RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
در چرخه طبیعت ، پدیده از دست دادن ، عنصری ضروری و در خور توجه است . غنچه های گل سرخ در پی استحاله جوانه ها ، سبز شدن گیاه در پی دگردیسی دانه و آغاز روز در پی رفتن شب پدید می آید . این همه حکایت از بازآفرینی های مکرری دارد که در پی هر از دست رفتن در چرخه آفرینش پدید می آید .
اگرچه جدایی برای شما اتفاق افتاده هست ، اما باید از این اتفاق ، زندگی جدیدی را بنا کنید
معمولا 6 ماه تا 1 سال زمان لازم هست که به بازپروری خودتون بپردازید که برای شما این مدت کوتاه تر هم خواهد بود ، سعی کن پربار این دوران را پشت سر بگذاری
14 سال زندگیتون هست ، همین جوری که باید باشه ، نه انکار و نه افسوس ، واقعیتی که می پذیریم ، مثل واقعیت ماهیت گرما و سرما
برای بعد از این لحظه ، برنامه ات چیست؟
زندگی که می خواهی داشته باشی را هم اکنون بنا کن
مقاله های زیر را چاپ بگیر و هر روز مرو کن ، تکرار کردن یکسری از مطالب باعث میشه اونها ملکه ذهنمون بشه
گذراندن مراحل پس از جدایی
ترمیم و التیام شکست های عاطفی
آیا طلاق فایده ای هم دارد
آرامش بعد از طلاق
تغییرات زندگی پس از طلاق
تاپیکی بسیار تاثیرگذار ، حتما بخونیدش ( کلیک کنید)... واقعا که در یکایک خط های تاپیک درس های زندگی را آموختم ، درس هایی که مدیر تیتر وار آورده هست ... اگر مادر فائزه توانست پس یعنی همه می توانند
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام به فائزه
اعتراف می کنم که درسهای عملی که از زندگی پر بار شما عزیزان می گیرم ، موجب بالندگی من و هر بازدید کننده ای می شود.
واقعا غرق شادی می شوم وقتی می بینم که چگونه تصورات قالبی بسیاری از افراد را در مورد طلاق و فرزندان طلاق با این لطافت خاص و شیرینی بیان، در هم می شکنی.
زندگی تو و مادرت می تواند چراغ روشن و الهام بخشی در مسیر زندگی بسیاری از خانواده هایی قرار بگیرد که با چنین گرفتاریهایی روبرو هستند. من با اجازه شما متن شما را مجددا در ذیل می آورم و بندهای از آن را دوباره به لحاظ اهمیت آنها مورد واکاوی قرار می دهم.
بنده به 25 راه کار عملیاتی و دقیق مبتنی بر نظریه های روانشناسی را که در یادداشت فائزه عزیز آمده است را با توجه به یادداشتش ، اشاره می کنم و در انتها تمام این 25 بند را جدا گانه می آورم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط faezeh
:rolleyes:باسلام:
با عرض ادب و احترام .گوشه ای از داستان زندگیم رابرایتان تعریف می کنم:
بعد از جدا شدن پدر و مادم ،به مادرم ضربه ی سختی وارد شد . و دوری برادرم این درد را طاقت فرسا ترمی کرد . اما
مادرم با وجود داشتن کوهی از مشکلات مقاومت کرد بااینکه به شدت زمین خورد ،باز بلند شد(1- انعطاف پذیری، کنترل احساسات)
و به راهش ادامه داد.با اینکه
طلاق درظاهر ناپسند و زجر اوربود ولی درس های خوبی به او داد سختیهای زندگ معلمی سختگیرند ولی ثمره های شیرینی دارند (2 - باز تعبیر رنجها، رابطه رنج و لذت).
او مقاومت و صبوری را به خوبی فراگرفت .مخصوصا درد فراق فرزندش . طلاق ،با اینکه واقعا درد اوربود و به خاطر ان بسیاری از چیزهای زندگی اش را از دست داد اما شاید شروعی تازه برای رسیدن به سعادت واقعی بود
نمی خواهم بگویم طلاق درست است. اما حالا که این اتفاق افتاده است حتما خیری درآن است(3 - سازگاری با شرایط و نقش امید) .
هیچ گاه نمی توان درباره ی خوش بیاری وبدبیاری حوادث قضاوت کنیم
بعضی اوقات فکر می کنیم یک چیز به ضررماست ولی درحقیقت ،ان خیر است (4 - اعتراف به اینکه آگاهی مطلق به همه متغیرها نداریم)
مادرم همیشه می گوید :ازخدا خواسته بودم مرا تربیت کند
وحالا شاید این طلاق راهی بود برای تربیت شدنم(5 - استفاده بهینه و ساختن پل از آنچه که در ظاهر شکست به نظر می رسد) .
