RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
سوال: چه تعداد روانشناس برای تعویض یک لامپ نیاز هست؟
جواب: فقط یک روانشناس. منتها لامپ باید خودش بخواهد که عوض شود. :)
سلام علیرضا
راهکارهایی که مشاور ارائه می ده یه تفاوت اساسی با نسخه ای داره که پزشک می پیچه.
چه تو اراده کنی چه نکنی، آنتی بیوتیکی که پزشک تجویز کرده اثر خودش رو می گذاره و عفونت از بین می ره. اما در مورد راهکارهایی که مشاور تجویز می کنه، کار به همین سادگی نیست. اینجا نقش اصلی و محوری رو اراده تو ایفا می کنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ARE
مشاور گفته بود وقتی همه وقتت و برای مریم بذاری بهش محبت کنی یواش یواش یاد پری تو ذهنت کمرنگ میشه
در صورتی که هر لحظه بد تر میشه
مشاور راهکار خوبی توصیه کرده، اما فقط در صورتی موثر واقع می شه که تو اراده کرده باشی، تصمیم قطعی گرفته باشی، که پری رو فراموش کنی. فقط تویی که می تونی پری رو رها کنی، هیچکس دیگه ای نمی تونه اینکارو برات انجام بده.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ARE
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آزرمیدخت
در کل اصلاح چه ویژگی هایی از رابطه تون رو در نظر دارید؟ و برای اون اصلاحات، چه برنامه ریزی ای کردید؟
وقتی مریم شکاک هست غیر از اینکه منو عصبی کنه خودش عصبی هست اونوقت نه می تونه مادر خوبی باشه نه زن خوبی
من کاری نمی تونم بکنم غیر از محبت بیشتر باهاش وقت بگذرونم به قول خودش برام مهم باشه
کارهای دیگری هم هست که می تونی انجام بدی. در مورد شکاک بودنش مطالعه کن، ریشه هاش رو پیدا کن. بهش بعنوان یه اختلال، یه بیماری نگاه کن، و سعی کن به شکل موثری راه درمانش رو در پیش بگیری.
محبت کردن رو هم ادامه بده. اما مواظب باش که این محبت رو از کم به زیاد برنامه ریزی کنی.
البته اگه بتونی با زیاد شروع کنی و و زیادتر کنی، خب مسلما بهتره، اما ظرفیت خودت رو در نظر بگیر، چون زیاد به کم تاثیر منفی داره، و هر چه رشتی رو پنبه می کنه!
می تونی محبتت رو طوری تنظیم کنی که باعث بشه مریم راه درست رو پیدا کنه.
یعنی هر اقدامی که در جهت درست انجام می ده رو با محبت جبران کن. حتی اگه ناچیز باشه. اما دقیقا طوری اینکارو انجام بده که متوجه بشه این محبت رو (که تشنه ش هست) داره در عوض چه کاری دریافت می کنه.
به این شکل می تونی مریم رو قدم به قدم به زنی تبدیل کنی که در کنارش شادی و لذت اصیل رو تجربه کنی. همون چیزی که در کنار پری داشتی. فقط باید آگاهانه همه چی رو برنامه ریزی کنی.
فکر کن، مطالعه کن، در مورد خواسته ها و مشکلات هر دوتون.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ARE
مگه چند بار زنده ام که یه بارش از علائقم صرفنظر کنم
یادته اینو کی نوشتی؟ هنوز یک هفته نشده. روی تمایلاتیکه در کنار مریم نتونسته بودی تجربه شون کنی، زوم کرده بود. می خواستی طلاق بگیری و توجه نمی کردی خیلی از علائقت در وجود همین مریم هستن، و با رها کردنش پل ارضاء اون خواسته ها رو ویران می کنی.
اما فردا شبش 180 درجه تغییر جهت دادی.
درک می کنم چند روز اخیر اونقدر برات پرحادثه بودن که نتونی همه ی خواسته هات رو در کنار هم رسد کنی. بنابراین پیشنهاد می کنم یه وقتی رو برای مرور خودت، وقایع اخیر، و خواسته ها و هدف هات در نظر بگیر. و یادت باشه: راه سومی هم هست. می تونی همین مریم رو طوری بسازی که درصد بالایی از رضایت رو در کنارش تجربه کنی. اما باید صبر داشته باشی. صبر، و هدفگذاری آگاهانه.[/align]
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
به نظر من هم غیر از مسائل روانشناسی از مذهب هم واسه حل مشکلتون کمک بگیرید
از نظر دینی بهش ثابت کنید گمان بد به دیگران بردن گناه بزرگیه
تهمت زدن گناه کبیره است
شاید راحت تر قبول کنه
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
سلام
یک جا نوشته بودید :
روانشناس گفته بود وقتی همه وقتت رو برای مریم بذاری وبهش محبت کنی یواش یواش پری تو ذهنت کمرنگ میشه.....
