-
مرسی دختر بیخیال که درکم کردی.
ومرسی اقای خالقزی خیلی مطالب اموزنده ومٱثری بود خیلی تخت تاثیر قرارم داد.ولی مشکل منو کسی نداشت مثلا وقتی هر دقیقه دارن به شوهرم زنگ میزنن و من پیشش نیستم چی متونم بهشون بگم که چرا اینقد زنگ میزنین! یا میخوایم بریم جایی مهمونی عروسی عذایی شما فقط با ما میاین با ماشین خودتون برین یا یه روز دیگه برین! مثلا شوهرم یه ماشینو داده دسته برادرش هیچ پولی هم نگرفته معلوم هم نیست کی بده باباش عوضه تشکر میگه چرا دادی به این این پول از کجا بگیره عوض اینکه با اون دعوا کنه تو که پول نداری چرا ازش ماشینشو گرفتی چی میتونم بگم!
مثلا شوهرم طرفداری منو میکنه اونا حالت تمسخر میگیرن چی متونم بگم؟ اونا مشکلاتشون خیلی جزیی بود. من شاید هرهفته یه چیز ازشون ببینم
-
بابای اون حتما به برادر شوهرتم تذکر داده.به اون گفته تو که پول نداری چرا ماشینو گرفتی؟حالا لازم نیس جلو شما بیاد بگه.
به شوهرتم گفته برا چی بهش ماشین دادی وقتی پول نداره؟
خب درستم هست.ماشین که به داداشش مزه کنه از هرراهی ممکنه بخواد پول جور کنه.
در مقابل تمسخرها کاملا جدی و بی تفاوت باش.ممکنه تمسخرشونو بیشتر کنن تا حرصت در بیاد.ولی وقتی ببینن خونسردی بلاخره بیخیال تمسخر میشن.
وقتیم عروسی عزایی جایی میرین و خودتو موظف میدونی خدافظی کنی.فقط تلفنی خدافظی کن.اگه گفتن چرا اینجا نمیایید؟چرا با ما نمیایید؟بگو ممنون مادرجون قسمت نبود.ایشالله یه دفعه دیگه.
همش همینو بگو.اما البته زیاده رویم نکن.جایی که لازمه پیششون بری یا باهاشون بری برو.امتناع نکن.با روی خوش هم برو.
وقتی جایی رفتین و زیاد زنگ میزنن جواب تلفنشونو خب ندید.بعدا که جواب دادید اگه پرسیدن چرا جواب ندادید بگید کار داشتیم.دستمون بند بود.حالا جونمم.بفرمایید.چه کاری داشتین.؟مهربون بگو که گزک دستشون ندی.و در واقع لحن مهربونت جبران جواب ندادن تلفنشون باشه.
اگه گفتن کی میایید؟بگو انشالله میاییم.زود.یا هروقت کارمون تموم شد.ساعت نگو.زمان نگو.
خلاصه خیلی مودباه یه جوری جواب بده که کنترلشون از رو زندگیت کم بشه.
اولش سخته وگرنه اونق
سخت نیس.
کم کم مسءله رو برای شوهرت روشن کن.نه که بگی مادرت فلانه یا برادرت بهمانه.بگو عزیزم تو که مهربونی و الی و بلی دلت میاد ماشینو همینطوری بدی دست داداشت؟دلت میاد ما بدون ماشین بمونیم؟یه کمم مظلوم شو
بگو دلت میاد اینجوری داداشتو هوایی کنی.اومدیم حالا چول ماشین نداشته باشه.بعد خوبه بره خونوادتو تحت فشار بذاره،اذیت کنه برا پول؟بابات گناه داره خب.
خلاصه یه جوری بگو که شوهرت بفهمه گرفتن ماشین به نفع همس.
درمورد همه مساءل از همین خصلت مهربونی شوهرت استفاده کن.
-
حرفهای جناب مدیر همدردی:
معمولا از خصوصیات اکثر ما اینست که بخواهیم یک جواب آماده و عملیاتی پیدا کنیم و از فردا انشاء الله مشکلات حل بشه یا کاهش پیدا کنه...
اما واقعیت اینه که در زندگی ( و اصولا در دنیا به طور کلی)، هر کاری زحمات زیادی می طلبه...
