خوب تو که اینقدر خوب شناختیش چرا ازش یاد نمی گیری
نمایش نسخه قابل چاپ
خوب تو که اینقدر خوب شناختیش چرا ازش یاد نمی گیری
آخه من نمیدونم چه ظلمی در حق مادرشوهر ها شده.
نامزد من هم همیشه اعلام میکرد مادرش مظلومه و فوق العاده خجالتی. در حالیکه من ندیدم ظلمی در حقش شده باشه و اصلا خجالتی از کارهایی که می کنه بکشه.
* یه بار به نامزدم با زبون نرم گفتم چه ظلمی در حق مادرت شده؟ گفت؟ تلاشش اینه که خواهرهام به جایی برسن. و به خاطر این مجبوره حرف مردم و تحمل کنه.
پی نوشت: بعله تلاشش این بود که دخترهاشو بندازه تو زندگی پسرهاش و براشون حساب بانکی باز کنه که عروسشون بره کار کنه حساب این ها رو پر کنه. اسم این ظلم بود؟؟!!
* یه بار گفتم چرا می گی مادرت خجالتیه؟ میگه چون روش نمیشه تو مهمانی ها زیاد بخوره... در حالیکه از دید ماها دیگه باید وضو بگیره بیاد مارو بخوره.
پی نوشت: یعنی یه چیزهایی رو ملاک قرار دادن که آدم خندش می گیره. ولی خوب یه آدم فهمیده ای یه بار بهم گفت: حرف بزررگ از حرف های کوچیک متولد میشن.
she عزیز
سلام، خیلی ناراحت شدم از خوندن تاپیکت ، یاد خودم افتادم
گلم یادته یه بار بهم گفتی مادر شوهرامون خیلی زرنگن باید ازشون یاد بگیریم
شاید واقعا حکمت این مدل ازدواجایی که ما کردیم همین باشه، یاد گرفتن سیاستی که بلد نبودیم و نیستیم
لطفا کمی به خودت ارامش بده، کمی به خودت برس
قرار این بوده که تو روی خودت تمرکز کنی و نه روی شوهر و خانواده شوهر
حتی اگه قرار بر تمرکز روی اونا باشه باید از این تمرکز در جهت سود خودت استفاده کنی نه در جهت حرص دادن خودت
ببین خودت داری میگی همیشه خودشو مظلوم نشون میده..... مثل مادر شوهر من
همیشه پایین پای شوهر میشینه..... مثل مادر شوهر من ( تا شوهر حتی شده در ظاهر احساس بزرگی کنه)
مادر شوهرم زن قوی ایه و همه ی زندگی رو اون می گردونه فقط با نگاه! نه اینکه زحمت خاصی بکشه بقیه به فرمانش هستند! خیلی سرحاله. با اینکه بالای شصت سال داره کفش پاشنه بلند می پوشه. دائما خیابونه و قهقهه می زنه و می رقصه!! با صدای تلویزیون خوابش می بره!! آروم و بی خیال و راحت گیره. حرص نمی خوره. عجول نیست. اگه کوچکترین کاری خلاف میلش انجام بدی صبر میکنه و به موقع حالت رو میگیره طوری که دیگه نتونی از جات بلند بشی...... مثل مادر شوهر من
اگه بخوای فکر کنی هزار تا خصوصیت دیگه هم هست اما اگه قرار باشه این خصوصیتا تو رو رنج بده به چه درد میخورن، اینا باید درس بشن واسه من و شما
منم توی هر زمینه ای به مادر شوهرم فکر میکنم میبینم موفق بوده، حتی توی ازدواج بچه هاشم موفق بوده ، با خانواده های خیلی بهتر و بالاتر وصلت کرده و الان هم زندگی همشون توی مشتشه، به نظرت چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما به این فکر کن که چطور به اینجا رسیده و از چه راهی ، شاید اونم یه روزی مثل من و شما ازرده و سرخورده بوده ولی قلق کار دستش اومده
یه کم فکر کن ببین میتونی قلق شوهرتو پیدا کنی...........
