون توهین کنه و شما سکوت کنید واونو بسپارید به خدا؟
و از همه تعجب برانگیز تر اینه که دیدم همسرتون برای روابط جنسی به شما پیام میده که اماده باشین و از قبل تعیین شده رابطتتون .یا اینکه درحالی که شما کنارش خوابیدین به خودش اجازه میده خود ارضایی کنه .من تاپیکای قبلتون نخوندم اما بنظر میرسه روابط دوستی هم داشته. اونوقت شما فقط سکوت میکنید؟
به نظرتون ازین زندگی چیزی مونده که شما میگین دوست ندارین تاپیکاتون بخونه و بدونه شما از کاراش خبر دارین؟ دیگه بدتر ازین که نمیشه میشه؟
بهانتون در مورد بچتون هم فقط در حد بهانه چون به نظرم فرزندتون توی این زندگی الانتون ورابطه سرد شما وهمسرتون وکارای همسرتون وافسردگی شما بیشتر ضربه خواهد خورد تا طلاق گرفتن شما
شیش صفحه فقط از همین تاپیک شما میگذره شما چیکار کردین جز اینکه هر دفعه بیاین شرح حال نویسی کنید؟
در مورد مارد همسرتون هر کس باید وظیفه خودشو انجام بده ونباید شما وظیفه بقیه گردن بگیرید اگر نمیتونن و وقت ندارن هزینه کنن برای ایشون پرستار بگیرن .در هرصورت شما خیلی قاطع این موضوع مطرح کنید که توان اینو ندارین که از ایشون نگهداری کنید و وظیفه سایر افراد هم یاداوری کنید.
در مورد همسرتون هم نیاز به یک رفتار قاطع وجراتمندانه حالا یا خوندن این تایک ها همراه با یک نوشته که در صورت ادامه این وضعیت جدا میشم یا صحبت کردن
اینم بگم که میشه تغیر کرد اگر خودتون بخواهید من خودم تا 18 سالگی بسیار منفعل بودم واکثرا در مواقعی که باید حقمو میگرفتم یا توهینی بهم میشد برخوردی که باید نداشتم وحتی گاهی دوستام بهم میگفتن مثل مجسمه میمونی یا چقدر بی عرضه ای چرا هیچی بهش نگفتی اما الان با مطالعه ویادگیری خیلی تغییر کردم
شما تا خودت نخوای نمیشه ده تا تاپیکم بزنی چیزی نمیشه.اینجا برای شما شده جایی برای درد ودل کردن نه راهکار گرفتن