چطور با پذیرش شوهرم همانطور که هست، رفتارهایم مستقلانه مناسب باشد؟

شی عزیز،

می شه این تاپیک را که اتفاقا ظرفیتش هم تمام شده ببندی
و یه تاپیک جدید بزنی با موضوع جدیدت؟
خلاصه بگی چی شده و برنامه جدیدت چیه.

منم همون حس را به عکس العملها داشتم که خودت داشتی.
گفتم چند ماه هست این دختر داره می گه همسرم توهین می کنه، تحقیر می کنه، محبت نمی کنه، شکنجه روانی می ده و ...........
چیزایی که شاید آقایون درک نمی کنند ولی واقعا برای یک زن عذاب آوره
همه با نرمی از کنارش رد شدن

همین که گفتی چند میلیون پول مشترک داشتیم که بدون نظر من براش تصمیم گرفته
همه صداشون رفت بالا !!!

نمی گم این موضوع بی اهمیت بوده،
اما اهمیتش کمتر از بی توجهی های دیگه همسر شی به شی نیست.

اگه تونستی یه تاپیک جدید بزن.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شیدا.

شی عزیز،

می شه این تاپیک را که اتفاقا ظرفیتش هم تمام شده ببندی
و یه تاپیک جدید بزنی با موضوع جدیدت؟
خلاصه بگی چی شده و برنامه جدیدت چیه.

منم همون حس را به عکس العملها داشتم که خودت داشتی.
گفتم چند ماه هست این دختر داره می گه همسرم توهین می کنه، تحقیر می کنه، محبت نمی کنه، شکنجه روانی می ده و ...........
چیزایی که شاید آقایون درک نمی کنند ولی واقعا برای یک زن عذاب آوره
همه با نرمی از کنارش رد شدن

همین که گفتی چند میلیون پول مشترک داشتیم که بدون نظر من براش تصمیم گرفته
همه صداشون رفت بالا !!!

نمی گم این موضوع بی اهمیت بوده،
اما اهمیتش کمتر از بی توجهی های دیگه همسر شی به شی نیست.

اگه تونستی یه تاپیک جدید بزن.

---

بانو شیدا قرار نشد کم لطفی کنید والا من قبلا هم گفتم به بانو she راهی که داره میره سخته نظر شخصیمو بیان نکردم در مورد رفتارهای شوهرشان چون بر طبق اصول مثبت اندیشی و تشویق مراجع نبودش وگرنه واقعا دارم میگم ایشون کارشون خیلی خوبه اشتباه داشتن ولی واقعا دارن همه تلاششان را انجام میدهند.
هرچقدر هم تلاش کنم نمیتوانم بعنوان یه مرد شوهر ایشون را درک کنم واقعا خیلی تلاش کردم خیلی زیاد ولی نتوانستم بفهم توی فکر شوهر ایشون چی میگذره.نمیتونم اصلا درک کنم چنین رابطه ای را برام واقعا سخته ولی وقتی بانو بالهای صداقت را میبینم بانو فرشته مهربان بانو maryam123 خیلی مذهبی بودن ولی راهنمایی هایی که میدادند را خیلی دوس داشتم هرجا هست خدا حفظش کنه با این بانوان در تالار همدردی آشنا شدم یاد گرفتم اگه واقعا بخهوای و تلاشتو کنی و مسیر درست را هم طی کنی موفق میشی البته موفقیت از دیدگاهی که به زندگی و مخصوصا زندگی مشترک دارن.
...............................
.....................
..............

خیلی حرف داشتم بزنم ولی ترجیح میدم هیچی نگم فقط آرزو میکنم ایشالله موفق بشید.
تنها تایپیکی که توی تالار همدردی که باعث شده کم بیارم تایپیک بانو she هستش :72:

در مورد این جمله شما بانو شیدای گرامی

گفتم چند ماه هست این دختر داره می گه همسرم توهین می کنه، تحقیر می کنه، محبت نمی کنه، شکنجه روانی می ده و ...........
چیزایی که شاید آقایون درک نمی کنند ولی واقعا برای یک زن عذاب آوره

حتی به اندازه سرسوزن هم نمیتوانم قبول کنم که بخوام با همسرم اینجوری رفتار کنم یا مردی اینگونه با همسرش رفتار کنه از نظر من یا همسرتو دوسش داریو باید تلاشتو کنی یا نه تمومش کن برین دونفر دنبال زندگی خودتان با خوشی و احترام و حداقلش قبلش تلاشتو کن.
نمیشه همسرتو دوست نداشته باشی نمیشه نوازشش نکنی نمیشه بهش ابراز علاقه نکنی نمیشه در آغوشش نگیری نمیشه بهش احترام نزاری نمیشه نمیشه بهش محبت نکرد نمیشه بهش عشق نداد نمیشه به خانوادش احترام نذاشت و .........

