-
سلام خوشحالم که از شوهرت در مقابل دیگران دفاع کردی
اینو بدون هیچ پدری طاقت اینو نداره که بچه شو تا اخر عمر نبینه
بری سر خونه زندگیت ببینه زندگیت خوبه پشیمون میشه و شما میشین مثه سابق
:43:
فقط ازت میخام خیلی به شوهرت برسی همیشه اونو بهترین بدون و مقایسه اش نکن
تو زندگی دیگران و از بیرون می بینی پس معلوم نیست اونا واقعا اینجوری که نشون میدن خوشبخت باشن فقط رو زندگی خودت مانو بده و افراد دیگه کاری نداشته باش
در بدترین شرایط حتی اگه غم عالمم رو دلت بود جلوی دیگران طوری نشون بده که خوشبخت ترینی اینجوری دیگه دخالت نمی کنن:104::104:
بازم بخاطر اینکه قاطعانه برخورد کردی تبریک میگم:104::104:
-
دیشب بعد از اینکه از بیمارستان اومدم بیرون واسه اینکه شوهرم رو به یاد اون احساسی که اوایل داشتیم بندازم رفتیم یه زیارتگاه شهرمون و بعدش هم رفتیم سر خاک دوستش تو دوران نامزدی فقط یک بار اونجا رفته بودیم دوساعتی حرف زدیم با هم ومن بابت تمام حرف هایی که از زبون من ولی ا ز اطرافیان بود ازش معذرت خواهی کردم اینکه با شخصی مقایسه اش کردم و توقعات زیادی ازش داشتم
با خانواده ام اتمام حجت کردم گفتم شوهرمه و تا زمانی که اسمش تو شناسنامه منه کسی حق مداخله و بی احترامی نداره
-
خانم؛ آفرین!
کار درستی کردید! دیگه لطفا ویروس شک رو از ذهنتون خارج کنید و هر زمان ذهنتون داشت به این موضوع فکر می کرد یک stop بلند بگید! طوری که دیگران شاید بشنوند! 3 بار نفس عمیق بکشید... ( خواهش می کنم، تقاضا دارم این کار رو به همین ترتیبی که گفتم انجام بدید) و بعد سریع به موضوعی دیگه مشغول بشید و فکر کنید!
اگر خانواده شما هم حرفی زدند، به هیچ وجه بی احترامی و بی حرمتی نکنید... خواهرتون درسته از زندگیش دفاع می کنه اما الگوی مناسب رفتاری برای شما نیست! ایشون پرخاشگری می کنه و اصلا در روابط شخصی شما خانواده شما قابل اعتماد نیستند متاسفانه! به هیچ وجه و هرگز با هیچ یک از افراد خانواده درد دل نکنید! این خط قرمز زندگی شماست! فقط مشاور به شما کمک می کنه!
پس اگر خانواده شما حرفی زدند: اینطور بگید:
وقتی اینطور با بی حرمتی حرف می زنی / می زنید! خیلی ناراحت می شم. لطفا به هیچ وجه در این رابطه دخالت نکنید/ موضوع از نظر من تموم شده است!
این نکته رو هر بار تکرار کنید و هیچ چیز دیگری و توضیح دیگری لطفا ندید فقط بگید: موضوع از نظر من تموم شده است! ( به این تکنیک می گن : صفحه خط خورده ( از تکنیکهای مهارت رفتار جرات مندانه)
شروع کنید:
1. روی مهارت رفتار جرات مندانه کار کنید : گام اول که شما باید انجام بدید: شناخت حقوق فردی/ سعی کنید که به حقوق فردی خودتون در وهله اول و حقوق فردی دیگران احترام بگذارید/ اگر جایی خلاف کردید در دفترچه کوچکی آنرا بصورت کد بنویسید!
من حقوق فردی رو برای شما می نویسم:
حق بيان انديشه ها و ديدگاه ها، اگرچه با عقايد ديگران مغاير باشد
حق ابراز احساسات و پذيرش مسئوليت ابراز آنها
حق تغيير عقيده و عذرخواهى نكردن در اين باره
حق اشتباه كردن و داشتن مسئوليت در قبال آن
حق «نه» گفتن
حق دادن پاسخ مثبت به ديگران
حق گفتن «نمى دانيد»
حق گفتن «متوجه نمى شوند»
حق تقاضا كردن آنچه كه مى خواهيد
حق مورداحترام بودن و به ديگران احترام گذاشتن
حق استدلال كردن
حق شنيده شدن سخنانتان و جدى تلقى كردن آن از سوى ديگران
حالا می بینید که هر کدام یک کد دارند. مثلا اگر مواجه شدید با شرایطی که نتوانستید به کسی "نه" بگویید... شما حق فردی خودتون رو زیر پا گذاشتید: بنویسید کد 5 در مورد فلانی!
