نوشته اصلی توسط
الهام20
فرشید جان میدونم اشتباه بوده.ولی حالا که شده.قابل جبران نیست.
من تو اشتباهایی که جبران میشده موندم.چ برسه به این که دیگه راه برگشتیم نمیبنم توش!!!!!!
- - - Updated - - -
اینطوری پیش بره تا یه ماه دیگه هیچی از رابطه مون نمونده.
چیکار کنم؟؟ دیگه جفتمون به نبودن هم عادت کردیم.
ازین به بعد که دانشگاه تعطیل شه دیگه همون هفته ای سه ساعتم نیمیبینیم همدیگرو.:47:
چیکار کنم؟ چقد بریم بیرون تو این سرما؟؟
اونم با شوهر من که این شبا همه ش خونه خواهرشه.سرش شلوغه.
هرچقد فک میکنم به نتیجه نمیرسم.
باهاش صحبت کنم؟ بگم ازین به بعد که دانشگام تعطیل میشه تکلیف ما چی میشه؟؟ همین حرفارو به خودش بگم کلن؟؟؟
- - - Updated - - -
راستی این جریان خیانت و از کجا بفهمم؟؟
بدجوری ذهنم درگیرشه.
اگه یه زن دیگه م بگیره نمیفهمم اخه تو این شراط.
بقیه پسرای همسایه رو بیشتر میبینم تا شوهرمو
- - - Updated - - -
:grief:
- - - Updated - - -
امشب بهش میگم.
میگم تو اخرش یا این زندگی رو میخوای یا نه.
اگه نمیخوای که خب راهی که در پیش گرفتی رو ادامه بده چون موفق میش.چون همین الانشم هیچی از زندگیمون نمونده.
اگه م میخوای زندگی کنیم باید بدونی این راه به ترکستان میبرتمون.نه همو ببینیم.نه حرف بزنیم.نه چیزی: چون هوا سرده!!
به خدا اون زمان که دوس بودیم تو یخبندوم میرفتیم رو پشت بوم میشستیم تا صب که همه بیدار میشدن میومدیم پایین.اون موقع سدش نبود.
حالا اقا سرما میخورن تو ماشین!!
داره منو از سرش وا میکنه.معلومه.
دیشبم خودش گفت بریم بیرون/گفتم باشه الان داداشم تنهاس مامانم بیاد پیشش بمونه بریم.
نیم ساعت بعد گفتم مامانم اومد بریم؟
گفت من لباسامو دراوردم!!:47:
احساس میکنم اویزونشم
- - - Updated - - -
اون داره خیانت میکنه.میدونم سرش گرمه