ببین میتونی مثل مادر شوهر با سیاست باشی ( سیاست که همیشه بد نیست)
عزیزم تو با هوشی ولی مردا زن باهوش نمیخوان
خانومی از هوش و توان سرشارت استفاده کن واسه اینکه بفهمی کجا ها و چطور باید سیاست به خرج بدی
من اطمینان دارم تو میتونی این زندگی رو حفظ کنی و به جایی که دوست داری برسونی
- - - Updated - - -
نمیگم خودم خیلی موفقم که واسه شما راهکار مینویسم، خودمم هزار تا مسئله دارم
ولی خیلی وقتا وسط بحثا فکر میکنم اگه مادر شوهرم بود الان چه برخوردی میکرد؟؟؟؟
مردا ظاهرا نیاز دارن یکی وابسته باشه بهشون
و حتی گاهی وقتا خودشون دوست دارن زنشون سرشون شیره بماله، به قول تو نقاب داشته باشه ولی ظاهرو حفظ کنه و بهشون احترام ظاهری بذاره
میدونم تو هم مثل من از سیاست بدت میاد و دوست داشتی صمیمانه و یک رنگ زندگی میکردی ولی عزیزم همیشه همه چیز بر وفق مراد ما نیست
باید یه مدل دیگه تلاش کنیم
تو میتونی
البته من نقاب بهچهره داشتنو هیچ وقت نمیپسندم و به هیچ وجه توصیه نمیکنم هرگز با آدمای دیگهزندگیت چنین رفتاری داشته باشی. این رفتار نهایت ریا و فریبکاریه. ولی به نظرمیرسه که الان برای تو لازمه و راه چاره توه. من این رفتارو صرفا در مقابل همسرت وخانوادش توصیه میکنم و نه در برابر هیچ کس دیگه چون به نظر میرسه در حال حاضر راهتعامل و موفقیت ارتباطی تو با اونا اینهشی ،یه فکری به ذهنم رسید. چرا تو سعی نمیکنی دقیقا رفتارای مادر شوهرتوتقلید کنی؟ اگه این فتارا رمز موفقیتشه که شوهر و پسرشو مطیع خودش کرده، تو چراسعی نمیکنی موبه مو مشابه رفتارایی که با پسرش میکنه تو هم با همسرت بکنی؟ تازه تویه برگ برنده اضافه تر هم داری، تو یه دختر جوون و با طراوتی، میتونی کلی عشوه وناز داشته باشی واسه همسرت ، سکس داری با همسرت. از طریق این موارد کلی میتونی همسرتوسمت خودت بکشونی و به خودت وابسته کنی. تو خودت تصور کن اگه عینا رفتار و منش مادرهمسرت ترکیب بشه با ناز و عشوه و جوونی و زن بودن تو، چقدر میتونه همسرتو به سمتتو جذب کنه!
سلام شی عزیز
احوالات مادرشوهرتون رو خوندم. اونجوری که شما تعریف کردید یه خانم خوش تیپه که همش به خودش و روحیش میرسه.
مادرشوهر های ماها رو ول کن که جز خودشون هیچی رو نمی بینن.
* تو سخنرانی های دکتر فرهنگ اومده بود که دائما لی لی لای لالای مردتون بذارین.
از این روش استفاده کردین؟ هر کاری کرد تشکر کنید. و اون رو ستایش، تعریف و تمجید کنید. مثلاً: یه بستنی که خرید بگین مرسی که خریدی. خیلی خوشمزه بود و از اینکه دوتایی خوردین خیلی فاز داده. بهش بگین که ای کاش هر چند وقت یه بار شما رو ببره این ور و اون ور. کار بهش بدین ولی با زبان نرم. خیلی تعریف کنید.
خیلی دوس دارم کمکت کنم. تا به روزگار من دچار نشی.
سلام sheعزیز و همچنین دوستان همدردی
من خیلی وقته که مشکلات شما رودنبال می کنم .راهنمایی دوستان رو هم خوندم .یه سوال برام ایجاد شده :
شما ها وقتی از تعریف و تمجید از شوهر می گید آیا این توقع در شما هم ایجاد نمیشه ؟اگه میشه و برآورده نشه داغون نمیشید؟ایا همسرامون به این شیوه عادتنمی کنن که همیشگی بشه و در صورت یک بار اجرا نشدن فاجعه به بار بیاد ؟
معذرت می خوام که توی تاپیک شما این رو بیان کردم .آخه من با همسرم سعی می کردم عین مادرشوهرشما باشم اما هیچ چیزی تغییر نکرد .مادر شوهر من هم همین طور ناز شوهرش رو می کشید همیشه در قبالش از الفاظ خوب استفاده می کرد اما الان طوری شده که اگه یکبار بخواد عادی رفتار بکنهمنجر به قهر و دعوا میشه . فکر نمی کنید به شخصیت ادما خیلی بستگی داره؟یا نه خوب بودن و محبت کردن و احترام گذاشتن و شان و منزلت همسر رو بالا بردن همیشه خوبه ؟
عزیزم شوهر منم اینجوریه تمام فکر و ذهنش خواهر و مادرشن و هر چی بهش میگم داره به زندگی خودت لطمه میزنی گوش نمیده باور کن 24 ساعته با خانوادش در ارتباطه هر کاری کردم درست نشد که نشد شوهرم به فکر ارامش همه هست به غیر از من. خانوادش از بس خصیصن حتی به من کادوی عروسی هم ندادن مادر شوهرم و دخترش جوری از پول و وسایل شوهرم استفاده میکنن انگار از دشمنشون دارن میبرن اصلا به فکر زندگی پسرشون نیستن نداشته باشه, فقط مهم اینه اونارو تامین کنه من تا حالا مادرررررررررررررررررررررر رررر به بدجنسیییییییییییییییی این خانم ندیدم
heaven65 و she عزیز، حق با شماست.