می خواهم بدونم در پست بعدی که یک هفته دیگر می گذارید چه حقوقی رو زیر پا گذاشته اید!
2. روابطتون را با همسرتون ترمیم کنید.
3. آداب گفتگو و برقراری ارتباط رو یاد بگیرید. این دو گام برای شما الزامی است و از همین حالا باید رعایت کنید:
گام اول: تکنیک xyz: از جملاتی استفاده کنید که با فرمول xyz باشند. هنگامی که در موقعیت x، عمل y را انجام دادی، احساس z کردم! دقت کنید که ترتیب مهم نیست، ادبیاتش مهم نیست... فقط ابراز کنید! من از شما خواهش می کنم ابراز کنید! مثال: وقتی با هم هستیم و باهات حرف می زنم ( موقعیت x) و تو به چشمام نگاه نمی کنی (رفتار y) احساس ناراحتی می کنم و رنجیده می شم (احساس z)
گام دوم: استفاده از جملات "من":
از جانب خودتون صحبت کنید! این نخستیم مهارت حرف زدن است! و در مقابل جملات "تو" قرار دارد. وقتی به کسی می گویید: تو اصلا گوش نمی کنی چی می گم! (این جمله "تو" است) جملات " تو" حالت دفاعی در دیگران ایجاد می کند و باعث می شود که آنها در مقابل حرفهای شما مقاومت کنند! جالبه؟ نه؟؟
استفاده از فرمول بالا xyz یکی از تکنیکهای جملات "من" هست. گاهی هم بیان افکار و احساسات شما باید ابراز شود:
مثالی از جملات "من" و شیوه صحیح بیان افکار و احساسات:
- در مورد خودتون: از وقتی پیاده روی می کنم ، احساس بهتری دارم
- در مورد رابطه: احساس می کنم از وقتی با هم صریح صحبت می کنیم، روابطتمون بهتر و گرم تره!
- در مورد همسر: احساس می کنم مدت زیادیه که کار می کنی و خسته می شی!
4. تمرینات تنفسی کنید برای آرامش درونتون. نفس عمیق با دو شماره / 4 شماره نگه دارید/ طی یک شماره ریه خود رو خالی کنید... / این فعالیت رو هر دو ساعت یک بار انجام بدید
5. حتما هر روز صبح به مدت یک تا دو هفته دوش آب ولرم بگیرید. موهاتون رو اگر لازم نبود شامپو نکنید. و فقط خیس کنید
6. روزانه 15 دقیقه در یک منطقه خوش آب و هوا، پیاده روی سریع کنید
7. اعلام زمان تنفس: در خانواده شما، تعارضات شدیده! باید کنترلش کنید تا کمترین تاثیر رو بگذارن! پس وقتی تعارضات بالا گرفت... فورا تقاضای وقت استراحت یا توقف کنید! واژه ای که انتخاب می کنید دست خودتونه! مثلا بگید: بحث خیلی شدید شده، اجازه بدید همینجا گفتگو رو متوقف کنیم و بعدا مجددا گفتگو کنیم، باشه؟ این یکی از مهارتهای حرفه ای کنترل تعارض است!
8. استفاده روزانه از عرقیات گیاهی آرامبخش ( روز یک لیوان شربت گوارا) و( آب هر دو ساعت یک لیوان متوسط بنوشید)
اما سوال شما در مورد شوخی بچگانه :
ببینید ما نمی دانیم و البته فعلا نمی خواهیم بدانیم که چه بین ایشون و خواهر شوهرتون گذشته! اما چیزی که واضحه اینه: فرض رو می ذاریم بر اینکه شوهر شما به خواهر شوهرتون اعتماد کرده و اصراری رو برای ایشون فاش کرده: آیا با توجه به اینکه شوهرتون اومده و اون اصرار رو طوری فاش کرده که الان خواهر و مادرتون هم می دونند! ایشون قابل اعتمادند؟ به هیچ وجه!!! ایشون به هیچ وجه حافظ اصرار کسی نیستند! پس در اعتماد به این فرد باید باید باید تجدید نظر کنید
فرض دیگه ای مطرحه: که شوهرتون می خواسته ببینه که واقعا چه کسی دوستشه و چه کسی دوستش نیست! با این فرض می تونید بدون اینکه چیزی رو روبرو کنید و اوضاع رو بهم بریزید، به شوهرتون بفهمونید که شوهر خواهرتون فرد مطمئنی نیست!