این موارد بالا حق هر زنیه که توی زندگی متاهلیش بچشه منتی هم نیست وظیفه یه مرد هستش که همسرشو خوشحال کنه دوسش داشته باشه

خدارو شکری وقتی زندگی های بعضی کاربرا را در تالار مطالعه میکنم پیش خودم میگم نهایت آرزوی بعضی از بانوانی که مشکلشان را مطرح میکنن تو نظر من یه کار روزمره و پیش و پا افتادست.

لیاقت نه تنها شما بلکه خیلی دیگه از خانومایی که میان توی همدردی بیشتر از اینه که حداقل الان درش قرار دارید خیلی بیشتر ولی جنس ما مردا یکم نافرمه بعضی وقتا واقعا خجالت میکشم از اینکه یه مرد هستم ..............................

حوصله نوشتن ندارم دیگه

نمیخواستم اسپم کنم شرمنده ببخشید :72:

این یه پست اضافیه که می ذارم ولی فکر می کنم لازمه. من فکر می کنم اقای خاله قزی خیلی کار درستی کردین که اون پست اولی رو گذاشتین. من خودم واقعا جراتشو نداشتم که بیام چیزی بنویسم. خیلی وقت بود یه چیزایی رو می خواستم بنویسم اما واقعا نمی دونستم اینکارو بکنم یا نه.
من با اینکه هنوز این دلایل کافی نیست برای جدا شدن موافقم اصلا نمی گم جداشن یا حتی جدا نشن اما به نظرم نیاز بود از ابعاد دیگه ای هم شی یه کمی بررسی کنه اوضاع رو و این پست ها باعث شد که اینکارو بکنه.
امیدوارم که ترس شی زود تموم شه و بتونه به خودش مسلط شه.
شی جان به نظر منم یه تاپیک دیگه بزن.
موفق باشید همه اتون.

وقتی خودت به حقوق و خواسته های خودت احترام نمی گذاری ، وقتی خودت داوطلبانه باج می دی، چطور انتظار داری یکی دیگه ازت باج نخواد؟؟!! چطور انتظار داری یکی دیگه به خواسته هات انتظار بگذاره؟

سلام دوستان. تاخیر طولانی من رو ببخشید. باز هم خبر خوبی ندارم. همسرم 6 ملیون وام گرفته با ضمانت مادرم از قرض الحسنه ی یکی از دوستان مادرم. قسط اش رو هم دفعه ی قبل من پرداخت کرده بودم.

وام دو تا است یعنی 3 ملیونش به اسم منه. 3 تومن به اسم اون. ولی چک رو یکجا میکشن و به شوهرم میدن.

میخوام وام خودم رو جدا بگیرم و پس انداز کنم!

احساس بدی دارم از اینکه دوست مادرم قسط های ما رو کمتر میگیره. از اینکه مادرم ضمانت کرده، از اینکه شوهرم میگه هیچ کدوم اینها به تو مربوط نیست.

تو زنی!!! تو زنی و من مردم!!! دیگه حالم داره از این جمله به هم میخوره.

شوهرم طلبکار و قهره.

رفتارهای سوئ استفاده گرانه اش توی تک تک لحظه های زندگیم جاریه. از این که من و برادرم رو یک ساعت توی آفتاب نگه داره تا بره با ماشین پدرم به دوستش سر بزنه و حتی یک کلمه نگه ببخشید!

ما رو که توی سایه با ماشین پارک کرده بودیم صدا بزنه اون ور میدون تا زیر آفتاب باشیم و خودش بشینه توی ماشین بعد بگه حالا برگردین جای قبل توی سایه!!!!! یعنی حاضر نیست خودش چهار قدم راه بیاد.

یا وقتی از یه طرف خونه صدام میزنه میگه بیا و حتی از جاش بلند نمیشه بعد میگه حالا برو برام آب بیار! .... توضیح دادن جزئیات مسخره و ریز زندگی سخته.