* تصور کنید شما مسئول نگهدای دلفین ها در مکانی هستین. و دلفین ها رو برای پریدن از حلقه آموزش میدین. آیا دلفین هایی که از حلقه می پرند و دلفین هایی را که از حلق نمی پرند یکی هستند؟؟ مسلما خیر. به دلفینی که از حلقه می پرند باید حقشون+یک جایزه داد. ولی دلفینی که نمی پره چی؟ باید حقش+ صفر جایزه داد.
چون اگه به دلفین نپریده حقشو رو ندیم گرسنه می مونه. ولی اگه جایزه بدیم در حق دلفین پریده ظلم کردیم و منشا فساد بین روابط دو دلفین هستیم.
از شما خواهش می کنم که همسرتونو تشویق کنید ولی خوب با زبان نرم، و با آرامش. ولی اگه کاری کرد که مطابق با شرع و عرف و اخلاق و قانون نیس این تشویق رو لغو کنید. ولی خواهشا توهین، تنبیه یا توبیخش نکنید. چون عواقبشو خودت می بینی.
سلام she عزیزم
خبری ازت نیست . چیکار کردی ؟ وضعیت بهتر شده ؟
من بیمار شدم. تب شدید و ضعف و سرگیجه و ... دکتر بهم دستور بستری داد. گفت باید زیر نظر باشه. حالم خیلی بد بود. خاله ام به کمکم اومد دکتر و ... پنج شنبه جمعه قرار شد بستری نشم و خونه بمونم شاید حالم بهتر بشه و دارو بخورم و استراحت کنم. از شوهرم قول گرفت که هوامو داشته باشه.
ما همچنان با هم قهر بودیم. شوهرم هیچ کمکی بهم نکرد. دعوامون شد. من هم داد زدم. گفتم بهش که دروغگوه. می گفت تو به من محبت نمی کنی و پدر و مادرم به من محبت می کنند. گفتم چه کار برات کردند؟ وقتی تو شب توی پارک می خوابیدی حتی یه زنگ بهت نزدند ولمون کردند به امون خدا. چه محبتی؟ گفت تو از پدر من توقع کمک مالی داری. توقع کادوی تولد داشتی. گفتم که همه ی شهر پدرت رو به خساست می شناسن من هیچ توقعی از همچین آدمی ندارم.
گفت از خونه ام برو بیرون. گفت من دیگه این زندگی رو نمی خوام.
من هم نرفتم. با اون حالم. گفتم هر کاری میخوای بکن.
زنگ زد به پدرش و بهش گفت به پدر من زنگ بزنه بگه من وسایلم رو جمع کنم و برم خونه ی بابام. گفت من دیگه این زن رو نمی خوام.
.
.
.
مامانش به خواهرش گفته ما باید این دختر رو آدم کنیم که دیگه جرات نکنه حرف بزنه. دائم تلفنی با شوهرم در تماس هستند و دارن من رو آدم می کنند.
.
.
این وضع منه آسمانی جان. دارم بی تفاوت با این شرایط زندگی می کنم. دارم سعی می کنم دوام بیارم. امروز می رم دکتر. تبم کم شده. پدرش بهم گفت باید یاد بگیری فقط از ما تشکر کنی. نه فقط همونجا بعدن هم دوباره زنگ بزنی و تشکر کنی که من با ماشین شما رو تا ترمینال رسوندم. دوباره باید زنگ میزدی و تشکر میکردی ....
.
.
من دوام میارم. سه سال برای این زندگی جنگیدم. بازم می تونم. شوهرم فعلن مشغول تحقیر منه.
حقوقم رو هنوز نگرفتم و هیچ پولی ندارم. تماام پولم رو خرج فسط ها داده بودم. از پدر و مادرم قرض میگیرم.
شوهرم از بیرون غذا سفارش میده و غذای من رو نمی خوره.
.
.