او کاملا درست می گوید
او طلاق را یک حادثه نمی داند بلکه آن را یک فرایند می داندکه از اعمال خود انسان نتیجه میشوداو ان قدر واقع بین شد که پذیرفت خود نیز اشتباه کرده بود و نخواست همه تقصیرها را به گردن دیگران بیاندازد (6 - مسئولیت پذیری، واقع بینی و تحلیل منطقی)
بنابر این با همت خود
به بررسی نقاط ضعف و قوت خود پرداخت و برای تکرار نکردن اشتباهاتش دست به کار شد (7 - استفاده از تجارب و بکارگیری آنها)
بااین که دراوایل طلاق مخصوصا دوسال اول واقعا پژمرده و رنجیده شده بود اما تحولی دراو صورت گرفت
شروع به خواندن کتاب و بالا بردن اگاهی خود درمورد زندگی کرد(8 - نقش آگاهی در خوشختی انسان)
او کتابهایی در زمینه خانواده خواند و
سعی کرد خود راتغییردهد تغییردادن شخصیت واقعا مشکل(9 - تاکید بر تلاش و بینش به سختی واقعیات) است .
خیلی از خانواده هاواقعا اگاه و موفق اند ودر تربیت فرزندان کوشا هستند.بنا براین فرزندانی تحویل جامعه می دهند که به درستی تربیت شده اند.
بعضی ها معتقدند برای شناخت یک فرد باید به سطح خانواده ی ان فرد نگاه کرد .اما این تعبیر درهمه ی موارد درست نیست
همیشه استثناهایی وجود دارد(10 - منحصر به فرد بودن انسانها و موقعیت ها) .
ازنظرمن دو انسان خوبی که یکی درخانواده ای خوب تربیت شده و یکی خود ،این خوبیها را کسب کرده واقعا متفاوتند.
کسی که خودش بخواهد فضایل اخلاقی را کسب کند و این کاررا بکند ارزش بیش تری(11 - اشاره به حق انتخاب و تلاش و ارزش آن) دارد ..
مادرم
درکودکی از لحاظ عاطفی کمبودهایی داشت(12 - اشاره به نقش تربیت و کودکی در بزرگسالی)
اما سعی کرد
جایی برای این کمبود ها دروجود من و برادرم باقی نگذارد ودرتربیت من و برادرم واقعا تلاش کرده(13 - متمایز شدن انسان حتی از تربیتی که داشته است-اختیار داشتن آدمی-) است.
او درمورد شوهرداری و راه و شیوه های ان چیزی نمی دانست به خاطرهمین نتوانست درزندگی خودش با پدرم موفق باشد (14 - اشاره به مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در ازدواج)
ولی بعداز جداشدن به جای رفتن به بیراهه و ناامید شدن،به دنبال ساخته شدن رفت.او همیشه با نصیحت های دلسوزانه اش مرا بهره مند می کند و برایم ارزوی خوشبختی می کند .اویاد گرفت
اشتباهات خود را بپذیرد ودرصدد جبران ان ها براید (15 - اشاره به انتقاد پذیری و نقشش در تغییر مثبت انسانها) .
کاری که خیلی از انسانها موفق به انجام دادن ان نمی شوند.خوشبختانه دراین راه موفقیتهایی به دست اورد.رفتارش تغییر کرد امیدش را بازیافت و حقیقت زندگی را بهتر درک کرد .
ارتباط بین من و مادرم واقعا عالی است .من واو همدیگررا واقعا دوست داریم و مرهم دردهای یکدیگریم .گاهی او با همدردی هایش به من ارامش می دهد وگاهی من(16 - ارتباط قوی ، عاطفی و دوسویه والدین و فرزندان).
من و او
مثل دو دوست تصمیم گرفتیم با توکل به خداوند واراده ای استوار برای دستیابی به سعادت تلاش کنیم ودرسختی ها درکنار هم باشیم(17 - نقش ایمان و توکل به همراه تلاش در گذر از بحرانها).
حالا
من و او به اینده ی درخشان خود ایمان داریم خودرا باور کرده ایم(18 - نقش مثبت اندیشی و خود باوری در رشد انسان)
و از حوادث گذشته درس گرفته ایم.یک بار وقتی از
اوضاع خانمان کلافه شده بودم به مادرم گله کردمکه : ازاین وسایل کهنه و از این جای کوچکی که دران زندگی می کنیم خسته شده ام .پس کی همه چیز درست می شه؟اومرا در اغوش کشید و گفت : به زودی .مطمئن باش که اینده ای زیبا در انتظار ماست(19 - توضیح مفاهم بسیار انتزاعی مثل دید مثبت به آینده با استفاده از یک مثال کاملا عملیاتی).
گاهی
به خاطر نداشتن چیزهایی حسرت می خورم(20 - عدم سرکوب احساس و تصدیق آن)
اما بازبه خودم می ایم و
پیش خودمی گویم «همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست »باید با واقعیات زندگی روبرو شد وباشرایط زندگی هماهنگ شد واززندگی درس گرفت (21- فهم ماهیت زندگی و آمادگی مقابله با آن).
باید دربدترین شرایط هم بهترین بود
مثل خیلی از انسانهای موفقی که درابتدا،زندگی سخت و دشواری داشتندولی درنهایت با تلاش به موفقیت های بزرگی دست یافتند(22 - اشاره به نقش مثبت الگوهای مثبت).
هروقت که
این گونه فکر میکنم ارامش پیدا می کنم (23 - نقش تفکر و ذهنیت در آرامش و خوشبختی)
و خدا را شکر می کنم و ازخدا یاری می طلبم درست است که در زندگی کمبودهایی دارم .ولی
وقتی با دید دیگری به آن می نگرم می فهمم زندگی دارای ویژگی های خوبی هم هست که ارزش امید واربودن به انها را داشته باشد(24 - تغییر زاویه دید و باز تعبیر مسائل).
به خاطر همین تصمیم گرفتم
هدف هایی بزرگ و ارزشمند برای خود تعیین کنم وبه سمت انها حرکت کنم ودراین راه از طوفان حوادث و مشکلات نترسم . . زندگی را امانتی ازجانب خدا دانستم پس باید باشرایط ان سازگار شوم ونباید درمورد خوب وبدآن قضاوت کنم چرا که این زندگی اصلا تعلقی به من ندارد واز ان خداست وپس از مدتی باید انرا به خدا تحویل دهم انوقت است که معلوم میشود بااین امانت چه کرده ام؟
(25 - نقش هدف های جاوید، جهان بینی و ایدولوژی در حرکت بخشی ، جهت، استمرار و موفقیت)
زندگی با وجودغمها و اندوهها یش باز هم زیباست چرا که امانت خداست پس حق ندارم این زیبایی را با نا امیدی و کفر گفتن از بین ببرم .چرا که روزی مواخذه خواهم شد.
درپایان صحبتم این سوال رادارم.من عقیده دارم که فرزندان طلاق صد در صد اسیب هایی می بینند اما نمی توان گفت که صددرصد افراد موفقی نمی شوند!!! با من موافقید؟:rolleyes:
دختر گلم فائزه، با متن پرمحتوایی که از تو آوردم هم اکنون حتی در اینکه فرزندان طلاق صد درصد آسیب هایی را می بیینند ، شک کرده ام ، اما در موفقیت کسی که چنین افکار و روش متعالی را دارد شک ندارم، حالا خواه فرزند طلاق باشد یا نباشد...
جا دارد از سمیه و طاهره هم به خاطر یادداشتهای روشنگرشان حول یادداشت فائزه تشکر کنم که خیلی زیبا و قوی مورد تحلیل قرار داده اند.
در ذیل مجددا 25 موضوع محتوایی نهفته در یادداشت قشنگ فائزه را استخراج کرده و قرار می دهم.
