RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
<<< باغ همدردی 3 >>> آلاچیق کل کل<<< خوش آمدید >>>
این تیتر بالا شما رو یاد یه چیزی نمیندازه .
میبینید با حساسات یه پیره مرد چطوری بازی میکنند :302:
فکر کنم آلاچیق کل کل جزء افسانه ها شده .
اگر روزی صاحب چنین آلاچیقی بشیم معجزه شده افسانه ای به واقعیت پیوست:311:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
آره پدر بزرگ! دیدی چه خاکی و چوکمون شد؟ راس راسی که آلاچیق کل کل به افسانه ها پیوست! بفرمایید تحویل بگیرید بوستان آرامش و تلطیف روح رو !:58:
بدینوسیله از اعضا گرامی دعوت میشود هر چی عود و عنبر و شمع و ...خلاصه از این چیزا تو خونه دارید بیارید دور همی دود کنیم در ضمن یک عدد آنی هم جهت سرپرستی تمرینات یوگا و تای چی و از این قرتی بازی ها لازم داریم.
و البته یک تابلوی عظیم هم سفارش دادیم بزنند روی سر در این بوستان نوشکفته با این عنوان:
هر گونه کل کل مانع کسب است لطفا مزاحم نشوید حتی شما دوست ناباب عزیز!
حالا هی بگید ما از این لطیف بازیها بلد نیستیم!
شادی روح الاچیق کل کل صلوات!
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
کمی عصبانیم:320:
امروز کمی نا خوش احوال بودم پدر شوهرم به خاطر کاری چند روزی اومده شهرمون .امروز شوهرم از صبح رفته کمکش.من بهش گفتم ناهار می یاین خونه گفته بله.منم ناهار آماده کردم دقیقا همین الان به من زنگ زده ناهار مادربزرگم دعوتش کرده
واقعا جای ناراحتی نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آدم حس می کنه واسش ارزش قائل نمی شن.
البته تقصیر شوهر بی خیال منه.از صبح بهش یک کلمه نگفته رایحه ناهار درست کرده یا اصلا بپرسه ناهار می یای خونمون ؟چون تو این چند روز کارم شده خودمو خونه نگه داشتم زنگ زدم دعوتش کردم گفته جای دیگه قراره برم. حالا خوبه خودم نشستم ناهرمو خوردم وگرنه نمی دونم چه بلایی سرم می یومد
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
کمی عصبانیم:320:
امروز کمی نا خوش احوال بودم پدر شوهرم به خاطر کاری چند روزی اومده شهرمون .امروز شوهرم از صبح رفته کمکش.من بهش گفتم ناهار می یاین خونه گفته بله.منم ناهار آماده کردم دقیقا همین الان به من زنگ زده ناهار مادربزرگم دعوتش کرده
واقعا جای ناراحتی نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آدم حس می کنه واسش ارزش قائل نمی شن.
البته تقصیر شوهر بی خیال منه.از صبح بهش یک کلمه نگفته رایحه ناهار درست کرده یا اصلا بپرسه ناهار می یای خونمون ؟چون تو این چند روز کارم شده خودمو خونه نگه داشتم زنگ زدم دعوتش کردم گفته جای دیگه قراره برم. حالا خوبه خودم نشستم ناهرمو خوردم وگرنه نمی دونم چه بلایی سرم می یومد
سلام
سخت گیرد دنیا بر مردمان سخت گیر:305:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام
یادی از اعضای قدیمی تالار چند وقتی توی تالار نیستند خانم نازنین 1 خانم شیدا حاتمی خانم انی خانم موعود خانم شادی خانم رو زن گرد افرید اقای بی بی خانم باران 68 خانم با لهای صداقت خانم صبا 2009 اقای کامران خانم بلو اسکای خانم چشمک خانم بلوم خانم بهار شادی اقای کنجکاو اقای لرد حامد خانم طاهره چند وقتی توی تالار نیستند جا در تالار خیلی خا لی است امیدوارم زودتر به تالار بر گردید براتون ارزوی موفقیت سلامتی می کنم:72::72::72::72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
نمیدونم چرا یکم دچار افسردگی شدم
دلم میخواد تند تند ،روز و شبا بگذره و چشمم و باز کنم ببینم 10سال گذشته
یه حال بدی ام :(
خودمم نمیدونم چمه
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام،سلام...
نبينم بچه هاي همدردي غمگين باشن؟
بابانا سلامتي ميلاده...
تازه پاييزم كه اومده...هواي خنك دم غروبو احساس كردين؟
امروز سومين سالگرده ازدواجمه...هيچ كار خاصي نكردم...هيچ كادوي مهمي نگرفتم....شايدفقط به يه دسر خوشمره بعد شام اكتفا كنم...
اما مهمترين كارو كردم،خودم وهمسرموبه خاطر هر آنچه كه پيش اومده بخشيدم....
و به خاطر اين كه خداوند منان اين نعمت بزرگو بهم داده كه 3 سال در كنار مردي كه عاشقانه دوستش داشتم ودارم زندگي كنم،شكر گزارم...
خوشحالم كه بااين ازدواج قدم در راهي گذاشتم كه بتونم حقيقت زندگي وانسان بودنو درك كنم...
اقاي همسر از توام به خاطر اين كه همراهم بودي ممنونم(با اين كه ميدونم اينجارو نميخوني،شايد اين جمله رو بچسبونم رو در يخچال!)
خلاصه....حال خوشيست خود را به دستان خداسپردن،شك داري؟فقط يك بارامتحان كن:72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
بچه ها کسی از سبکتکین خبر نداره؟