فراموش نکردید که کلاس اول ابتدایی که بودید ، به مدت یکسال کیف زیر بغل می زدید و صبح از خواب شیرین بر می خواستید و می رفتید سر کلاس و روی نیمکت های سخت کلاس می نشستید، فکر می کنید آخر سال چی شد. دکتر شدید ، مهندس شدید .... نه ! فقط توانستی دست و پا شکسته حروف الفبا را یاد بگیری و چند جمله ای بنویسی و بخوانی....
و برای دکتر و مهندس شدن سالهای زیادی چه مصیبت ها که نکشیدید....
خب
حالا وقتی نوبت به اصل زندگی می رسه.... یکسال هم خیلی زیاد....
همه انرژی را روی مسائل حاشیه ای گذاشته ایم... حالا که نوبت به اصل زندگی می رسه خیلی فشار حس می کنیم...
البته حق دارید...
سخته....
معمولا ما با انتظارات زیادی وارد یک زندگی و یک ازدواج می شویم....
اما واقعیت اینه که زندگی یک تغییر دائمی تا لحظه مرگ هست. زندگی یک حل مسئله پی در پی و گذر از مشکلات روز مره و.... هست.
همه این مقدمه طولانی (به قول خودتان)، لازم بود تا متوجه بشویم آنچه که به حل مشکل شما ختم خواهد شد. چند نظریه ساده نیست.
باید شما مشکلتون را در دو سطح ارزیابی و حل کنید.
الف ) از نظر بینشی
ب ) از نظر عملیاتی
من می دانم تند تند می خوانید که به بخش عملیاتی برسید. اما باور کنید 99 درصد مشکل در بخش بینشی هست، همان قسمت که شما گفته اید راهکارهایی فکری ایده ال خود.
در قسمت بنیشی، تا شما سطح خودتون را از یک حدی بالا نکشید، هر حرف و هر برخورد مادرشوهرتان براتون مشکل ایجاد می کند( حالا چه برخورد کنی، یا در خودت بریزی ) ، در هر دو حال آسیب می بینید. اما اگر مشکل را ریز ببیند. ( آن هم با رشد خودتون ممکن است )، در این حالت اصولا چنین مسئله ای را به عنوان مشکل تلقی نخواهی کرد.
در این زمینه مسائل زیادی وجود دارد که انشاء الله اگر دوست داشتید می توانید در بخش های مختلف همین انجمن مطالعه فرمائید/.
اما در بخش دوم: یعنی بخش عملیاتی.
یکی از روشها شفاف بودن ، توام با احترام است.
یعنی شما باید مرتب همین نظرات خودتون را به طور احترام آمیزی با مادرشوهرتان در جریان قرار دهید. ممکن است کمی دلخور شود یا قهر کند. اما باز هم به او احترام بگذار، و باز هم اگر مورد پیش آمد محترمانه در جریان بگذار.... اینطوری به مرور او بیشتر با نقطه نظرات شما آشنا می شود.
برای اینکه چگونه می شود به طور شفاف ما نقطه نظرات خود را با کسی در میان بگذاریم که مودبانه هم باشد و ناراحت هم نشود، نیاز است که یکسری مهارتهای ارتباطی را تمرین کنید. به همین منظور می توانید، مقالات بخش مشاوره خانواده را مطالعه کنید. یا از یک مشاور خانواده کمک بگیرید.
همچین من پیشنهاد می دهم سایر موضوعات مرتبط را نه فقط مطالعه کنید. بلکه لیستی از اقدامات را نیز از آنها استخراج کنید.
فراموش نکنید که هیچ کدام از این روشها و مهارت ها بنا نیست طی 1 تا چند ماه جواب بدهد.
اما طی همین ماهها کم کم بهبود پیدا می کند.
باید مستمر عمل کنید.
-
بهار زندکی عزیز درمقابل تمسخرهاشون همون بی توجهی میکنم و به شوهرم نگاه محبت امیز میندازم
دربابت عروسی عزایی منظورم اینه هیچوقت نشد منو شوهرم خودمون به مهمونی بریم حتما باید بریم دنبال اونا باهم بریم درصورتی که همه عروسا جدا واخر از همه میان. ولی من گل سرسبد میشمو با مادرشوهرم میرم خب البته زیاد به این موضوع فک نمیکنم موضوعای مهمتری هستن که اون به چشمم نمیاد.
