-
چشم تغییری ببینم میام اینجا هم مینویسم
الان دارم سوره ی مریم استاد عبد الباسط گوش میدم فوق العادست
قرآن آدم یاد خدا میندازه اینکه یکی هست که از رگ گردن نزدیک تره و دیگه تنهایی دلتنگی معنایی نمیده چون همیچی دراون خلاصه میشه
خدایا چنین کن عاقبت کار
تو خشنود باشی ما رستگار
یا علی
-
نسرین جون خوبی؟ الان سر خونه زندگیت هستی؟ برخورد اولیه شوهرت چطوری بود؟ حکم الزام به تمکین منم صادر شده نمیدونم برم یا بیاد دنبالم منوببره؟
-
سلام خوبم خدارو شکر
ترجیح میدم راجع به زندگیم صحبت نکنم تاببنیم چی پیش میاد
بهار جان هر جور که خودتون مایلید اگر میان دنبالتون که بیان بهتره من آخرش نفهمیدم دفعه آخر شما رو زدن از خونه انداختن بیرون یا خودتون اومدین خونه پدر ؟؟؟
-
چرا نسرین جون احساس میکنم ناراحتی
الان خونه خودتی یا خونه پدرت؟
2-3 هفته قبلش بخاطر مامانش جر و بحث کرده بودیم و قهر بودیم ولی با منت کشی من آشتی کردیم بعد تعطیلات 14-15 خرداد بود اومدیم شهرمون منو خونه مامانش نبرد فقط بچه رو برد منم هیچی نگفتم برگشتیم شمال شهر محل زندگیمون بعد 1هفته بهم خبر دادن باید برای مراحل استخدامی دوباره برگردم شهرستان که گفت نه لازم نکرده و علت نه گفتنش مادرش بود من افتادم سر لج خودم زدم از خونه بیرون
-
بهار_68ولش کن دیگه خونه خودم پدرم نداره همه ی ایران سرای منست
یادمه وقتی به شوهرم میگفتم خونمون میگفت اینجا خونه تو نیست خونه مادرم منم میگفتم اینا همه مال تو خونه وسایل مهم خودتی که برای منی ولی .....
آخه زن از خونش میره بیرون خانم گل؟؟؟؟؟مگه جیمز باندی:311:
حالا من یه مدت توی نت دنبال یه رشتم که هم دوسش داشته باشم هم بتونم یکجا از مغزم بهره وری کنم تا از خودم راضی شم
پزشکی دوست دارم و مطمانم اگر فقط امسال بخونم قبولم از یه طرفی مهندسی هسته ای رو هم دوست دارم
از رشته های مهندسی خیلی خوشم میاد اگر واقعا فکرم مشغول نباشه و بتونم یه رشته ای انتخاب کنمکه هم علاقه باشه هم تمکرز هم اینکه جای خلاقیت داشته باشه عالی میشه
مثلا از برنامه نویسی خوشم میاد چون مازول نوشتن مستقیم بر میگرده به خلاقیت و فکر کردن
میخوام یه رشته رو انتخاب کنم و لی تا آخرش برم و واقعا هم برام مهم باشه یه جورایی میخوام برام بشه همسر
یادش بخیر توی دبیرستان مسابقات رباتیک شرکت میکردیم توی جشنواره خوارزمی شرکت میکردیم چه روزایی بود
- - - Updated - - -
یه مدتم هس حس میکنم خیلی به خدا احتیاج دارم
میخوام برم دوباره کلاسای دوره ی قرآن شروع کنم بهم آرامش میده
-
اومدم بیرون چون موندنم آیندمو خراب میکرد چون به شوهرم اعتماد نداشتم که بخواهم قید کارو بزنم
نسرین اگه ناراحتی خودتو خالی کن
-
نه خوبم خالی کردن دیگه نداره همینه دیگه
خودم که زندم و سالم خانوادم که زندن و سالم بس همین برام
عزیزم مگه شوهر شما بهتون نفقه نمیدادن کهبه ایشون اعتماد نداشتید؟
منظورتون چیه که اعتماد نداشتید ؟
-
خیلی سخت خرج میکرد
پول نقد نمیداد تا یه جر و بحث کوچیک میشد تهدید به طلاق میکرد
-
خوب برای دخترون چی ؟ مثلا بگو برای دخترم میخوام برم خرید یه 100 تومان فعلا بده
یا برای مادرشوهرت برو خرید بگو یه صد تومن بده میخوام برم کادو بخرم برا مامانت 50 تومن خرج کن بقیش برای خودت بردار والاااااااااااا
میتونی هم انقدر بگردی تا یه جنسی که یه جا 100 تومن رو 50 بخری عوضش ما بقیه رو برای خودت برداری
فکر نمیکنم از لحاظ شرعی هم مشکل داشته باشه ولی بازم میخوای سوال کن
- - - Updated - - -
راستی میتونید هم بعد از خرید ببهشون بگید چقدر خرج کردید و مردا کلا نمیپرسن پس بقش چی
اگرم پرسیدن با خنده بگید بقیشم حق کار مزد خرید پول رفت آمد این حرفا ولی با شوخی
-
بیشتر از اونی که فکرشو بکنی خسیس بود یعنی دلش نمیومد برای ما خرج کنه برای پوستش کرم شب میگرفت 40هزارتومن اما من داشتم از دندون درد می مردم نهایت لطفش این بود که بگه برو ژلوفن بخور خوب شی!
- - - Updated - - -
خرجای سنگین مثل گوشت و برنج و خودش میگرفت برای خرج ریز خونه هم اونقدر نمیداد که چیزی تهش بمونه منم خیلی صرفه جویی میکردم ولی قدزمو ندونست بیشترین پولی که به حسابم ریخته بود 50تومن بود
بهش میگفتم پول بده شیر بخرم دقیقا همون قیمت شیر پول میداد بعد اگه من شیر میخوردم میگفت همه شیرو تموم کردی وقتی میدید من به دل میگرفتم میگفت شوخی کردم
برای بچه شیر خشک نمیخرید