اما فرض دیگری هم مطرحه: گاهی آقایون با هم از این شوخی ها می کنند و چیزهایی رو برای هم بصورتی تخیلاتی ساده، مطرح می کنند... اینها شوخی است! ولی اگر کسی بخواد می تونه این شوخی رو بسط بده!
ولی واقعیت اینه که:
- اگر شوهر خواهرتون با این قطعیت به شما می گه جدا شو! و ایشون به شما خیانت کرده! و موضوع تا این حد براش روشنه و شما رو دوست داره! چرا بعدش می گه در کارهاش دقیق شو!!! به نظرتون دقتی لازمه؟ موضوع که روشنه و ایشون خیانت بدی کرده(فرضا) پس دیگه تو چی دقیق شم؟ بذار روبرو کنم و موضوع تموم شه! ایشون هم شهادت بده و وسلام!!!! به نظرم ایشون خودش هم شاید حدسی زده و از روی دلسوزی و شاید سادگی، (که البته بعیده) اومده به شما چیزهایی رو گفته... این کار یک مسلمون نیست! این کار خوبی نیست! این کار درستی نیست!
- شاید هم واقعا هیچ کس قصد بدی در این جریان نداشته باشه و همه برای آینده شما نگران هستند... ولی اینطور نگرانی خودشون رو بر اساس حدس و گمانشون ابراز می کنند
- واقعیت سوم اینه که هیچ مردی، حتی به صمیمی ترین دوستش، به این سادگی ماجرای به این مهمی رو نخواهد گفت! اون هم با این جزئیات! طرف در همین همدردی که هیچ کس نمی شناستش حاضر نیست چنین موضوع مهمی رو عنوان کنه... بعدش شوهر شما، میاد خیلی ساده و راحت جریان به این مهمی رو که می تونه نابودش کنه، در اختیار باجناقش قرار میده؟ شما حاضری چنین اتفاقی رو اگر در مورد خودت بود و یا حتی در مورد موضوع ساده تر ( مثلا خواستگارهای قبلی و روابط قبلیتون احیانا) به جاریتون بگید؟؟؟ یا مثلا به مادر شوهرتون؟ ببینید این موضوع نمی تونه به این سادگی اتفاق بیفته مگر اینکه به همسرتون دارویی چیزی داده باشند و یا همسرتون از زندگیش سیر شده باشه!
منظورم از شوخی این مسائل بود! به کسی در خانواده اعتماد قلبی در مورد مسائل خصوصی زندگی نکنید چون کمی مغروضانه عنوان می شه!
اما در مورد شک و تردید: ببینید شک و تردید خاموش که اکثر خانمها به اون بصورت یک سندرم مبتلا هستند، یک آفت شدید روانی است! یک بیماری خطرناک است! من معتقدم که شما هپاتیت داشته باشید(خدای نکرده) بهتره که مشکوک باشید! چون شاید هپاتیت آدم رو نکشه اما شک زجر کش می کنه! شک و تردید مزمن تجلی رفتار منفعلانه و بدبختانه یک نفر است... یعنی اگر بگیم یک درجه پایین تر از انفعال بدبختیه! شک و تردید مزمن، ملاک کامل بدبختی بشمار می ره! اما مگه می شه شک نکرد!؟ نه هرگز نمی شه! هر زمان چیزی برای انسان مبهمه.. شفاف نیست! انسان دچار شک حاد می شه! نباید بذارید مزمن بشه و طولانی بشه و در اولین فرصت بصورت کاملا جرات مندانه آنرا حل کنید و موضوع رو شفاف کنید... سعی کنید به همراه زندگیتون ( هرگز از لفظ ساختگی شریک زندگی استفاده نکنید) هیچ وقت شک نکنید و هرگز نگذارید فاصله شما تا حدی زیاد بشه که یک نفری مثل شوهرخواهرتون بین شما قرار بگیره!... همیشه کمترین فاصله رو از هم داشته باشید و هرگز کارآگاه بازی و ... نکنید! همیشه سوال کنید و شک و سوتفاهمات احتمالی رو با شیوه درست صحبت کردن از بین ببرید
پ.ن: لطفا! لطفا! لطفا! حتما مطالب رو با دقت بخونید! پرینت گرفتن این مطالب ممنوعه و در عوض نوشتن این مطالب آزاد آزاد است... اینها توصیه هایی مخصوص شماست... مطالب یک مجله نیست! لطفا توصیه ها رو بخونید و عملی کنید تا بتونم کمکتون کنم... در غیر اینصورت با توجه به زمان اندکی که در اختیار دارم... شاید نتوانم کمکی به شما کنم!
