مرسی دوستای گلم
گلاره جان ممنون از نظرت اونا میدونن که مامانمو تو ادنیا ازهمه چیز بیشتر دوست دارم
آیدا جان خیلی لطف کردی ...
نمیدونم گفتم شاید یه دیدار داشته باشن یه آ؟شنایی ساده زمینه رو بهتر بسازه و فراهم کنه واسه اون شب ...
به مامانم گفتم استرس دارم گفت نداشته باش بیخودیم به من منتقلش نکن ....
مامانم این چند روزه برعکس تصورم مهربونه منم سعی میکنم مطیعش باشم:311:
استرسم بخاطر خانواده هامون ... البته خواهرش که باشه یه دلگرمیه چون خیلی به فکر منه و هوامو داره اون شب نمیدونم چطوی صحبت کرد که مامانم لجازه خواستگاری داد...
استرس اتفاقایی که نمیدونم قراره بیفته یا اصلا نیفته رو دارم ... مثلا میگم نکنه تا محرم مامانم طولش بده و به بهانه محرم همه چیزو کنسل کنه ...