دود گر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد،گرچه او بالاتر است
بی ادب از با ادب بالا نشیتد عیب نیست
روی دریا خس نشیند،قعر دریا گوهر است
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتری است؟
نمایش نسخه قابل چاپ
دود گر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد،گرچه او بالاتر است
بی ادب از با ادب بالا نشیتد عیب نیست
روی دریا خس نشیند،قعر دریا گوهر است
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتری است؟
قاصد امد گفتمش ان یار سیمین بر چه گفت........
گفت با دردم بسازد ..
گفتمش دیگر چه گفت..........
گفت دیگر پا زحد خویش نگذارد برون.........
گفتمش جمعست از پا خاطرم از سر چه گفت.........
گفت سر را بایدش از خاک ره کمتر شمرد.......
گفتمش کمتر شمردم زین تن لاغر چه گفت......
گفت جسم لاغرش را از غضب خواهیم سوخت .........
گفتمش من سوختم در باب خاکستر چه گفت......
.گفت خاکستر چو گردد خواهمش بر باد داد.........
گفتمش بر باد رفتم در صف محشر چه گفت.......
گفت در محشر به یک دم زنده اش خواهیم کرد......
.گفتمش من زنده گردیدم زخیر و شر چه گفت.....
گفت خیر و شر نباشد عاشقان را در حساب.....
گفتمش این است احسان چون از این خوشتر چه گفت..........................
.گفتا نگو دیگر چه گفت::Q
بیا تا لیلی و مجنون شویم ،افسانه اش بامن
بیا با من به شهر عشق رو کن،خانه اش با من
بیاتا سر به روی شانه هم راز دل گوییم
اگر مویت چو روزم شد پریشان،شانه اش بامن
سلام ای غم،سلام ای آشنای مهربان دل
پر پرواز واکن چون پرستو،لانه اش بامن
مگو دیوانه کو،زنجیر گیسو را زهم واکن
دل دیوانهِ دیوانه دیوانه اش ،با من
در این دنیای وانفسای حسرتزای بی فردا
خدایا عاشقان را غم مده،شکرانه اش بامن
مگو دیگر سمندر در دل آتش نمی سوزد
تو گرمم کن به افسون،گرمی افسانه اش بامن
چه بشکن بشکنی دارد ،فلک در کار سرمستان
تو پیمان بشکنی،نشکستن پیمانه اش بامن
شاد باشین و سبز در پناه حق!
سلام
هرچه از وی شــــاد گردی درجهـــــــان
از فــــــــــراق او بینــــدیش آن زمـــــان
زانچه گشتی شاد، بس کس شاد شد
آخـــــر از وی جست و همچون باد شد
از تو هم بجهد ، تودل بر وی منــــــــــــه
پیش از آن کو بجهـــــــد ،از وی بجـــــــه
ما ز بالائيم و بالا ميرويم
ما ز دريائيم و دريا ميرويم
ما از اينجا و از آنجا نيستيم
ما ز بيجائيم و بيجا ميرويم
كشتي نوحيم در طوفان نوح
لاجرم بيدست و بيپا ميرويم
همچو موج از خود برآوريم سر
باز هم در خود تماشا ميرويم
رفتن ما نيست در دور قمر
لاجرم فوق ثريا ميرويم
من غلام قمرم ، غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن ، شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج مبر ، هیچ مگو
دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت:
آمدم ، نعره مزن ، جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست ، دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که ولی ، جز که به سر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
*********************************************شع : مولانا
درد دل امام زمان (ع) با امام حسین (ع) که بصورت شعر درآورده شده
شاعر : یک بنده خدا
توضیحات۱:بیشتر بندهای این شعر بر محتوای زیارت ناحیه مقدسه ( که در آن امام زمان (ع)
با امام حسین (ع) درد دل می کند) و روایات دیگر که امام زمان (ع) فرموده اند ، گفته
شده است و کمی از آن هم حرف های دلی است.
توضیحات ۲: لطفاْ با حضور قلب بخوانید.
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
حسین جان مانده ام تنهای تنها
شده کرب و بلایم کوه و صحرا
حسین جان کاش ، من جای تو بودم
چو یارانت بدم گرد وجودت
شما گفتی ولی آنها نرفتند
مرا یاران همه یک یک برفتند
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
حسین جان سالها در انتظارم
هنوز حسرت به یاران تو دارم
حسین جان انتقام نگرفته ام من
به جای امّتم شرمنده ام من
حسین جان قطعه قطعه جسم اکبر(ع)
سر افتاده ی علی اصغر(ع)
دو کتف خونی و مشک ابوالفضل (ع)
کنار علقمه اشک ابوالفضل (ع)
کنار ناله ی جانسوز زهرا (س)
فرار کودکان در دشت و صحرا
همه منزل به منزل در اسارت
چنان که شد به آل تو جسارت
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
هر آنچه عمه ام زینب (س) کشیده
بود هر صبح و شام در پیش دیده
ز قلبم می زند بیرون شراره
چه کاری سخت تر از انتظاره
حسین جان از شما شرمنده هستم
گناه امّتم بسته دو دستم
چقدر دیگر بگویم من به امّت
دعا باشد کلید فقل غیبت
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
حسین جان امّتم بر تو بگریند
نمی دانند که خود با من چه کردند
هزار و یکصد و هفتادمین سال
چه کم آنکس که پرسیده ز من حال
هزار و یکصد و هفتادمین سال
چه میداند کسی دارم چه احوال
هزار و یکصد و هفتادمین سال
به دست و پای من زنجیر اعمال
هزار و یکصد و هفتادمین سال
برای عمه ام زینب می زنم پر و بال
هزار و یکصد و هفتادمین سال
به دل مانده هزار امید و آمال
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
توی کرب و بلای این زمونه
آدم قدر ابوالفضل (ع) و میدونه
توی کرب و بلای این زمونه
کسی وقت عمل باقی نمونه
تو کرب و بلای این زمونه
چقدر تیر گنه سویم روونه
توی کرب و بلای این زمونه
ندارم زینبی حرفم رسونه
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
شما با آن مصیبتها که دیدی
به امید ظهورم پر کشیدی
خدا داند چقدر در انتظاری
ز خون باری چشمم بی قراری
حسین جان کاش بودند عاشقانی
زبانی نه حقیقی، یاورانی
گناهان را به اشک خود بشویند
ظهورم را بخواهند از خداوند
خدا اذن فرج میده به دعوت
برای انبیا اینگونه سنت
اگر شیعه وفا می کرد به بیعت
نبود تاخیر به روی عصر غیبت
حسین جان مهدیم ، مهدی خسته
دلم از بی وفاییها شکسته
یا رب الحسین (ع) بحق الحسین (ع) اشف صدر الحسین (ع) به ظهور الحجه (ع)
یا حق ...
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&& &
تقدیم به عزیزان
http://www.atashehkhamoosh.blogfa.com/cat-5.aspx
سلام
دوستان در این مورد ازتون کمک می خوام:
چند سال قبل یه شعررو نمی دونم کجا خوندم یا شنیدم که مفهومش برام خیلی شیرین بود ولی فقط یه بیت اون تو حافظه ام مونده اگه کسی می دونه منو خوشحال کنه بقیه ی اونو اینجا بیاره لطفا.ممنونم
گرگ اجل یکایک می درد این گله به کجا می چرد
همه هستی من!
بند بند جسم من ،
شعله ی سوزانیست،
که تن پاک تورادرتب اغوش خودش،
تا برافروختگی نه...،
تا خودسوختگی خواهد برد!!!
فصل های عشق من،
بهار رنگینی است ،
که غم تلخ غروب فصل پاییز تورا،
تا ابد برسر یک شاخه سر سبز گره خواهد زد.
سلام به همه تازه وارد هستم با یه شعر شروع می کنم.:72::16:
باید ای دل انـدکی بهتر شویم
یا نه اصــلا ادمی دیگر شویــم
ازهمین امروز هنگام نمـــــــــاز
با خدا قدری صمیمی تر شویم