سوالی بود بپرسید
ضمنا از نظر من بحث خیانت همسر شما به شما، مختومه است !
-
بی نهایت سپاسگزارم من شاید سه روز آینده رو مرخصی بگیرم می خوام همراه همسرم برم باغشون روحیه ام خیلی ضعیف شده و هم پیش همسرم هستم و هم خانواده ام دستشون میاد که حرف اشون روی من تاثیر نداره وگرنه نمی رفتم پیش شوهرم
-
سلااااااااااااااااااااااا امممممممم عزیزم
تبرییییییییییییییک میگم :104::104:
آفرین خیلی خوب تونستی این مووع رو حل کنی بدون اینکه شوهرت چیزی بفهمه
خیلی خوب میتونی خودتو کنترل کنی این واقعا مهارت بزرگیه
مواظب خودتو و شوهرت باش عزیزم خوش بگذره بهتون:43::43:
-
دوست عزيز
خوشحالم كه داري بر مشكلت غلبه مي كني برايت دعا مي كنم هر چه زودتر به آرامش برسي آقاي ساينس مرد عاقل و با تدبيري است و توصيه هاي او راه كارهاي زندگي براي همه ماست
فقط يك مورد كه هست با تمام اشتباهات خانواده ات به آنها توهين نكن، شما قرار است ساليان سال با هم زندگي كنيد. وقتي به نتيجه قلبي رسيدي كه خيانتي در كار نبوده و تمام اينها از سوء برداشت ديگران ناشي شده سريعا عروسي بگيريد و وارد زندگي خودتان شويد و بعد ازاين هم اجازه دخالت ديگران بخصوص خواهرانت را در زندگيت نده، مطمئن باش پدر و مادر بد فرزندان را نمي خواهند ولي اين در خصوص خواهر و برادر با اين شدت صدق نمي كند. چون خودم در جريان بودم كه چگونه ممكن است خواهري از روي حسادت تا توان دارد سعي در بهم ريختن اوضاع داشته باشد. آنها سعي مي كنند با نفوذ كلامي بر روي والدينت آنها را هم سوء با خودشان كنند. ولي مطمئن باش اگر طلاق بگيري همانطور كه گفتي تمام تقصير ها را با اين عنوان كه خودت اخلاقت خراب بود به گردنت مي اندازند. همانطور كه آقاي ساينس گفتند بهتر است فاصله ات را با خواهرنت و شوهرانشان حفظ كني و براي جلب رضايت والدينت هم بدون حضور آنها مذاكره كن
مهم نيست عروسي به چه صورت برگزار شود روي جزئيات نحوه برگزاري مراسم با شوهرت جر وبحث نكن. اين فقط يك مراسم فرماليته است و ارزش آن را ندارد كه بين تو و شوهرت فاصله بيندازد.
برايت آرزوي خوشبختي دارم. زندگيت را با چنگ و دندان حفظ كن
-
من واسه اینکه کسی رو محرم بدونم اول امتحانش می کنم و هیچ کسی رو تا امتحان نکنم بهش اعتماد هم نمی کنم .
سلام دوست عزیز
خوشحالم حالت خوب شده. من فقط این مطلب رو که خوندم خواستم بهت بگم مطمئنا شوهرت با حرفی که به شوهر خواهرت زده میخواسته امتحانش کنه همون طور که خودت ازش نقل قول کردی که تا کسی رو امتحان نکنه بهش اعتماد نمیکنه. ولی خب یه کم زیاده روی کرده که حتما خودش هم نمیدونسته با این حرفش تیشه به ریشه خودش میزنه و حرف رو به کسی زده که از کاه ، کوه میسازه. پس به شوهرت بفهمون که اینبار که خواست کسی رو امتحان کنه لطفا بازی با زندگیش نباشه.
مثلا میتونی بهش بگی تو که امتحان نکرده به کسی اعتماد نمیکنی مثلا چی میگی؟ و بعد هم با خنده بهش بگو اگه میخوای کسی رو امتحان کنی فقط با زندگی و اعتماد خودمون به هم دیگه شوخی نکن
-
عزیزم؛ به نظرم تقاضا کنی عنوان تاپیکت رو هم تغییر بدی؛ خیلی بهتره؟
بار منفی جمله ای که انتخاب کردی خیلی زیاده و این توی روحیه ات تاثیر میذاره!
-
سلام دوستان
من این چند روز رو مرخصی گرفتم البته نه اینکه همراه شوهرم برم باغ و تجدید روحیه کنم بلکه
تو بیمارستان و زیر سرم و آمپول بودم شرایط خیلی بدی بود.