مگه نمیخواید دوباره با مریم یه زندگی رو شروع کنید کما اینکه شروع کردید پس پری و روز تولدش این وسط چیکار میکنه؟؟؟
واسه روز تولد پری برای مریم کادو بخرید که چی؟
که هر بار مریم گردنبند رو میندازه یاد پری وروز تولدش بیفتید وبهش زنگ بزنید؟
چقدر سر شما شلوغه.
کمک به مریم واسه اعتماد به شما_
کمک به پری واسه فراموش کردن شما_
کمک به دخترتون واسه شاد بودن_
کمک به خودتون واسه انجام همه این مسئولیتا که یک باره به عهده گرفتید.
شما یه راه سخت رو پیش رو دارید که البته اخرش اسایش و سعادته انشالله
تو زندگی قبلی با مریم خانم که هیچ وقت بهش خیانت نکردید وبه کسی فکر نکردید خیلی سخت بهتون اعتماد میکرد.
کارتون الان سخت تره اگه ازش خواستید که رفتار وافکارش رو درمان کنه خودتون هم باید بهش کمک کنید واین بین به خودتون هم کمک کنید که فقط به مریم فکر کنید وقبل رو فراموش کنید .
البته اینا فقط یه نظره.
موفق باشید.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
سلام.واقعا داستانتون اشك ادمو در مياره.خيلي غصه خوردم.علي اقا منم مادرو پدرم شرايطي مثل شمارو دارن.پدرم مذهبي نيست اما مادرم پاي سجاده .مامانم بسيار شكاك و سر همين چيز پدرمكلا از دين دلزده شده.
من خيلي نميتونم راهنماييتون كنم اما ميدونم مشكل ازينجاست كه افرادي مثل مادرمو امثالشون نميدونن چطوري مذهبي باشن و واسه همين اطرافيانشونو بدتر ازار ميدن.من خودم تو دين تحقيق كردم و اصلا اونطوري نيستش. شايد شماهم اگه يكم سعي كنيد تو مسائل اعتقادي نه نمازو روزه صرفا خودتونو تقويت كنيد بتونيد بيشترر به همسرتون نزديك بشيد و از طرفيم كمكش كنيد ازون حالت خشك و بي تدبيرانه البته بيرون بياد.اينطوري به روش خودش بهش ثابت ميكنيد كه دداره مثلا زيادة روي ميكنه يا حالا هرچي
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط هیام
سلام
یک جا نوشته بودید :
روانشناس گفته بود وقتی همه وقتت رو برای مریم بذاری وبهش محبت کنی یواش یواش پری تو ذهنت کمرنگ میشه.....
مگه نمیخواید دوباره با مریم یه زندگی رو شروع کنید کما اینکه شروع کردید پس پری و روز تولدش این وسط چیکار میکنه؟؟؟
واسه روز تولد پری برای مریم کادو بخرید که چی؟
که هر بار مریم گردنبند رو میندازه یاد پری وروز تولدش بیفتید وبهش زنگ بزنید؟
چقدر سر شما شلوغه.
کمک به مریم واسه اعتماد به شما_
کمک به پری واسه فراموش کردن شما_
کمک به دخترتون واسه شاد بودن_
کمک به خودتون واسه انجام همه این مسئولیتا که یک باره به عهده گرفتید.
شما یه راه سخت رو پیش رو دارید که البته اخرش اسایش و سعادته انشالله
تو زندگی قبلی با مریم خانم که هیچ وقت بهش خیانت نکردید وبه کسی فکر نکردید خیلی سخت بهتون اعتماد میکرد.
کارتون الان سخت تره اگه ازش خواستید که رفتار وافکارش رو درمان کنه خودتون هم باید بهش کمک کنید واین بین به خودتون هم کمک کنید که فقط به مریم فکر کنید وقبل رو فراموش کنید .
البته اینا فقط یه نظره.
موفق باشید.
