-
والا من تا حالا بهش نگفتم. نگفتم که واقعا با این کاراش جای عشقم رو نفرت گرفته. ولی فقط فکرم بچه هامن. نمی خوام بگم خدای نکرده خیانتکاره. ولی خیانت مگه فقط دوتی با غریبس؟ اینکه می گه : (طلاقم بده!! عیب نداره!!!! بچه هارم خودت بردار!!!!) خیانت نیست؟؟!!!!
من حتی قبول کردم که بچه درازشم بیاره پیش خودمون اما....
خدا لعنتش کنه.... خدا چه صبری داری تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بچه هام اگه خوشگلترین بچه ها نباشن، یکی از خوشگلترین بچه های دنیان.. مامانشونو دوست دارن.. باباشونو دوست دارن.. به خدا اینا حتی مثل بچه های مردم هم بهونه های بچه گونه نمی گیرن... انگار بزرگن... نمی دونم چطور دلش میاد... خدایا کمکم کن
-
اقا وحید ممکنه این حرف منو اصلا قبول نکنید ولی مطمئنم هیچ زنی برای این ازدواج نمیکنه که طلاق بگیره اونم با وجود دوتا بچه نازنین . مطمئنم اون دوست نداره بلایی که سر بچه اولش اومده سر بچه های بعدیش هم بیاد . ولی این وسط یه چیزی درست نیست . چیزی که شما از خودتون گفتید اینه که شما یه همسر و پدر ایده آل هستید . ولی به نظر میرسه همسرتون همچین نظری نداره . عکس العملهایی که از همسرتون نوشتید . عکس العملهای یه زن دلشکسته یا خیانت دیده است . باید علت این یاس و نا امیدی رو پیدا کنید . ایشون به شما بی اعتماد شده . علتش رو باید خودتون بدونید و اعتماد از بین رفته رو برگردونید . رفتارش با اطرافیان خودش هم ممکنه یک رفتار کاملا مصنوعی و ظاهری باشه . همسرتون از درون غمگینه . باید این غم رو از درونش خارج کنید . ولی شما به تنها چیزی که فکر میکنید طلاقه . حتی اگه اینو بهش نگفته باشید اون میفهمه . یک زن از نگاه همسرش عشق و نفرت رو میخونه . و تا عمق وجودش نفوذ میکنه .
-
من هیچوقت نگفتم شوهر ایده الیم. من گفتم به خاطر بچه هام خیلی دارم تحمل می کنم. بابا نمیاد روانشناس.. می گه مگه دیوونم...
به من امروز میگه اگه می شه هفته ای یکی دوبار بیا تا پسرم راحت اینجا بمونه و فقط خرجی ما رو بده تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
می گه اگه می خوای این دوتا بچه هم ببر بده مادر اینا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
می دونید من آدم ضعیفی نیستم و دوستم ندارم حقیر باشم. فقط دارم راه می دم ببینم تا کجا می خواد بره...
هرچند خیلی دوست دارم زندگی بچه ها-توی وهله اول- و بعد خودم- توی وهله بعد- حفظ بشه...
حتی با وجود تنفر(ی که الان دیگه از خودشم دارم) و از بچش، گفتم بیارش با ما باشه.. هرچند همین الانشم صبح ساعت 7 تا شب ساعت 10 پیش مادرشه .. بعدشم می ره خونه مادر خانومم که یه کوچه اونورتره...
می گه تو آدم خوبی هستی اما من جای مادرتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمی دونم چرا اینو اول نمی دونست!!!!!
آقا همش بهانه.. به قران تا حالا هیچ وقت مثل خانواده های دیگه، و. حتی شمای خواننده، سر شوری غذا، آماده نبودن غذا، مسایل معمولی زندگی دعوا نکردیم.. دعوامون هر موقع بوده سر اخمش بوده که بعد از بدنیا اومدن بچه هام سعی کردم اونم نداشته باشم..
من به طلاق فکر نمی کنم...
ولی به خدا عجیب شده این خانومم.....
دیروز خواهرش مسج داده به من که چرا خواهرمو راحت نمی زاری!!!!!
الان که به جز منو و خدای اون و خود خانومم کسی نمی دونه و نیازی هم به دروغ گویی نیست.... ولی لامذهبو من اصلا اذیت نکردم!!! اول گفتم چکارش کردم؟ دیدم پرت و پلا می گه و منم خیلی محترمانه و البته قاطع گفتم دیگه توی زندگی ما دخالت نکن.
آقا انگار زنم توی رویاست. انگار واقعیت رو نمی بینه.. انگار که مثلا خونه براش جهنمه (البته وقتی من می رم خونه) و یک نفر بیرون در با اسب سفید منتظره تا این از خونه بره و اون نجاتش بده.
هر چی می گم خودشو می زنه به کوچه علی چپ.
من نمی خوام طلاق بدم ولی شکا بگید چیکار کنم؟ حتی توی این سایت هم نمیاد...
هرچند یبار از History سیستم فهمیدم تمام پیام هامو که توی سایت گذاشتم خونده... خواستم از این راهم که شده بیارمش پیش روانشناس که اصلا قبول نمی کنه..