الان خیلی بهترم ماجرا از این قرار بود که دوشنبه از صبح حالم خراب بود دچار ضعف بدنی
شدم و توی خونه حالم به هم خورد تا اینکه شوهرم تماس گرفت و وقتی دید حالم خرابه شوهر
خواهرش رو فرستاد منو ببره بیمارستان
خودش یه شهر دیگه بود و نمی تونست بیاد
تو بیمارستان یه سرم تقویتی زدم و با حال افتضاح رفتم خونه خواهر شوهرم و همین که مامانم
فهمید که حالم خرابه سریعا خودشو رسوند و وقتی دید که من تو چه وضعیتی هستم از
عصبانیت گیر داد به خواهر شوهرم که دختر من هر چی می کشه از دست برادر تو می کشه و
...
و منو برد خونه خودمون فردا ظهرش شوهرم اومد خونه ما و گفت که من مگه چی کار کردم که
مامانت دیشب اینجور به خواهرم گفته بود منم حرفی بهش نزدم وقتی رفتیم توی اتاق که یه کم
استراحت کنیم اعصاب گردنم گرفت و گردنم تحت هیچ شرایطی صاف نمی شد و دقیقا صورت من هم راستا با شونه ام شده بودو با درد شدید
اولش فکر کردم یه مسئله کوچیکه می کنم ولی دیدم نه انگار که گردن من
می خواد سیصدو شصت درجه دور بزنه شوهرم با دستپاچگی مامانم رو خبر کرد و دوباره رفتم
بیمارستان دوتا امپول شل کردن عضلات بهم تزریق کرد و یه پنج دقیقه خوب بودم و دوباره
گرنم با همون شدت به علاوه لکنت زبان شدید و کج شدن فک و دهنم گرفت اصلا نه می تونتسم
حرف بزنم و نه می تونستم خودمو کنترل کنم و نه اینکه بفهمم دو رو برم چی شده
دکتر از روی ظاهرم گفت احتمال داره سکته مغزی کرده باشه باید بره MRI ولی خدار و شکر مربوط به عوارض اون آمپول هایی بود که زده بودم خلاصه کلام اینکه
شوهرم به مامانم گفت که دلیل این حرفی که به خواهرم زدین چی بوده و مامانم گفت که همسایه
ها دیدن که کسی رو بردی خونه ما و به بابای ساناز گفتن و شوهرم گیر داد که باید روبه رو بشه
و همین الان اون همسایه رو می ریم در خونه اش باید بگه که من این کار رو کردم و ما هم نمی
خواستیم اسم شوهر خواهرم بیاد وسط ولی شوهرم ول کن نبود و می گفت هر که حرف چرت و
پرت زده باید پای حرفش هم به ایسته
بچه ها من به شوهرم گفتم که قضیه چی بوده نمی دونم کارم درست بود ه یا نه ولی این حق
من بود
و اون قسم جون برادر و خواهر زاده هاشو خورد و گفت که اصلا چنین چیزی نبود شوهر
خواهرت ا ز روابط گذشتش و اینکه تو دوران بارداری خواهرت چی کارا کرده واسم گفت و منم
الکی و به دروغ این حرفو زدم و حاضرم قسم بخورم که من بهت خیانت نکردم
گفت اگه اون تونسته بیاد حرف های من و بزنه باید من هم حرف هاشو جلوی روی خودش و
زنش بزنم و بگم به مرگ بچه ات قسم بخور که این حرفهایی که من می زنم دروغه
گفت از شوهر خواهرت نمی گذرم باید حرف هایی که بهم زده و چیز هایی که ازش دیدم رو
ثابت کنم
الان نصایح جناب sci رو دارم عملی می کنم شرایط روحیم بهتر شده و دیدم به
گذشته و آینده وسیع تر
و به این دلیل این موضوع رو به شوهرم گفتم که حس می کنم حق منه من خیلی این چند روز سختی کشیدم اگه راهنمایی دوستان و جناب sciنبود معلوم نبود چه بلایی سر زندگیم می یومد الان پدرم و مادر و خواهر کوچکم ازم حمایت می کنن اگه توصیه های دوستان نبود قطعا من این حمایت ها رو نداشتم و پدر و مادرم بیشتر از واکنش های من ناراحت می شدند تا مسائل دیگر
خواهر بزرگم گفته ساناز حق نداره پاشو بذاره دم در خونه من
و من با جرات تمام می گم اصلا واسم مهم نیست !!!
- - - Updated - - -
باید از مدیریت سایت خواهش کنم که اسم تاپیک من رو عوض کنند؟؟؟ چطوری؟
-