بدجوری داره این فکر یه بار امتحان کردن اذیتم میکنه
نمایش نسخه قابل چاپ
بدجوری داره این فکر یه بار امتحان کردن اذیتم میکنه
نرگس جان حس میکنم از این شاخه به اون شاخه می پری
فکر پریشون و داخل بحرانی داری
سعی کن به خودت استراحت بدی این افکار نشانه ی اینه که ذهنت دنبال یه راهی برای انحراف از استرس داره
خواهر گلم حس میکنم یه کوچولو برای استرس ازدواج زیادی خام و کم تاب و توان هستی و نمی تونی جو ذهنت رو مدیریت کنی
پیشنهاد من اینه که برو استخر و اگه نبود یه دوش بگیر و با آرامش به خودت استراحت بده
نتونستم از عهد ش بربیام نتونستم به حرفایی که گفته بودم عمل کنم نتونستم عملیشون کنم.
من دیگه بریدم میخوام خودمو خلاص کنم ولی فقط از یه چیز میترسم اونم جهنم خداس.میترسم اون دنیامم از دست بدمم.میخوام خودمو خلاص کنم دیگه خسته شدم بریدم....
- - - Updated - - -
شدم یه مرده ای که فکر میکنن زنده س و زندگی میکنه....
- - - Updated - - -
میخوام بزنم بکشم بشکنم خودمم بکشم و بمیرمو راحت شم....نمیتونم دیگه
- - - Updated - - -
حالم از این دنیا بهم میخوره
- - - Updated - - -
از این دنیا و هر چی توشه متنفرم میخوام کافر شم میخوام همه چی رو ول کنم و بشینم یه گوشه تا بمیرم.متنفرم از این دنیا متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم
- - - Updated - - -
از ادمای اطرافم از خودم از همه چی متنفرم
- - - Updated - - -
دیگه دانشگاه هم نمیخوام برم حتی یه لحظه هم نمیخوام پامو از اتاق بیرون بذارم میرم انصراف میدمو انقدر می مونم تو اتاقم تا بمیرم
گریه باز کسی به شما چیزی گفته است؟ چرا یک دفعه این قدر به هم ریختی!! البته وقتی موضوع سیگار را مطرح کردی احساس خطر کردم اما فکر نمی کردم تا این حد باشد. سعی کن آرام باشی و درست مشکلت را توضیح دهی.
- - - Updated - - -
می دانی گریه عزیز ، وقتی بچه ها شروع به قد کشیدن می کنند استخوان هایشان درد می گیرد. بله استخوان ترکاندن درد دارد. اما هیچ بچه ای از این درد ناراحت نمی شود. تازه ذوق هم می کند.
شما هم داری استخوان می ترکانی. از این حالت ها نترس. درد می آید و بلاخره می رود اما تو باقی می مانی و یک عالمه تحول.
نوپو نمیتونم این همه استرس و فشار و .....تحمل کنم دیگه نمیتونم دلم میخواد به دنیا نمی اومدم کاش همونطور که نمیخواستن بدنیا بیام همون موقع که میخواستن نابودم کنن همون موقع میکشتنم....نمیتونم دیگه تحمل کنم از زندگی زده شدم از خودم زده شدم دیگه هیچ کاری دوست ندارم بکنم کارم شده فقط خواب...چندین روزه حتی لای جزوه ها و کتابارم باز نکردم نصف بیشتر روز رو فقط خوابم وقتی هم بیدار میشم برای فراموشی همه چی عین یه مرده میشینم تلوزیون نگاه میکنم با اینکه اصلا نمیدونم چی میگن انقدر فکرم درگیره که چشمم به تلوزیونه ولی روحم یه جای دیگه س دیگه حتی حوصله ی غذا خوردن ندارم چه برسه درس خوندنو زندگی کردن فقط میخوام بخوابم و هیچی نفهمم تا ساعتا بگذره......
- - - Updated - - -
فقط قایمکی و الکی گریه میکنمو حتی خودمو مجبور میکنم تا گریه کنمو خالی شم.....از درون دارم منفجر میشم....از درون دارم میسوزم و هیچکس به دادم نمیرسه هیچکس نمیفهمه که بدادم برسه....24ساعته میشینم تو اتاقم میخوابم ....بیرون نمیرم تا نفهمن حالمو....پیش بقیه کاری نمیکنم تا فکر کنن...فقط فکنن همه چی خوبه و ازم مدام سوال نپرسن چیزی شده؟تا راحت باشم....میخوام فقط تنها باشم...حس میکنم کل دنیا برام یه گور بزرگه ...که داره خفه م میکنه
چه چيزی باعث اين حالت شده؟
اول از همه به نظر من باید کمک پزشکی دریافت کنی. نزد یک پزشک برو ، علایمت را توضیح بده و از او بخواه آرامبخش مناسب و داروی تقویتی تجویز کند.
بعد از مصرف داروها سعی کن استراحت کنی هر چه قدر که نیاز داری. هیچ اشکالی ندارد. با کسی بحث نکن. غذاهای مورد علاقه ات را بخور هر چه که دوست داری. شب ها زود بخواب و صبح زود بیدار شو و یک پیاده روی کوچک ، یا یک مدیتیشین ( روشش در اینترنت هست ) انجام بده و دوش بگیر. اگر دلت خواست برو و چیزی که دوست داری بخر.
اگر دوست داشتی ، می توانی از ساعت ده شب به بعد که در اتاقت هستی چراغ را خاموش کنی و از یکی دو شمع خوشبو و زیبا برای روشنایی استفاده کنی. با این کار ( کم کردن نور در ساعات آخر شب ) بسیار آرامش می گیری و هم اتاقت بسیار زیبا می شود.
حتما کارهایی که گفتم انجام بده ( حداقل تا ده روز متوالی ) بعد نتیجه را بگو. نگران نباش. این مشکل با کارهای ساده ای که گفتم قابل حل است. به شرطی که در طی درمانت به هیچ چیز استرس زا و جدی ای فکر نکنی و با کسی درگیر نشوی.