هیام
طول میکشه فراموش کردن به این راحتی نیست
دیروز وقتی از خواب بلند شدم صور مریمو بوسیدم سرویس عسل اومد با مریم رفتیم شرکت (استخدامش کردم) قرار شد 3 دونگ خوته رو بزنم به نام مریم پیشنهاد خودم بود شیرنیشم ازش گرفت خیلی خوشحال شد فکر کنم خوب باشه بدون این زندگی برای اونم هست.
تا الان که خدارو شکر دعوامون نشده
یه چیز دیگه مریم خیلی فرق کرده خودش گفت بریم تنیس گفت زمستون باهات اسکیم میام
خیلی فرق کرده مثل دوستم شده خودش میگه علی می خوام بهترین دوستت بشم
محبتش هم خیلی بیشتر شده
غیر دیشب گفت دلت برای اون تنگ شده جون عسل قسم داد راستشو بگم من گفتم یکم مریم گفت حق داری شوخی نیست 3 سال باهاش دوست بودی اصلا فکر نمی کردم این شکلی برخورد کنه.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
خیلی خوشحالم از این همه خبر خوب.
میفهمم فراموش کردن سخته میدونم زمان میبره.
ولی گاهی برای خنده فرزندمون واحساس مسئولیت در قبال شریک زندگیمون مجبوریم چشممون رو ببندیم .
هیام به عنوان کسی حرف میزنه که برای ندیدن اشک فرزندش وبرای اینکه لااقل اون خوشحال باشه چشمش رو رو خیلی چیزا بست وخیلی وقته از دریچه چشم بچش داره به زندگی نگاه میکنه ومیخنده .
شاید نتونم اونجور که میخوام منظورمو برسونم ولی خوب درکتون میکنم.
میدونم که تا اخرش هستید .
به همسر وفرزندتون تبریک میگم بخاطر داشتن شما.:104::104::104:
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
راستش من منظورم این نبود که شفاف از همسرتون انتقاد کنید. انتقاد کردن ممکنه نتیجه عکس بده (در بیشتر موارد). برای اینکه خواسته هاتون رو شفاف بگید نیاز هست که مهارتهای گفتگو رو یاد بگیرید.
مثلا برای اینکه دوست دارید ازتون تشکر بشه شاید بهتر باشه جمله ای به این مضمون بگید: (البته در زمان مناسب)
اینکه وقتی کاری می کنم و ازم تشکر می شه خیلی تشویق می شم که اون کار رو برای شما و زندگیم بارها و بارها انجام بدم بدون هیچ توقعی. یک تشکر تمام خستگیها رو از تنم بیرون می کنه و باز شارژ می کنه.
اینطوری نه از طرفتون انتقاد کردید نه دروغ گفتید و هم خواستتون رو بیان کردید. و هم به همسرتون کمک کردید که با خواسته های شما آشنا بشه و حس خوبی پیدا کنه از براورده کردن اونها.
و ضمن اینکه وقتی فضای خونه محبت و صمیمیت باشه و انتقاد نباشه و خواسته ها شفاف بیان بشه طرفین خودشون بیشتر متمایل می شن برای بر اورده کردن خواسته های همدیگه و خوشحال کردن هم. پس روی محبت کردن بیشتر کار کنید. این کار همرا با شفاف سازی خود به خود حس مقایسه شدن رو هم از همسرتون دور می کنه.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
خیلی خوشحالم که رابطتون اینقدر بهبود پیدا کرده ، میبینید؟ همسرتون چقدر داره بخاطر علاقش به شما تلاش می کنه؟ میبینید چقدر خودش رو تغییر داده تا دوباره عشقتون شکل بگیره؟
کاش یکی هم بود که اینقدر منو دوست داشت :163:
حالا که همسرتون اینهمه قدم به سمت شما برداشته وقتشه که شما هم کمکش کنید ، اگه ببینه که تلاش هاش بی ثمره بالاخره بعد یه مدت ناامید میشه ، این شما هم هستید که باید آتیش زندگیتونو گرم کنید
وقتی رفتارایی میکنه که دوست دارید ، نظر مثبتتون رو بهش بگید.
بهش بگو واقعا؟ میخوای باهام بیای تنیس؟ چقدر خوب ! همیشه دوست داشتم باهام بیای اما فکرشو نمیکردم هیچوقت بخاطر من اینکارو بکنی، خیلی خوشحالم ازینکه کنارم هستی
سعی کنید گفتگو رو عاطفی کنید و به علشقی که پشت این کارش داره اشاره کنید!
