نوشته اصلی توسط
بی وفا
نیمای عزیز سپاس
نمی دونم از کجا برات بگم یا استارت کارو بزنم اول باید فکر کنم که 32 سالته و 6 سالی از من بزرگ تری و همون طور عاقل و بالغ تر
من هم جنس تو هستم و باید بگم هم فکر تو یا شاید شبیه تو اما با یه تفاوت کوچک که اونم سر بکارته که شما نادیده می گیری ولی من سعی بر این داشتم که زنم پاک باشه و یکی دیگه اینه که شما ارومی و من خیر من عصبی و جوشی هستم که الان شکر خدا بهترم
اما شباهت های ما اینه هر دوی ما توهین به خانواده رو از سوی کسی سلب می کنیم منم شاید یکی اون تیکه ها و بی احترامی میکرد 1 لحظه تو صفتش نگاه نمی کردم حالا می خواد اون طرف پاره ی تنم باشه یا زنم یا..... در این شکی نیست و منم برات اظهار گلایه نمی کنم شاید دوستان و منو تورو درک نکنند و براشون غیر قابل تحمل باشه این طبیعیه
قطعا خودت به اشتباهاتت پی بردی که مثلا زود عقد کردی و دوره ای برای اشنایی نزاشتی شاید هم زنت اگه انتراکی بین عقدت بود برای اشنایی با شما . با اخلاقت کار نمی امد و باهات ازدواج نمی کرد از کجا می دونی پس نباید یه طرفه قضا کنیم بازم میگم ازم ناراحت نشو منم ادم جوشی هستم خیلی و نمی خوامم حق و به زنت بدم نه هر دوی شما ها مقصرید
خانوم شما
1: به بلوغ فکری نرسیده ناراحت نشی یه موقع
2: نسنجیده سخن میگه و باعث رنجش اطافیانش میشه
این 2تا مهم ترینش بود از دیدگاه خودت شاید هم بی احترامی که به شما کرده هم یکی از این موارد باشه
مثلا من یه خصوصیاتی دارم که شاید بخونییش بخندی ولی میگم برات
قلیون نمی دونم اهلشی یا نه ولی من می خواستم زن بگیرم یکی از شروطم این بود که اگه قلیون بکشه باهاش ازدواج نمی کنم حالا می خواد دختر رئیس جمهور افغانستانم باشه نمی کردم و حتی اگه بعد ازدواجم می فهمیدم بهم دروغ گفته و تا به حال حتی 1 بار هم کشیده باشه طلاقش میدادم و میدم چون نمی تونم با این ادم همبستر بشم باهاش راحت باشم این نکته از جهتی باهات شباهت داره که گفتی طاقت بی احترامی یه منو و خانوادمو ندارم منم باهات هم عقیده هستم
اما خیلی تند رفتی شاید بگم برای تو بد بود و به دور از شخصییت خودتو و خانوادت بود می دونم در مواقعی که ما ها از یه چی بدمون بیاد اگه خدا هم اونو بپزیره ما نمی پزیریم ولی ای کاش یکم سنجیده برخورد می کردی در همه موضوعاتی و مشکلات پیشه رو همانند بکارت که به من ربطی نداره یا مهریه و ...
بلاخره من یا هر کسی نمی تونیم بگیم که بمونی یا طلاق بگیری مطمئنا مشکلات دیگری اعم از بچه بازی که عرض کردی یا ....وجود داره که اگر می گفتی شاید این همه دوستان با نظرات کذبیشون نسبت به شما موضع نمی گرفتن و کاملا درکت می کنم بخاطر این موضوع
اما شاید درست نباشه به عنوان یک کوچکتر شاید برات نوشته باشم امیدوارم این حرفو به عنوان یه برادر کوچکتر کذبش نکنی یا ردش نکنی خلاصه ما مردیم و بهتر منظور همو می فهمیم و قطعا بهتر همو درک می کنیم اما بقیه دوستان خیر همش موضوع رو احساسی می بینن و منطفی درکش نمی کنند که این قضاوت عجولانه به ضررشون تموم میشه ولی چه باید کرد
خوب نزار دور بشیم از اصل موضوع الان مهره اصلی شمایی که تکلیفت با خودت مشخص نیست یعنی 50 50 حرف میزنی تصمیم قاطعانه ای نگرفتی اولین قدم این که باید یکم اروم بشی چون تصمیماتی که وقتی ارومی میگیری خیلی بهتر از تصمیماتی هست که در دورانی که عصبی هستی میگیری هستش شاید کلا فرد ارومی باشی ولی سر این موضوع عصبی شدی پس اول یه چند روز به کسی فکر نکن حتی اون خانوم و بعدش هی به خانوادش زنگ نزن که بیاین اینو بگیرین این نشون می ده که اگر این خانوم خانوم رویای شما هم بود با کوچکترین موضوع زنگ میزدی خونه ایشون و هر چی بود به خانوادشون بار میکردی پس اینو ترک می کنی برای همیشه بعد یک بار منطقی میشینی با این خانوم حرف میزنی منطقی و جدی به دور از تنش و خانواده ها و تموم خواسته هاتو میگی بهش بدون رک و پوست کنندگی یا قبول میکنه یا نه دیگه درست؟
اگه قبول کرد که می بخشیش ولی اگر دیدی اصلاح پذیر نیست طلاق بگیر
اما در این مدت خودتو که اروم کردی با خودت عهد ببند که یک تصمیم نهایی می گیری یا جدایی یا تعامل که اونم تو باید بگیری نه من نه کس دیگه ای احساساسی تصمیم نمی گیری ببین عقلت چی میگه درسته نیما جان؟
تحت تاثیر بعضی تنش ها در این تاپیک ها هم قرار نگیر واقعا تاسف می خورم بخاطر بعضی ها که فرهنگشو ندارن که درست به موضوع بنگرن و همیشه چون می بینن اون طرف دختره تموم موضع و نشونه ها رو به سمت پسر میگیرن واقعا خودشون و برن اصلاح کنند
منتظر تصمیماتتم هستم حتما اعلام کن
خلاصه نیما جان عزیز برادر خوب من می دونم چه حالی داری با این همه مشکلات کاری یکی بیاد بره رو اعصابت واقعا نوبره
امیدوارم از دستم ناراحت نشی شاید این نظر مثل بعضی نظرها نبود
بهترین هارو برات ارزومندم
یا علی