بگید چیکار کنم.
-
شما یک مشکل اساسی دارید که از نوشته هاتون نمیشه متوجه شد. مدام می گید همسرم مشکلش پسرش نیست اما حرفهای همسرتون رو که نقل قول می کنید گویا تنها خواسته اش همینه که پسرش پیشش باشه. شما می گویید فرزندانم خیلی فرزندان خوبی هستند اما یادتون نیست که این فرزندان رو مادرشون تربیت کرده. به نظرم شما نیاز جدی دارید که به تنهایی پیش یک مشاور متخصص برید شاید لااقل اون مشاور بتونه این معمای زندگی شما رو حل کنه.
-
همونطوری که دلجو گفت لطفا مشاور خوبی پیدا کنین و راهنمایی بگیرین. اینجا هم اشتراک ازاد بگیرین. می تونین از مدیر همدردی هم راهنمایی بخواین که مشاور حضوری مناسب با مشکل شما با توجه به شهر محل زندگیتون اگه می شناسن بگن.
ادم باید بدونه مشکلش چیه تا بعد بره واسش راه حل ها رو پیدا کنه. البته لغت "مساله " مناسب تره و میشل اینطوری به کارش می بره بیشتر دوس دارم
مساله رو باید بتونین به کمک مشاور متخصص پیدا کنین. بعدش راه حل هایی که وجود دارن رو بررسی می کنین.
موفق باشید.
-
مشکل اساسی رو خودش دیشب گفت
گفت من خجالت می کشم با تو برم بیرون چون سنت کمتره
خودش گفت اول فکر کردم تنفرم از تو به خاطر پسرمه ولی بعدش فهمیدم چیز دیگس
عجیب نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یبار بعد از یک سال زندگی اینو با شدت کمتری بهم گفته بود.
اما به خدا اینجوری نیست. من قیافم خیلی بیشتر از سنم نشون می ده.
گفت دردم همینه و نمی خوام دیگه ادامه بدم!!!!!!!!
منم از همتون تشکر می کنم.
دعا کنیم خدا هیچ پسر و دختریو بهم نرسونه مگه اینکه آینده خوبی رو براشون رقم بزنه..
دعا کنیم هیچ پسر و دختری بی پدر یا مادر بزرگ نشن.
از همتون که وقت گذاشتین و زحمت کشید و خالصانه نظر دادید تشکر می کنم.
در آخر هم می گم شمارو به خدا، ببینید جماعت چی میگن. نگین من فرق دارم. شما رو به خدا سر زندگی از بزرگترا مشورت بگیرید.. برای زن گرفتن... شوهر کردن.... زندگی عجیب بازی بدیه!!!
اگر زنم عوض شد حتما اطلاع می دم. اگرم خدای نکرده کار به جدایی کشید که دیگه....
خدا نگهدار
-
اقا وحید اگه شما هنوزایشون رو دوست دارید میتونید زندگیتونو درست کنید . به شرطی که به خاطر بچه ها یا فرار از مشکلات طلاق نباشه . اگه میخواهید زندگیتون درست بشه شما باید ایشونو و حفظ زندگیتونو به خاطر خودش بخواهید . که به نظر میرسه اینطور نیست . همونطور که دوستان گفتند بهتره شما به تنهایی با یک مشاور مجرب مشورت کنید . به نظر میرسه مشکل شما تنها پسرش نیست ولی دخیل هست . اون حرفی که بهتون گفته که چون از شما بزرگتره و جای مادرتونه و ......... تنها نظر ایشون نیست این فکریه که شما در به وجود اومدنش دخیل بودید و در جواب ایشون شما باید میگفتید که اصلا اینطور نیست و تو اشتباه میکنی من عاشقت بودم و هستم و خواهم بود و سنت برام مهم نیست ولی اینو نگفتید گفتید؟ به نظر من تنها مشکل همسر شما اینه که از شما بزرگتره و این فکر همیشه تو سرش بوده که شما ممکنه یه روزی ولش کنید . حتی یه دعوای معمولی هم که همه زن و شوهرا دارند این فکر رو میتونه در ایشون تقویت کنه .
برادر من این زن با چه زبونی بگه که نیاز به دوست داشتن شما داره . نیاز داره بهش بگی دوستش داری و همیشه باهاش میمونی . اینو بهش بگو اگه واقعا میخواهی . وقتی باهات قهر میکنه بگو وقتی اخم و تخم میکنه بگو وقتی هم دعوا میکنه بگو وقتی هم میگه طلاق میخوام بازم بگو . این تنها چیزیه که زندگیتو درست میکنه امتحانش ضرر نداره . یه ده روزی تحمل کن و هر چی گفت شما فقط بگو دوستت دارم و بدون تو نمی تونم زندگی کنم مطمئنم زندگیت درست میشه .
-
آقای وحید هر دوتون با هم برین مشاور خوب حضوری
بعید می دونم که سن مشکل ایشون باشه
در هر حال موفق باشید