حالم ازش بهم میخوره. ولی میدونم این دائمی نیست. دوباره یادم میره دوباره خر میشم...

- - - Updated - - -

اون چیزی که اذیتم میکنه الان رفتارهای اون نیست بلکه احساس قربانی بودنه. و بعدش تجربه ی "زندگی مشترکی" که دیگه با هیچ فریبی به خودم نمی تونم امیدش رو بدم.

هرگز نمی تونم شوهرم رو عوض کنم.

هرگز این زندگی رو به بهبود نخواهد رفت. من هم دیگه نمیخوام ناجی این زندگی باشم.

در بهترین حالت شاید بتونم جلوی چندتا کلاه گشاد رو بگیرم که سرم نره و حساب و کتاب مالی برای خودم جدا کنم. همین.

میخوام این تاپیک رو ببندم. از راهنمایی هاتون ممنونم. یک فایده ی این تاپیک این بود که از این به بعد جلوی سوئ استفاده های مالی شوهرم بایستم. پس انداز قبلیمون نوش جونش.

- - - Updated - - -

صبا جان از همه ی حرف های خوبت من به امضات فکر می کنم :

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است، بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم.:72: اگر دوباره تاپیکی بزنم حتمن در این باره خواهد بود.

سلام she عزیز
با خوندن نوشته هات هزارتا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟و علامت سوال توی ذهنم میاد
اخلاق شوهرت رو میدونی
چرا مادرت ضامن همسرت شد؟

میگه دامادمه، نمی تونم بهش بگم نه. همین. تو دوست داری سهم پول خودت رو بردار!

کاشکی فرشته مهربون همونطود که قول داده بود بیاد به این تاپیک سر بزنه و به نتیجه ای برسونش.
ما منتظرشیم

بانو she عزیزم سلام

ببخشید من کوچکتر و بی تجربه تر از اون هستم که به شما راهکار پیشنهاد بدم ولی خواستم تجربه خودم رو اینجا مطرح کنم

من هم از همون اوایل زندگی مون عابرکارت حسابی که حقوقم بهش واریز میشد رو در اختیار همسرم قرار داده بودم و خیلی از ماه ها مبلغ حقوقم رو نمیدونستم . تا اینکه در این دعوای اخیر که منجر به ترک خونه توسط من شد و داستانهای بسیار زیاد دیگه ... تصمیم رو گرفتم و بهش گفتم به شرطی برمیگردم سر زندگیم که دیگه حساب و کتاب حقوقم دست تو نباشه، البته این فقط یکی از شروط بود. اونم قبول کرد حالا هم یک ماهی هست که کارت و پس اندازم دست خودمه و وقتی پول لازم داره میاد ازم قرض میگیره و یه جورایی الان منت سرش هست و قدر زحمت های منو بیشتر می فهمه
چون 4سال تمام حقوق من به خونه اش اومده بود ازش خواستم نصفه زمینی رو که خریده بود به اسم من بزنه و این کار رو کرد الان کمی بیشتر حواسش رو جمع کرده، چند روز پیش میگفت شاید زمین رو فروختم منم شوخی - جدی گفتم سه دونگ اونجا به نام منه اول باید منو راضی کنی، دیگه هیچی نگفت . میدونم از این وضعیت راضی نیست و دوست داره تنهایی برای حقوق من تصمیم بگیره ولی رضایتش اصلا مهم نیست برام . اون به فکر جلب رضایت من باشه

ببخشید با خودم گفتم شاید این تجربه به درد شما و خوانندگان این سایت بخوره:72:

بانو she

دقیقا مشکلی که شما با شوهرت داری من با یکی از آشناها دارم اینو متوجه شدم هرچی کوتاه بیای اونقدر جلو میان که یکهو میبینی هیچی برات نمیمونه بحث سر حساب کتاب کردن و زن بلد نیست و تا نوک دماغشو میبینه و این چیزا نیستش یا کارای مالی برای ما مرداست چطور موقع پول دادن سهم مساویه موقع به اسمن زدن و خرج کردن نصف نصفه؟

یعنی دقیقا همین مشکل منه هرباری که حرفی میزنه من باید پشت صحبتشو بخوانم ببینم چه خبره.تا اینکه دقیقا مثل بانو مارال تصمیم گرفتم دقیقا مثل خودش رفتار کنم.نتیجه مثبتشم دیدم.

دلسوزی ممنوع :81: