RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نمی دونم. ولی خیلی خستم . دلم می خواد یک مسافرت یک ماهه داشته باشم . کاش می شد. شاد عزیزم من الان مدتی حتی تمایل به رابطه جنسی هم ندارم. تقریبا یک ماهه. فکر کن من فقط 2 ماه از عقدم می گذره ...
الان خیلی آشفتم . هرشب خواب های خیلی بدی می بینم. کابوس های وحشتناکی که خیلی اذیتم می کنه. مثلا خواب می بینم منو دزدین و می خوان انگشت پامو با چاقو ببرن یا مثلا تمام دندون هام افتاده و صورتم داره متلاشی می شه !!!!!! انقدر تو خواب جیغ می زنم که از خواب می پرم. مامانم نگرانمه .
نمی دونم. امین هم گاهی اوقات کارهایی می کنه که اعصاب منو بهم می ریزه. مثلا دیشب خونه ما بود. من باز هم بی میل پشت بهش خوابیدم. ولی اون تا صبح نازم کرد( هر وقت محلش نمی ذارم بیشتر می یاد طرفم. گریه داره نه ؟؟؟؟ ) ولی من فقط خوابیدم و باز هم کابوس دیدم.
امروز با خودم فکر کردم گناه داره ، زنگ زدم بهش گفتم بعد پادگان برو خونه ما تا منم بیام بریم پیک نیک ( خیلی وقت نرفتیم دو تایی تنها. شاید 3 ماهی می شه ) به پدرم هم زنگ زدم گفتم امین می یاد. یک ساعت بعد که زنگ زدم ببینم رسیده یا نه می گه : من تو راه خونه خودمونم. باید برای فردا که می روم پادگان چیزی بر دارم . بعد هم خسته می شوم دوباره بیام خونتون و برویم بیرون. بذار واسه بعد !!!
اونوقت من کلی خودمو سرزنش کردم که چرا دوباره دلم سوخت. امین هم ذاتش مثل مادرشه. فرقی نمی کنه.
در هرصورت برام دعا کنید. همتون دوستای خوبم . خیلی بهم ریختم...
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خیلی برام دعا کنید من از لحاظ روحی ارام بشوم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام
من هر بار پست های شما رو می خونم و دنبال می کنم
خانومی انقدر نا امید نباش با یه رفتار کوچیک که از شوهرت می بینی سریع در موردش تصمیم نگیر
شما هنوز دو ماهه عقد کردی اگه انرژیتو از دست بدی برای یه عمر زندگی از کجا می خوای انزی بدست بیاری
الان امین هم شوهر شما محسوب میشه هم پسر اون خونه نه می تونه کامل مال شما باشه نه می تونه کامل از اونا ببره
تا زمانی که زیر یک سقف نرین وابستگیه به خانواده ها وجود داره
باید باهاش کنار بیایی وگرنه اذیت میشی
یه چیزی هم خواهرانه بگم رفتار خانواده شوهرت نه تنها عوض نمی شه بلکه شاید بدتر هم بشه
پس بزن بر طبل بی عاری ...
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
حق با شماست. دارم تمام تلاشمو می کنم.
دیشب خونه پدر شوهرم بودم. مادر همسرم برام یک کادوی کوچک خریده بود. خواهرشم سوغاتی از دوبی برام اورده بود. خیلی گرم برخورد کردند ولی انگار نمی تونن متلک نگن. پدر شوهرم هی می گفت : پس چرا شیرینی نخریدید اومدین اینجا ؟!! ( آخه یکی نیست بهشون بگه پسر شماها باید خرج زنشو بده . حالا که بر عکسه. منم تا سقف تو قرضم. به جای کمک کردن شیرینی هم می خواین ؟ اونم از عروستون ؟؟؟ خیلی جالبه !!! ) منم با خنده گفتم : به امین بگین. منکه دیگه یک دوزاری هم ته کیفم پیدا نمی شه. ( ولی مگه از رو می روند؟!!) بعد که از خونشون اومدیم بیرون امین از من معذرت خواهی کرد ولی من گفتم مهم نیست.
امروز هم مادرشوهرم از صبح دوبار زنگ زده که بیا ببرمت دکتر سرما خوردی. خودم دلم نمی خواد بروم چون میدونم دوباره با صمیمی شدن قفل زبونشون باز شه و فردا کلی منتش به سرم می مونه و تا 10 برابرشو جبران نکنم دست از سرم بر نمی دارن ! ولی به اصرار مادرم می روم. مادرم می که : اگه یک قدم اومدن جلو تو هم یک قدم برو جلو. همین و همین. حالا با همسرم هماهنگ کردم اونم بیاد. باز وقتی اون هست مادرشوهرم بیشتر رعایت می کنه.