1- انعطاف پذیری، کنترل احساسات
2 - باز تعبیر رنجها، رابطه رنج و لذت
3 - سازگاری با شرایط و نقش امید
4 - اعتراف به اینکه آگاهی مطلق به همه متغیرها نداریم
5 - استفاده بهینه از امکانات و ساختن پل از آنچه که در ظاهر شکست به نظر می رسد
6 - مسئولیت پذیری، واقع بینی و تحلیل منطقی
7 - استفاده از تجارب خودمان و دیگران و بکارگیری آنها
8 – نقش مثبت آگاهی در خوشبختی انسان
9 - تاکید بر تلاش و بینش و یقین به سختی نهفته در واقعیات
10 - منحصر به فرد بودن انسانها و موقعیت های آنان
11 - اشاره به حق انتخاب و تلاش آدمی و ارزش آن
12 - اشاره به تاثیر تربیت و حوادث کودکی در بزرگسالی
13 – متمایز بودن انسان (حتی متفاوت از تربیتی که از طریق والدین کسب کرده است
15 - اشاره به انتقاد پذیری و نقشش در تغییر مثبت انسانها
16 - ارتباط قوی ، عاطفی و دوسویه والدین و فرزندان
17 - نقش ایمان و توکل به همراه تلاش در گذر از بحرانها
18 - نقش مثبت اندیشی و خود باوری در رشد انسان
19 - توضیح مفاهم بسیار انتزاعی مثل دید مثبت به آینده با استفاده از یک مثال کاملا عملیاتی
20 - عدم سرکوب احساسات و تصدیق آن
21- فهم ماهیت زندگی و آمادگی مقابله با آن
22 - اشاره به نقش مثبت الگوهای مثبت
23 - نقش تفکر و ذهنیت در آرامش و خوشبختی
24 - تغییر زاویه دید و باز تعبیر مسائل در جهت خوشبختی
25 - نقش هدف های جاوید، جهان بینی و ایدولوژی در حرکت بخشی ، جهت دهی و استمرار موفقیتها
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اگر واقعا بی اهمیت باشه خوبه، دلیلش هم برای من مشخصه.
سلام آقا آرش، نه اصلا خوب نیست، اصلا نشونه ی خوبی نیست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
یک هفته از جدایی گذشت، عذاب وجدانی ندارم. دلتنگی هم ندارم.
اگه مرغی که برای یکسال باهاش زندگی کرده بودید، از زندگیتون رفته بود و بعد از یک هفته چنین احساسی رو تجربه می کردید هم طبیعی نبود! چه رسه به حالا...
از پست هایی که در تاپیک هاتون گذاشتید، به نظر می رسید به یه سری از کاستی های اخلاقیتون ناآگاهید. آرزو می کنم (واقعا از ته دل آرزو می کنم) آنکس نمانی که نداند و نداند که نداند. :72:
به نظرم می رسید همسر سابقتون بیش از هرچیز به آسایش روانی نیاز داشت، و همین انگیزه اصلی جداییش بود. امیدوارم موفق بشه برای خودش و دخترش این آسایش رو فراهم کنه. :72:
دلم می خواد برای هر سه تاییتون از خدا آرامش و شادی و ایمان بخوام، اما این درخواست عبثیه که از خدا بکنم! چون هیچکس به اندازه اون برای شما اینها رو نمی خواد... پس آرزو می کنم هممون تصمیم بگیریم چشم هامون رو به روی نور باز نگهداریم.
موفق باشید.:72:[/align]
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
امروز تقریبا سه هفته از جدایی گذشت.
بعضی اوقات دلم به شدت برای دخترم تنگ میشه، حتی گریه کردم.
فقط گاه گداری زنگ میزنه و پول میخواد
من هم فوری پول واریز میکنم.
بله یک سری کاستی های اخلاقی دارم این طبیعی هستش، اما چی واقعا؟
ممنون میشم از کاستی های اخلاقی من بگید همونهایی که از پست های من برداشت کردید.
رک و صریح، من باید بدونم تا بتونم خودم رو اصلاح کنم.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقاي آرش
اول بايد بگم كه از اتفاقي كه براتون افتاد و منجر به اين جدايي شد متاسفم. براي كل اين دو سال متاسفم.
كاش هسرتون شما را با اين همه سوال بي جواب تنها نميگذاشت. حداقل ذهنتون را آرام ميكرد و بعد ميرفت. هر چند شما هم كمكي نكرديد كه اين اتفاق بيافته.
سرزنشتون نميكنم.
انسانها در عين حال كه خيلي ساده و شبيه بهم هستند ولي خيلي پيچيدهاند و در وضعيتهاي مشابه رفتارهاي متفاوتي را نمايان ميكنن.
بايد بگم كه من هم در وضعيت مشابه شما بودم. البته در نقطه مقابل شما. ميـونيد تاپيكهاي منو پيدا كنيد و بخونيد.
خيلي وقتها تصميمي را كه همسرتون گرفتند را گرفتم اما به خيلي از چيزها فكر كردم و تصميم گرفتم كه علي رغم درد و رنج فراواني كه متحمل شدم بمونم و اين زندگي را از نو بسازم. اما محكمتر.
خدا را شكر تا حدي هم موفق شدم. هر چند دلنگراني ها و دلشورهها دست از سرم بر نمي دارن.
و اما مشكلاتي كه من از تاپيكهاي شما متوجه شدم اگر ناراحتتون نمي كنم بيان كنم.
1- شما تمام احساساتتون را فقط تو دلتون به خانمتون گفتين. اشتباه نكنيد اگر نامه اي هم براش نوشتيد اين نامه حكايت از احساس شما نداشت. بلكه نامهاي براي اتمام حجت و اينكه ببين من همه كارهاي ممكن را دارم ميكنم. حالا خود داني ميخواي برگرد و ميخواي برنگرد. نامه و حرفاتون بوي دوست داشتن را نميدادن. بوي خواستن همسرتون را با تمام وجود نميدادن. ما هم اينور مانيتو همين برداشت را كرديم.
2- بسيار مغرور.
3- تكليفتون با خودتون هم روشن نبود. اينو همسرتون با تمام وجودش احساس كرد.
4- طوري وانمود كردين كه انگار تا آخر عمرتون اين مسأله را فراموش نخواهيد كرد و او را نخواهيد بخشيد.
5- فكر كرديد كه تمام مشكلات با پول حل خواهد شد.
6- شما در باطن خودتون زودتر از همسرتون به طلاق راضي بوديد. اينو زماني ثابت كرديد كه پاي فعال تمام دادگاه ها و قرارهاي دادگاهي ايشون بوديد. عجله شما بيشتر نمايانتر بود. البته از ديد همسرتون.
(اينها برداشت من از نوشته هاي شما بود. از بطن نامرئي نوشتههاتون. البته صد امكان وجود دارد كه اشتباه كرده باشم.)
اما آخرين و مهمترين و بدترين اشتباه شما:[b][size=medium]
متاسفانه آبروي همسرتون را پيش خانواده خودش و خودتون برديد. اين مسأله كم چيزي نبود.
همسرتون هميشه اين دغدغه را خواهد داشت كي مي تونه غرور و آبروي از دست رفتهاش را بدست بياره.
هميشه نگران زخم زبان عمدي و غير عمدي خانواده خواهد بود.
هميشه نگران بزرگ شدن دخترتون و سوالهاش در مورد طلاقتون و احياناً مواخذه ايشون.
اگر خواستيد باز هم مي تونم از زبان همسرتون باهاتون صحبت كنم.
موفق باشيد.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقا آرش
به نظرم یه مدتی اصلا به این فکر نکنید مقصر کی بوده
سوالهایی از این دست و اینکه چرا با همه تلاشی که داشتی به نتیجه نرسیدی فقط روح آدم رو بیشتر از قبل فرسوده میکنه
فعلا در این مقطع از زندگیتون برای پیشرفت خودتون تلاش کنید
هیچ کس نمیتونه آینده رو پیش بینی کنه
شاید قرار بر این هست شما با فرد دیگری آشنا بشید و زندگی کنید و یا اینکه همسر شما در آینده با ابراز پشیمانی دوباره به سمت شما برگرده
فعلا تا اونجائیکه میتونید دیگه فکرتون رو حوالی حوادث گذشته درگیر نکنید چون فقط بیشتر گمراه میشید
این اتفاق جدایی در زندگی شما افتاده و شما باید بر مبنای اون زندگیتون رو برنامه ریزی کنید و به سوی آینده گام بردارید
فکر کردن به اینکه مقصر بودی فقط بیشتر ناراحتت میکنه و یا اینکه شما همه تلاشت رو برای بهبود زندگیت کردی ولی بازم به نتیجه نرسیدی چیزی از این اتفاق کم نمکینه
حقیقت این هست که این اتفاق افتاده و شما فقط باید با شجاعت بیشتر قدم های بعدی زندگیت رو برداری.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام كل پست هاتون رو خوندم و خيلي متاسف شدم كه به اينجا رسيديد ميتونم دركتون كنم وقتي يه كسي رو باتمام وجود دوست داري و تلاش ميكني نگهش داري ولي ميبيني كه اون اصلا براش مهم نيست اصلا انگار توزندگيش نبودي اين مطالب رو بااشك مينويسم من ضربه اي خوردم كه دوساله داغونم كرده ولي هنوز سرپام و دارم زندگي ميكنم اوايل خيلي سخت بود ولي كم كم عادت كردم شايد طلاق خيلي سخت باشه ولي دل كندن و خيانت ديدن ازاون سخت تره خداروشكركنيد كه خيانت نديديد تا ذهنتون هميشه آزارتون بده يا مثل من احساس دستمال كاغذي روداشته باشيد. فقط از خدا ميخوام بهتون صبربده و كمك كنه فراموش كنيد.