وقتی درمورد پری اون حرفو زد، بهش بگو تو چقدر خوبی ، فکر نمیکردم اینقدر درکم کنی.. فکر نمیکردم بتونم اینقدر راحت احساس واقعمیو باهات درمیون بذارم، خیلی باهات احساس آرامش میکنم چون آرومم می کنی. بهش بگو سنگ صبور خیلی خوبی هستی
بگو تنها کسی هستی که میتونم باهاش درد دل کنم ..
بهش بگو آرومم میکنی .. بهش بگو خوشحالم می کنی ، تمام کارایی رو که دوست داری بکنه رو بهش بگو که می کنی..
اونوقت میبینی که واقعا اونهارو انجام میده ، هربار که خوشحالت کرد، هربار که قدم مثبتی برداشت بهش بگو دوستش داری ، بذار نتیجه تلاشش رو ازت بشنوه، تا بفهمه راه درستی رو انتخاب کرده
درمورد رفتارهای دیگه خانومتون من فکر نمیکنم اصلا ربطی به مذهبی بودنش داشته باشه ، اونها فقط یکسری حسادت زنانه بودند که همه زنها کم و بیش دارند ، یکی کمتر یکی بیشتر
نباید اونو در این زمینه با دوست دخترتون مقایسه کنید چون اون در جایگاه همسرتون بوده (رابطه متعهد) و اونیکی در جایگاه دوست دختر (رابطه آزاد) و مسلما این دو رابطه ذاتا متفاوتند ، چه بسا که اگه پریناز همسرتون بود حتی بدتر از مریم میکرد.. زن با دوست دختر خیلی فرق می کنه
حالا که اون اینهمه خودشو بخاطر شما عوض کرده شما هم کمی در مورد چیزایی که ناراحتش میکنه یا حساسه بیشتر مراعات کن ، یکم در رفتارت با بقیه زنها محتاط باش ، حتی خانواده و فامیل، بذار احساس آرامش کنه و فکر کنه فقط به اون توجه می کنی ، فقط با اونه که گرم میگیری ، فقط اون که باهاش میخندی و خوشحالت میکنه ، میدونم که واقعا هیچی نیست اما حساسیت اون از سر علاقست نه مذهبی بودن و این چیزا.. پس لطفا درکش کن و مطمئن باش اگه به حد کافی ازت توجه ببینه ، عشق ببینه و بشنوه اونوقت حساسیتش هم متعادلتر میشه
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
می دونم جای این پست اینجا نیست و به احتمال زیاد هم حذف می شه.
ولی یک سوال:
من چرا این تاپیک را باور نمی کنم؟
احساس می کنم یه داستان است. خیلی سریع و هیجانی پیش می ره و یه جورایی شبیه رمانهای ...
شش ماه پیش به پیشنهاد مشاور عقد کردیم که سال بعد چدا شیم!! خانواده مریم نگفتن کجا می ری؟ مگه آبرو و زندگی را از سر راه آوردن که هی عقد کنند و هی طلاق بگیرند؟
مگه پریناز احساس و زندگیش را از سر راه آورده که تو بگی حالا صبر کن من برم یه مدت همسر سابقم را عقد کنم ببرم گردش، بعد دوباره می آم؟
دخترم می گه نمی رم خونه بابا بزرگ چون خونه شون کوچیکه. اینجا استخر داره باغ داره !! همسرت را طلاق دادی، دخترت را که طلاق ندادی. خب یه آپارتمان می گرفتی که نرن خونه بابابزرگ که شلوغه!
حالا هم که یه شبه، از فکر طلاق رسیدی به خونه به نام کردن و تنیس بازی کردن و ...
آره عزیز، یا شایدم آر،
من خیلی شرمنده ام که این قدر بد نوشتم. ولی فقط باورم نشد. شما به دل نگیر و کار خودت را بکن. من را هم بخاطر جسارتم ببخش.
ولی اگر هم راست باشه، این همه هیجانی و سریع جلو رفتن ماجرا، نشانه ی یک مشکل است.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
سلام
راستش من هم مثل پیدا یه مقدار تعجب کردم از اینکه هنوز هیچی قطعی نشده شما سه دنگ خونه میخوای به نام اون خانم بکنی البته درسته که باید اعتماد اون جلب بشه ولی خیلی سرعت گرفتید اون هنوزم کامل نشون نداده اون آدم شکاک قبلی هست یا نه خوب اگه دوباره برگشت خونه اول چی؟
یه خرده به نظر من هم اگه آرامتر پیش برید بهتره
به قول شاعر
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود