RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سلام آقا آرش
من بیشتر قسمتهای تاپیکتان رو خوندم. اگر اجازه بدید من نظر شخصی خودم رو میگم.
شما هنوز نمیدونید کفه بی اعتمادی به همسرتون سنگین تر هست یا کفه عشق و علاقه و خاطراتی که داشتید و به همین دلیل تکلیفتون با خودتون مشخص نیست.
آن چیزی که شما به دنبالش هستید اینه "همسر شما به اراده خودش بیاد با شما آشتی منه و همه اشتباهاتش رو جبران کنه به عبارتی منتظر نشسته اید که این اتفاق بیفتد" به عبارتی میخواهید ایشان کفه بی اعتمادی رو سبک و کفه علاقه رو سنگین کنه تا شما خیلی محکم تصمیم به ادامه زندگی بگیرید.
نظر شخصی من اینه: این اتفاق به احتمال زیاد نخواهد افتاد.
ظاهرا خانم شما لجباز هستند و آدمهای لجباز حتی به قیمت ضربه به خودشون به کسی که لجشون رو در آورده میخوان ضربه بزنن.ادامه زندگی با شما مسلما برای همسرتان راه بهتری هست تا اینکه در آینده با شخص دیگه ای ازدواج کنه ولی سرکوفت بشنوه که همسر سابقت به خاطر خیانت تو رو طلاق داد و ...
ولی ایشان روی لج افتادن.
به نظر من شما باید خودتون تکلیف کفه های ترازو رو مشخص کنید.اول باید ببینید بی اعتمادیتون به این خانم چقدر باید باشه اینکه شما میگید به خاطر آینده دخترتون راجع به روابط فعلی همسرتون تحقیق نمیکنید به نظر من اشتباهه
اگر ایشان الان هم با اون آقا در ارتباط باشه (که امیدوارم نباشه) آیا میتونه مادر مناسبی برای دختر شما باشه.چه جور دختری رو تربیت میکنه؟
اگر الان دور شدن دختر شما از مادرش ناراحتش میکنه،تربیت یک مادر نامناسب چقدر در آینده میتونه مشکل ساز باشه؟
آینده دختر شما با تربیت نامناسب بیشتر در معرض تهدید هست تا اینکه با یک تحقیق قانونی شما.
از کجا مطمئن هستید همسر شما اگر با اون آقا در ارتباط باشه، تصمیم به ازدواج با اون آقا داره.از کجا میدونید اون آقا ازدواج نکرده یا تمایلی به ازدواج با همسرتون داره که فکر میکنید تمایل خانم شما برای تعویق طلاق نشانه عدم ارتباط هست.شاید بخوان فقط دوست باشن و هیچوقت ازدواج نکنن.
به نظر من وقتی تکلیفتون با این قضیه مشخص شد تصمیم میگیرید که میخواهید زندگی کنید یا نه!
اگر تصمیم به ادامه زندگی گرفتید خوب کمی منت کشی کردن چه ایرادی داره؟ به خاطر عشقی که توی همه این سالها داشتید و به خاطر دخترتون.
شما خودتون رو از این برزخ باید نجات بدین و منتظر پیش قدم شدن ایشان نمانید.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
میدونم که خانم من الان شرایط راحتی نداره، به شدت لاغر شده و اوضاع مالیش هم ظاهرا مناسب نیست، یک خونه اجازه کرده و خب هزینه های بچه هم هست، یک اشتباهی که کرد این بود که رفت برای بچه هم درخواست نفقه داد، در حالیکه من برای بچه هزینه پرداخت میکردم، اما وقتی حکم دادگاه اومد و نصف مبلغی رو که من قبلا می دادم تعیین کرد، من هم بر اساس همین حکم عمل می کنم.
به علاوه اون آقا ظاهرا خارج زندگی میکنه، لا اقل خانمم اینو گفت و آدرس ایمیلش هم همینو میگه هرچند اینا دلیل نمیشه.
من یه چیزی رو می دونم حقیقت بالاخره روشن میشه، دیر یا زود، حتی بچه هم بالاخره میفهمه که کی این زندگی رو بهم زده و نابود کرده و چرا، دخترم هم اول آخر راهی نداره جز اینکه برگرده پیش من، این ها مواردی هست که من بهش ایمان دارم.
من آدرس خونه ایی که همسرم اونجاست رو دارم، اگر هم جاشو عوض کنه خیلی سریع می تونم متوجه بشم،
بنابراین اگر بخوام از ته و توی قضیه سر در بیارم کار مشکلی نیست.
ولی همانطور که در پست شماره 60 گفتم من برای رسیدن به این خانم خیلی دردسر ها کشیدم، الان برای به دست اوردن دوبارش انگیزه ایی ندارم، همانطور که شما گفتید اما منتظرم که خودش برگرده، اگر هم برنگشت من راه خودم رو میرم،
زیاد هم البته نمی تونم بهش فرصت بدم، اولا درخواست ترک تعقیبی که دادم ابدی نمیتونه باشه و یه روزی باید پیگیری کنم، دوم اینکه من به عنوان یک مرد چند وقت می تونم تنها زندگی کنم؟فکر میکنم تا همین الانش هم اشتباه میکنم که تنها هستم.
__________________________________________________ _________
خانم نگین ایران گرامی، حرف آنی رو قبول دارم، مقتضای شرایط الان اینه، من وارد یک جنگ ناخواسته با شریک زندگیم شدم، بعضی وقت ها وارد دالان هایی میشیم که چاره ایی نداریم جز اینکه در همون مسیر حرکت کنیم. اما وقتی خارج شدیم میشه راه رفته رو برگشت و جبران کرد، من منتظر خروج هستم، یا به تنهایی خارج میشم و راه خودم رو ادامه می دم یا اون خانم هم با من میاد بیرون و راه رفته رو بر میگردیم.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نقل قول:
من فکر میکنم من علاقه ام رو نشون دادم، اون باید عشق منو درک میکرد،
به نظر من عشق و علاقه یک تیکه جواهر نیست که بدی به طرف بزاره تو صندوق بعد هر چند وقت یکبار بره نگاش کنه یادش بیاد که چه گوهری بهش دادین.
هر رابطه قشنگی، هر عشقی، هر اعتمادی مثل یک گیاه زندست. باید مرتب بهش رسید. آبش کم بشه، نور نداشته باشه یا خاکش رو عوض نکنی پژمرده میشه. یک فرآیند زندست این موضوع.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
[align=justify]سلام آرش عزیز،
فرمودید سوال اصلیتون این هست که آیا درسته بخاطر برگردوندن همسرتون هر کاری انجام بدید یا نه؟
قبل از اینکه پاسخ این سوال رو بدم، می خوام بدونید من کاملا متوجهم که تا حالا هم بیشتر از ظرفیت روانی یک انسان عادی تحمل کردید، و این صبر شما رو تحسین می کنم.
اما بیاید یک لحظه فکر کنیم که اگه شما دل همسرتون رو بدست بیارید و برش گردونید، چه چیزی از دست خواهد رفت؟
اگه برید در خونش، با تمام عشقی که دلش می خواد در شما ببینه، در آغوش بگیریدش، و با قاطعیتی که دلش رو تسلیم کنه، بیاریدش خونه خودتون، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اگه این هزینه و وقتی و انرژی ای که الان دارید می گذارید رو تو زندگی مجددتون صرف کنید و راه ترمیم زندگی رو از داخل پی بگیرید، چه اتفاقی میفته؟
در بدترین وضعیت موفق نمی شید دیگه، درسته؟ بدتر از این نمی شه که باز هم اتفاقات سابق رخ بدن. خب در اون صورت دیگه شما با قاطعیت جدا خواهید شد. نیست؟ دیگه شک و تردیدتون برطرف خواهد شد.
غیر از اینه؟ دارم اشتباه می کنم؟
این که پرسیدم حقیقتا سوالم بود آقا آرش، دلم میخواد جوابش رو بدونم.
شما همسرتون رو دوست دارید.
خب این علاقه (نمی گم عشق) ارزشش رو نداره که یکبار بخاطرش با تمام قدردتون اقدام کنید؟ حداکثر چیزی که از بین میره، غرورتونه، نیست؟ غروری که می تونیم بعد از شروع دوباره زندگیتون بشینیم فکر کنیم ببینیم چطور می شه دوباره ترمیمش کرد.[/align]
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش
الان 65 تا پست اینجا ارسال شده. دوست دارم ببینم از همه این حرفها:
آیا به نکته جدیدی رسیدین؟
آیا این حرفهای مختلف دریچه جدیدی رو به روی شما باز کرده و از زاویه جدید به مشکلتون نگاه کردین؟
آیا این حرفها باعث شده که سوالات جدیدی براتون پیش بیاد یا حتی به بعضی سوالهاتون جواب داده بشه؟
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
از محبت دوستان که وقت می ذارند و میان اینجا و تلاش می کنند که بتونم مسیر درست رو انتخاب کنم ، صمیمانه تشکر میکنم.
من الان از یک تئاتر کمدی بر می گرد، جالب بود، شاد و خنده دار، جای همه دوستان خالی، خیلی خندیدم.
بعد از اینکه از تئاتر بر میگشتم گفتم، بعضی ها زندگی رو انقدر سخت می گیرن؟چه اشکالی داشت اگر می شد به خانمم زنگ بزنم و بگم من دارم می رم یک تئاتر کمدی، تو هم بیا تا شاید روحیه ات عوض شه و بتونیم با هم حرف بزنیم و مشکلاتمون رو حل کنیم؟
فکرش رو بکنید؟همه چیز به همین راحتی و سادگی بود، مگه دنیا چقدر ارزش داره که باید این زندگی کوتاهمون رو به خاطرش تلخ و سیاه کنیم؟
مگه همین خنده ها و شاد بودن ها و کف زدن ها از قشنگی های زندگی نیست؟چرا باید تلخ کامی ها، دعواها، قهر و کینه ها را جایگزینشون کنیم؟
چه اشکالی داشت که من و همسرم و دخترم مثل بقیه کنار هم بودیم و باهم میخندیدیم.
نه مثل امروز که زنگ زدم دخترم جواب نداد و بعد اس ام اس دادم بهش: خوبی بابا؟ و جواب داد: باهات کاری ندارم.
بعد زنگ زدم خانمم، قطع کرد.
من حس میکنم هر راهی می رم بسته است، من مطمئنم دسته گل و شیرینی هم بگیرم دری باز نمیشه، از پنجره هم برم همینه.
من آدم مغروری هستم دوستان، خیلی مغرور، من دارم خودم رو نابود میکنم وقتی زنگ میزنم و جوابی نمی گیرم، زندگیم رو دوست دارم اما زندگی به بهای آرامش، آسایش و عشق و محبت، نه به بهای تا این حد شکستن غرورم.
من الان بیش از هر چیزی به کسی نیاز دارم که اعتماد به نفس منو بهم برگردونه، غرور شکستمو ترمیم کنه، دل زخم خوردمو مرهم بذاره.
آدم منفعلی نبودم و نیستم و وقتی میخوام به چیزی برسم هر تلاشی میکنم، اینو به همه هم ثابت کردم، تو این قضیه ولی بریدم،
__________________________________________________ ____________________________
خانم آزرمیدخت گرامی، طبعا اگر نه بگه چیزی بدتر از گذشته نخواهد بشد، اما انرژی منفی دیگه ایی منو در بر میگیره و فشاری که روی من هست تشدید میشه، با اینحال من تا آخر هفته منتظر می مونم تا خودش زمانی رو برای حرف زدن مشخص کنه، اگر کرد که من هم آشتی جویانه قدم جلو می ذارم و سعی میکنم نظرش رو با تمام وجودم جلب کنم، اما اگر نکرد با خودش یا خانوادش صحبت میکنم و میخوام به من وقتی بدن تا همه حرفامو بزنم، قطعا اون موقع موضع من شاید آشتی جویانه نباشه،
خانم نگین ایران گرامی، لطف دوستان خیلی به من کمک کرد تا با خودم بیش از پیش کنار بیام، جواب خیلی سوالاتم رو گرفتم، این برام مهم بود که خانم ها در این قضیه چه نگاهی دارند، خیلی جالب بود که همشون بالاتفاق می گفتند برو سراغ خانمت، این یعنی باور دارند که ممکنه زندگی من دوباره شکل بگیره، علی رغم تمام حرمت شکنی هایی که بوجود اومده، خب این به من خیلی امید داد.
برای یکی از پرونده ها یک وکیل آقا گرفتم که قبل از تشکیل جلسه دادگاه وقتی جریان زندگی منو فهمید می گفت زودتر این ماجرا رو تمام کن حق و حقوق خانم رو بده بره، اون خانم دیگه زن زندگی نیست،
قرار بود که بعد از جلسه دادگاه بهش پیشنهاد بده تا توافقی تمومش کنیم و انقدر خودمون رو آزار ندیم، من تو اون جلسه حاضر نشدم اما وکیلم با خانم صحبت کرد.
گفت خیلی باهاش حرف زدم اما به هیچ عنوان راضی به برگشت نبود، گفتم در مورد جدا شدن توافقی باهاش حرف زدید؟گفت نه نخواستم در اون جلسه مطرح کنم، این آقای وکیل گفت، به نظر من مشکل شما اصلا جدی نیست و انقدر اختلافات شما حاد نیست که نشه حلش کرد شما افتادید تو یک چرخه ی لج بازی بچه گانه.
ایشون که وکیل دلسوزی هم هستند به من توصیه کرد که سعی کن با خانمت صحبت کنی و از کلمات قشنگ و محبت آمیز استفاده کنی.
این دقیقا حرفی بود که دوستان در این تاپیک به من گفتند، من دارم سعی میکنم این چرخه رو یک جایی قطعش کنم اما از من به تنهایی کاری بر نمیاد،
با اینحال لطف دوستان به من خیلی کمک کرد تا بتونم یک مسیر مشخص رو انتخاب کنم و برم ببینم چی پیش میاد.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
خوشحالم که امشب حالتون خوبه و خندیدین. چه کار خوبی کردین که امشب خودتون رو خوشحال کردین. آفرین! :104: :104:
امیدوارم به زودی زندگی دوباره به روتون بخنده :72:
راستش از جواب دخترتون خیلی ناراحت شدم. یک لحظه نفسم بند آمد و اشک تو چشمام جمع شد. واقعا متأسفم و امیدوارم یک روز بیاد محکم بوستون کنه و تمام این ناراحتی ها رو از دلتون دربیاره. شایدم خانمتون جواب داده به جای دخترتون.
من با پیشنهاد آزرمیدخت عزیز خیلی موافقم. اما معتقدم که خانمتون تنها با ابراز عشق برنمیگرده. تو این جوی که بوجود آمده ممکنه فکر کنه که شما به خاطر خودتون، به خاطر تنهایی، به خاطر نبودن به قول خودش سرویس های اون دارید ابراز عشق میکنید. باور عشق الان براش سخته.
من در حد فهم خودم از ماجرا به نظرم می رسه که چیزی که خانمتون الان احتیاج داره "احساس درک شدن" هست. من که خودم رو میزارم جای خانمتون اگر حس کنم که درکم کردی، اونجا که بهت گفتم بهت اعتماد ندارم باهام به خاطر این بی اعتمادی غصه خوردی، بهم گفتی که آره راست میگی فلان کار من باعث بوجود آمدن این حس در تو شد و ازم پرسیدی که چه کار کنم دوباره بهم اعتماد کنی، اونجا که رفتم با یک مرد دیگه حرف زدم، بهم بگی عزیزم چه دردی داشتی که این کار رو کردی می خوام بفهممت نمیخوام سرزنشت کنم و ... اگر ببینم که اون دیوار حق به جانبی شکسته شده من هم از لجبازیم دست بر میدارم. مثل موم نرم میشم. این طوری سرم به سنگ میخوره و عقلم میاد سر جاش.
برای همین من فکر میکنم قدم اول اینه که به قصد درک کردن خانمتون یک بار دیگه ماجراها رو مرور کنید. حتی مثلا میتونید یک موردی که خانمتون فکر میکرده حق با اونه و شما هم فکر میکردید حق باشماست رو مطرح کنید تا دوستان نظر بدن. شاید واقعا شما جنبه هایی از احساس خانمتون رو باهاش آشنا نیستید. وقتی که یک قسمتی از حق رو به اون دادین و مسؤولیت اشتباهات ناخواسته خودتون رو پذیرفتین اون وقت، وقت اجرای پیشنهاد آزرمیدخت هست. چون اون موقع شما اگر به خانمتون بگید درکت کردم راست گفتید و میگن صداقت مثل یک شمشیر بران هست. کلامی که از دل برآید بر دل نشیند.
پیشنهاد میکنم یک چند روز یا کلا به این موضوع فکر نکنید. این فکرهای مربوط به دخترتون و خانمتون و دعواهاتون و کلا شرایط فعلای زندگیتون رو مثل یک لباس دربیارید و بزارید یک گوشه. اگر می تونید برین سفر. بعد به قصد بررسی مجدد ماجرا بیاین دوباره سراغ موضوع.
کتابی هست به نام " پنج زبان عشق" . من خودم نخوندم. اما خلاصش رو یکی برام تعریف کرده و خیلی خوشم آمده.
این کتاب میگه که بانک احساسی آدمها از 5 طریق مختلف پر میشه. هر کس یک زبان مخصوصی داره که اگر با اون زبان باهاش حرف بزنی عشق شما رو میفهمه. مثلا من فهمیدم که زبان شوهرم سرویس دادن هست. اگر همسرم میاد خونه براش میوه پوست بکنم. غذا آماده باشه. گاهی پشتش رو بمالم و ... خیلی خوشحال میشه. اما مثلا من زبان عشقم وقت صرف کردن هست. دوست دارم شوهرم برای من وقت بزاره و به حرفام گوش بده. یا با من بیاد بریم یک بستنی بخوریم و تو راه کلی با هم حرف بزنیم.
[/quote]
من یک سرچ سریع کردم رسیدم به این وبلاگ و این مطلب:
زبان ها:
۱- کلام تأیید آمیز
۲- وقت گذاشتن
۳- هدیه دادن
۴- خدمت کردن
۵- تماس فیزیکی
۱- کلام تأیید آمیز:
کلام تأیید آمیز فقط یک چیزه اونم این که کاری رو که طرف مقابل می کنه با کلامتون تأیید کنید و نشون بدید که این کار واستون دارای اهمیته زیادیه.
مثالی که در کتاب اومده بود این بود:
اگر همسرتون زباله رو بیرون برد تنها بگید، متشکر که این کار رو کردی.
فقط همین. شما باید نشون بدین که کار های طرف مقابل رو می بینید و واسه اون ها ارزش قائل می شید.
۲- وقت گذاشتن:
وقت گذاشتن در کنار هم بودن نیست، ما ممکنه ساعت ها در کنار هم بشینیم و به یه برنامه ی تلویزیونی نگاه کنیم اما برای هم وقت نذاریم و یا حتی کیلومتر ها از هم دور باشیم و با یه تلفن برای هم وقت بذاریم. وقت گذاشتن کار سختیه اما اگه عادت کنید که حضور طرف مقابل رو درک کنید واستون مثل آب خوردن می شه.
۳- هدیه دادن:
یک اصل اساسی هست و اونم اینه که کسی که هدیه می ده، هدیه هم می خواد و این یعنی اینکه اونهایی که زبان عشقشون هدیه دادنه بسیار هم هدیه می دن.
هدیه نباید یه چیز گرون باشه، هدیه می تونه یه شاخه گل، یه یادگاری و حتی یه دست نوشته باشه.
۴-خدمت کردن:
در کتاب داستانی بود راجع به زنی که به شوهر بسیار می رسید و انواع غذا ها رو درست می کرد و به او می داد و وقتی شوهر غذا نمی خورد زن عصبانی می شد و با او قهر می کرد. همه فکر می کردن عشق زن در غذاست اما اشتباه می کردن، زن خدمت می کرد و انتظار داشت خدمتش مورد تأیید قرار بگیره و صد البته که در مقابل خدمتی که می کرد انتظار خدمت از طرف مقابل رو داشت.
۵-تماس فیزیکی:
جمله ی عینی کتاب این بود:"تماس فیزیکی شامل برخورد شانه هاست تا شهوت انگیز ترین بوسه ها" اما تماس فیزیکی با سکس فرق داره در حالی که مکمل هم هستنداما با هم یکی نیستن.
آدمایی که خودشون رو به دیگران می چسبونن و دوست دارن که دیگران رو لمس کنن دارای این زبان سخت و جالب هستند.
ترجمه های متفاوتی از این کتاب هست.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
[align=justify]سلام،
قبل از اینکه به تاپیک شما سربزنم و پست آخرتون رو بخونم، تاپیک یکی از دوستان رو باز کردم. خیلی دلم شکست وقتی این قسمت از حرفاشو خوندم:
نقل قول:
من که تا آخر عمرم به هیچ مردی اعتماد نمیکنم وقتی شوهر من تونسته خیانت کنه هر مرد دیگهای هم میتونه!!!
آقا آرش من الان فقط می خوام بهتون بگم، من به شخصه خیلی ازتون متشکرم. بخاطر اخلاقتون، بخاطر اینکه می بینم دوسال به همسرتون وفادار موندید.
اینو از صمیم قلبم می گم، در حالیکه اشک تو چشمام حقله زده و بغض گلومو گرفته...
اگه شما اینجا نبودید، اگه تاپیک شما کنار اون تاپیک "خیانت" نبود، من الان خیلی غصه دار می شدم، خیلی به آقایون بدبین می شدم، خیلی از آینده ناامید می شدم.
مرسی که هستید آقا آرش، مرسی که به همسرتون وفادارید. نمی دونم چطور احترامی که براتون (برای تعهد و مسئولیت پذیریتون) قائلم رو ابراز کنم.
از صمیم قلبم آرزو می کنم مشکلتون حل بشه. این آرزوی منه، باور کنید.
:72::72::72:[/align]
[align=justify]نگین ایران عزیز، متشکرم که پست من رو کامل کردید. شما یه خانم متاهل هستید و قطعا با تجربه تر از من.
فقط من خواستم در این مورد ازتون بپرسم:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
من که خودم رو میزارم جای خانمتون اگر حس کنم که درکم کردی، اونجا که بهت گفتم بهت اعتماد ندارم باهام به خاطر این بی اعتمادی غصه خوردی، بهم گفتی که آره راست میگی فلان کار من باعث بوجود آمدن این حس در تو شد و ازم پرسیدی که چه کار کنم دوباره بهم اعتماد کنی،
من فکر می کنم گاهی بهتره که طرف مقابل زیربار درک یک سری از احساساتی که پیش اومده، نره.
ممکنه همسر آقا آرش صرفا به این دلیل که در مقابل اشتباه خودشون کم آوردن و نتونستن بپذیرن که "این من بودم که به آرش بد کردم"، این مسئله رو مطرح کردن که من بهت اعتماد ندارم! در واقع شاید خود اون خانم باور نداره که همسرش "حقیقتا" باعث سلب اعتمادش شده. حالا اگه طرف مقابلش بی اعتمادیش رو بپذیره، اون یکباره برمی گرده و دوباره به قضیه نگاه می کنه و اینبار باور می کنه که همچون چیزی رخ داده!
گاهی بهتره یک سری از احساسات ما کتمان بشن، تا اینکه درک بشن... چون در اون صورت خودمون هم بهشون شک می کنیم و می گیم خب حتما من داشتم اشتباه حس می کردم... به نظر شما اینطور نیست؟[/align]
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش
دوباره سلام
شما گفتید انرژی منفی به شما وارد میشه اگر به در خونه همسرتون برید و بد برخورد کنه.
منظور من از منت کشی انجام چنین کاری نبود.راههای دیگه هم هست که عشق و احساس مسئولیت شما رو میرسونه
مهمترینش توی همین نکته ای هست که گفتید "با خانمتون صحبت کنید بهش بگید دوست ندارید ایشان و دخترتون از نظر مالی توی مضیقه باشند بهشون بگید جدا از بحث دادگاه و قانون اگر نیاز به پول داشتند به شما اطلاع بدن تا نیازشون رو برطرف کنید"
معمولا بی تفاوت نبودن آقایان به نیازهای مالی خانمها باعث ایجاد حس خوشایندی در خانمها میشه.ضمن اینکه شاید بی علاقگی دختر شما برای صحبت با شما ناشی از مشکلات مالی موجود باشه.به نظر من راههایی رو انتخاب کنید که ضمن آسیب ندیدن غرور شما عشق شما رو هم برسونه.
البته نظر من مثل قبل این هست که اول از وفاداری ایشان به خودتون هم مطمئن بشید و بعد به اینکه دل ایشان را به دست بیارید فکر کنید.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سلام آرش
سئوال دارم . خوب فکر کن و جواب بده . ( پاسخ ها آره و نه است ) فقط در کنار هر پاسخ یک نمره هم بده که بشه یه تناسب و نسبتی برای میزان علائقت در نظر گرفت .
1-آیا خودت رو دوست داری ؟
2-آیا زنت را دوست داری ؟
3-آیا بچه ات رو دوست داری ؟
4-آیا علائقت رو در این زندگی دوست داری ؟
5-آیا حفظ کیان خانواده برات مهمه ؟
مرحله ی بعد اگر پاسخت به این سئوالها آره بوده باشه
-حاضری برای عشقی که ادعا کردی بها پرداخت کنی ؟!
-حاضری چه بهایی برای نگه داشتن زنت و دخترت و خانواده و زندگیت پرداخت کنی ؟!
و این سئوال ها هم کاملا بی ربط بی ربط است اما آرش جان شما جواب بده
-اگر همسرت رو طلاق بدی چیکار می کنی ؟ چه برنامه ای برای زندگیت داری ؟ چی چیزهایی بدست میاری ؟ چی چیزهایی از دست می دی ؟
-اگر همسرت رو طلاق ندی چیکار می کنی ؟ چه برنامه ای برای زندگیت داری ؟ چی چیزهایی بدست میاری ؟ چی چیزهایی از دست می دی ؟