درمورد زنگ زدن هم الان نزدیک به یه سالی میشه یعنی از چندماه بعد عروسی تا الان اگه جایی دعوت باشیم یا کاری داشته باشه به من زنگ نمیزنه فقط به همسرم زنگ میزنه هیچوقت نشد به من بگه هرکاری یا حرفی رو باید از شوهرم بشنو فلان جا دعوتیم فلانی اومده ماهم بریم.. .اصلا من به چشمش نمیام داره با زبون بی زبونی میگه تو برام مهم نیستی.این موضوع دقیقا بعد عروسی اتفاق افتاده که هر روز به هر بهونه ایی میخواست برم خونشون که من هرزگاهی بهونه میاوردمو نمیرفتم دیگه از اون وقت تا الان کارم داشته باشه به من زنگ نمیزنه.انگار نه انگار تازه عروس داماد بودیم تا شوهرم میامد خونه ناهار نخورده زنگ میزد بیا بریم بازار، بیا بریم روضه، بیا بریم پیشه دوستای خاله فلان جا، بیا بریم سیسمونی..خیلی وقتا خیلی عروسا نمیامدن ونبودن من ناچارا با چندا زن همسن مامان بزرگم مینشستم.. کلا هر روز با یه بهونه ایی میخواست منو از شوهرم دور کنه خوشش میومد امر به فرمان اون باشم، بهش میگفتم تا سه منتظر پ میمونم ناهار بیاد باهم ناهار بخوریم 4به بعد هم یه چرت میزدیم میگفت تو چرا پیشش میخوابی تو وقتی پ نیست ناهار بخور بخواب وقتی اون خوابه تو کار خونه انجام بده.کلا به بودنم کنار شوهرم حسادت میکرد الانم که دید من زیاد بها ندادم دیگه داره میگه تو برام مهم نیستی که زنگ بزنم.اصلا برام اینا مهم نبود که زنگ بزنه یا نزنه اصلا هم تا الان بهش فکر نکردم چرا به من زنگ نمیزنه ولی از وقتی این اتفاق افتاد واقعا فکرم مشغول شده که چقد بی ارزشم براشونو بازم دارم فکر حالشونو مراعات حالشونو میکنم که هیچ حرفشونو به دل نگیرم.
مرسی گوش ماهی عزیز مطالبی که زحمتشو کشیدی اموزنده بود.الان دو هفته ایی دارم سعی میکنم ناراحتیمو طوری که بی احترامی توش نباشه ابراز کنم.این موضوعو رو هم طوری بیان میکنم که بی احترامی نشه ولی بیان بشه ناراحتیم.
-
سلام عزیزم
حس های رو که داری،منم گاهی وقتها تجربه میکنم.اینکه مادر همسرم شده خواسته دعوت کنه به همسرم زنگ زده،منم شاید انتظار داشتم به من زنگ بزنه.به همسرم گفتم اا چرا به خودم نگفته؟اون هم گاهی توجیه کرده فکر کنم یکی دوبار هم انتقال داده که مثلا به خود گوش ماهی بگو.حالا مادرش گاهی به من زنگ میزنه،گاهی هم به همسرم.هر دومون رو مستفیض میکنه!!بدون این رفتارها مختص مادرشوهر تو تنها نیست.همه مبتلا هستیم عزیزم!:311:
برای اینکه گفتی برات تعیین تکلیف میکنه این کارو بکن بیا بریم فلان جا....منم اوایل روم نمیشد بگم نه و مجبور بودم برم.(البته مادر همسرم دلش میخواست با عروسش بره پز بده!:311:)
مثلا به همسرم میگفتم دوست دارم پیش تو باشم ،اونم میگفت خوب بگو نمیام.گفتم زشته مامانت ناراحت میشه.می گفت:خودم میگم باهات کار دارم نمیتونی بری!
ولی الان دیگه سعی میکنم نظرم رو محترمانه بگم.جایی میگه بیا.میگم تا ببینم چی میشه.تونستم حتما میام و باهاتون تماس میگیرم.اونم دیگه چیزی نمیگه.البته الان که میدونی تحریم شدن یا شدیم!:43:
تو هم همین روش محترمانه رو پیش بگیر.کم کم حساب کار دسشون میاد.مهم تر از همه اینها هم همسرته.که به نظرم بدونه چه قدر تو رفتارت درسته که توی موقعیتهای مختلف پشتت رو خالی نکنه.پس شوهرت رو داشته باش و بقیه حاشیه زندگی ان.