در مورد همسرم هم بی تفاوت تر شدم . به توصیه ات عمل کردم شاد عزیز، داره جواب می ده! مرسی.
دوستان خوبم از همتون ممنونم و خواهش می کنم اگه راهنمایی دارید بازم بهم بگید. از تجربه های خوبتون استفاده می کنم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز، بهترین کار شوخی گرفتن متلک هاس، هم حرفت رو می زنی و هم می خندی!
برات بهترین آرزوها رو دارم عزیزم.
:72:
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان ببخشید یه کم دیر پستتو جواب دادم
اگه بخوای به خاطر کارای اونا اعصاب خودت و شوهرتو خورد کنی به هیچ جایی نمیرسی عزیزم میدونی دوران عقد دوران سختیه نه واقعا" ازدواج کذدی نه دختر خونه باباتی مرتب به خودت بگو که نمیتونی اونا رو عوض کنی درسته که کار اونا بده ولی از دست تو چه کاری بر میاد جز اینکه از کنارشون بگذری تازه 2 ماه عقد کردی یه مدت دیگه داغون میشی به خدا تو حالا حالاها باید زندگی کنی
این عبارات شاید بهت کمک کنه موفق باشی عزیزم
ياد گرفتم که:
• با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنيای احمقانه خويش خوشبخت زندگی کند.
• با وقيح جدل نکنم چون چيزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند.
• از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی. حق با شماهاست. ولی نمی دونم اونا چرا ول نمی کنند؟؟؟ خیلی اهمیت می دهند چرا نازنین زنگ نمی زنه. چرا نازنین نمی یادو ... برام جالبه !!! واقعا تعادل رفتار ندارند.
الان خیلی ارومترم. ولی کابوس هام هنوز سر جاشه متاسفانه.
الینا جان ولی خوشحالم فهمیدن باید چه طور برخورد کنند. می دونم عوض بشو نیستند ولی حداقل یک کم خودشونو جمع و جور کردند. سعی می کنم فاصله ام رو باز هم حفظ کنم و همون ماهی یکبار بیشتر نروم. 10 روز یکبار زنگ بزنم برای احوال پرسی. برام دعا کنید
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. ببخشید دوستان که من انقدر هی می یام اینحا حرف می زنم و درد دل می کنم. ولی به جز شماها هیچ کسو ندارم باهاش حرف بزنم.
دوستان کابوس های شبانه من خیلی زیاد شده . حتی وقتی امین هم پیشم هست بازم کابوس می بینم. در صورتیکه وقتی هست من خیلی آرومم و خوشحال می خوابم ولی باز هم کابوس می بینم.
الان 3 هفته است که این کابوس ها شروع شده . واقعا وحشتناکن. مثلا دیشب خواب دیدم دوتا پسر به عنوان برادر خوانده من به جمع خانوادمون اضافه شدند ولی اونها همش با چاقو دست هامو زخمی می کنن . مادرم می بینه و می خنده ...!!!!
خیلی خواب بدی بود. از خواب پریدم. حالم خیلی بد بود. امین هم بیدار شد. آب خوردم و دوباره سعی کردم بخوابم ولی ادامه خوابو دیدم!!! بیچاره تا صبح منو نوازش می کرد.
این روزها خیلی کسلم. رفتار خانواده همسرم یک کمی بهتر شده ولی من اصلا حال و حوصلشون رو ندارم. نمی دونم باید چه کار کنم؟؟؟
تصمیم گرفتم اگه تا هفته دیگه باز هم این کابوس ها ادامه پیدا کرد به یک روانکاو مراجعه کنم. اگه دکتر خوبی می شناسید لطفا معرفی کنید دوستان خوبم.
مرسی. دوستتون دارم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين عزيز
چه خبر ؟ اوضاع بهتر شده ؟ راستي شوهرت مرد وفاداريه يعني از لحاظ چيزاي ديگه بهش شك نداري ؟
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نه اصلا. خدا رو شکر هیچ مشکلی تا الان جز فضولی های خانوادش نداشتیم. نه رفیق بازه. نه اهل مشروب و سیگاره. نه شره. نه عصبی. نه دست بزن داره و نه .... هیچی هیچی. البته در مورد اون دخالت خانوادش ( الان که یک مدت عضو تالارم و مشکلات دیگر دوستان رو می بینم ) منم بی تقصیر نبودم زیادی مته به خشخاش گذاشتم. به قول الینای عزیز بی خیالشون.
ولی خودم اصلا شرایط روحیم جالب نیست.