-
تایپیک شما طولانی شده و نیجه ای هم برای شما در پی نخواهد داشت چون شده مثل جایی برای خالی شدن و همدردی کردن این درست نیست اینجوری تایپیک به بیراهه میشه و توسط مدیر و مشاورین قفل میشه
لطفا دیگه اینجا تایپیک زدید غر زدن و بهانه گیری و نمیدونم مادرشوهرم اینو گفت و اینکارو کرد و اونکارو کرد اینو گفت و اونجوری نگاه کرد و برای این کادو گرفتو برای من نگرفتو به اون زودتر سلام کرد و به من اخم کرد و گشی رو قطع کرد و ....... تمامش کن
بخدا شدی مثل دختربچه های غرغرو بسه دیگه بابا چقدر مگه میخوای زندگی کنی که همه زندگیت شده مادرشوهرت خوب زنگ میزنه به شوهرت زنگ بزنه به شما چه مربوطه پسرش نکنه باید بیاد از شما اجازه بگیره!!! تو مسئول زندگی خودتی همین و بس هیچکس را هم نمیتوانی تغییر بدی هیچکس را میخوای زندگیتو تغییر بدی خوب بسم الله اول حساسیت خودتو کم کن یاد بگیر مثل مجحسمه باشی نه بشنوی نه ببینی نه گوش بدی بعضی وقتها لازمه خود من بعنوان یک مرد بعضی وقتها که لازم باشه مجسمه میشم خودمو. میزنم به خنگی
چقدر انرژی منفی خودتو داری نابود میکنی بزار هرجور دوست داره با پسرش رفتار کنه تو اصلا کار ینداشته باش روی خودت تمرکز کن خودتو قوی کن رفتار جراتمندانه را یاد بگیر و در زندگیت بکار ببند حواست به شوهرت باشه بهش احترام بزار بهش اعتماد بنفس بده و دوسش داشته باش پشت سر مادرشم جلوش چیزی نگو دست از غرغر کردنم جان هرکی دوست داری بردار:54::302:
روی خودت و زندگیت تمرکز کن شخصیت خودت را قویتر کن و باثبات رفتار کن این ماییم که اجازه میدیم اتفاق و اشخاص دور و برمان بر روی ما تاثیر منفی بزارن دیدت را عوض کن بخدا داری به خودت و شوهرت ظلم میکنی و عمری که باید عاشقانه و زیبا و همراه با آرامش کنار شوهرت بگذرانی داری اینجوری بخاطر هیچ و پوچ هدر میدی.به والله قسم حیفه
-
مرسی گوش ماهی عزیز از همدردیت وممنون اقای خالقزی باشه همینجا از مدیر گروه تقاضا میکنم این تایپیک را قفل کنن چون میخوام از این به بعد خودم باشم مستقل و رفتاری جراتمندانه و عاشق همسرم و زندگیم. من حساس شدم به همه و سعی میکنم از این به بعد حساسیتمو کم کنم و جواب هر کسی رو با احترام و روی خوش بدم.
ممنون از همه دوستان که نظرات با ارزششون رو برا موفقیتم پست کردن و وقت گذاشتن برای نوشتهام.
برام دعا کنین تو تصمییم شکست نخورم دوباره بیام و شمارا هم کلافه کنم از حرفام...
مرسی از همتون :43: :72:
-
اطلاع داده میشه قفل بشه تایپیک
لطفا در تایپیک بعدیت همه تمرکز روی تغییرات مثبت بر روی خودت باشه عنوان مناسب انتخاب کن با انرژی باشه تا اونموقع رفتار جراتمندانه و منفعلانه و نظرات بسیار زیبا و مفید جنای sci عزیز را بخوانید که توی تایپیک بانو she نوشته شده ازش خوب استفاده کنید
پ.ن:ببخشید قصدم ناراحت کردن شما نبود از اینکه گفتم کمتر از ناراحتی خودتان و رفتار اشتباه مادروشهرتان و همدردی کردن خالی بنویسید هدف اینجا باید کمک کردن به شما برای بهبود کیفیت زندگی شما و شوهرتان باشه اگرم تذکری داده میشه از روی دلسوزی و برای اینکه زودتر به نتیجه برسید هستش در هر صورت قصد بی احترامی و ناراحت کردن شما را نداشتم :72: