RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانمی
همسر منم شباهتهای زیادی به همسر شما داره از این نظر که بحثو شروع میکنه و کاملا منو خلع صلاح میکنه و من همیشه کم میارم که از خودم دفاع کنم منم مثل شما تو زندگی هیچ وقت با کسی بحث نکردم و دفاع کردن از خودمو بحث کردنو بلد نیستم یا به قول این تالار اداب گفتگو رو بلد نیستم
ولی میخوام بگم عزیزم من مشکلاتم الان تا حدود زیادی حل شده
لینکی که دوستان برات گذاشتند مطالعه کن ازش پرینت بگیر موقع تنهاییت با ارامش چندین بار بخونش خیلی تاثیر داره من یه چیز دیگه هم تو زندگیم از همسرم یاد گرفتم
اینکه مدل دفاع کردن از خودش همون جوابهایی که در کمال احترام به من میده و از خودش دفاع میکنه و در واقع جای هیچ بحثی برام نمیزاره منم همون شیوه رو یاد گرفتم
همیشه سوالی ازش میپرسم که راضی به انجامش نیست خیلی محترمانه "نه" میگه ولی همیشه یه پرانتز باز واسه خودش میزاره که اگه خواست یه جایی از خودش دفاع کنه بتونه حالا منم همین شیوه رو یاد گرفتم خیلی هم جواب داده و موفق شدم
اصلا توهین نمیکنم عصبانی نمیشم صدامو بالا نمیبرم ولی نمیزارم حقی هم ازم ضایع بشه
خودشم فهمیده دارم از شیوه خودش استفاده میکنم گاهی لبخند میزنه و تحسینم میکنه
البته همه اینها مستلزم اینه که اداب گفتگو رو بدونی که من فکر میکنم همسرم تا حدود زیادی اینهارو میدونست منتها نه با ظرافتهای یه زن
حالا شما هم سعی کن از شیوه خودش ولی با استفاده از اداب گفتگو و در نهایت ظرافت و خانمی در حد یه خانم باهاش صحبت کن امیدوارم نتیجه بگیری
البته یه چیزیو بگم که اون کاری که میکنه "در مورد دیدن فیلمها" این خیلی غیر اخلاقیه و نمیشه باهاش راحت کنار اومد
سعی کن بتونی از دریچه صمیمیت و دوستی باهاش کنار بیای و ریشه و علت این کارشو بفهمی که حتما کمک بزرگی بهت میکنه در حل مشکلاتت
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
اره این لینکارو بخون بعدم حالا که شوهرتو و خونوادش و حتی خونوادت عموما به حقوقت احترام نمی ذارن بعد از خوندن این لینکا شروع کن به تمرین عملی کردن که جرات داشته باشی از حقوقت دفاع کنی. کم کم تو تمرین یاد می گیری.
ببخشید اینطوری می گم ولی بعضیا یه کمی زبون نفهمن! لزوما هم به معنی اینکه ادم بدی باشن نیست ولی حرف نمی فهمن. حالا یا باید مدل حرف زدنو عوض کرد یا اینکه به جای حرف با رفتار نشون داد گفته ها رو یا هر چی.
مشاوره ای اگه بتونی بری بد نیست.
خوب شوهرت حتما همه ی عمرش مشغول تمرین چونه زدن با دیگران و خونوادش بوده شما نه. شما هم شروع می کنی به تمرین کردن و به جای اینکه پرخاشگر بشی مثل شوهرت یاد می گیری که جراتمند و محترمانه از حقوقت دفاع کنی.
این دلایلی که گفتی برای اینکه اینقدر ناراحت باشه کافی نیست. بهونه میاره.
والا رفتارای شوهرت اینطوری که نوشتی یه کم غیر قابل درکه. لگد زدن هم که کار جالبی نیست که تازه توجیهش هم می کنه. یعنی چی خوب کاری کردم زدم حقت بود یا یعنی چی غذا درست نکردی حق نداری بیای تو؟!!
ضمن اینکه نه س ک س داره باهات نه محبت داره و نه توجه. البته اینطور که نوشتی. پس چرا ازدواج کرده؟؟؟؟
الانم به نظر نمیاد اصلا هیچ تمایلی برای بهتر کردن زندگیش داشته باشه. البته اینطور که شما نوشته بودین.
ممکنه مشکل اصلیش یه چیز دیگه باشه. چیزی که هنوز نمی دونی. نه فیلم ها باشه و نه ضعف توی روابط جنسی. و نه حتی دوست داشتن یا نداشتن شما. یه چیزی که به خودش مربوطه.
الان اگه سر امتحاناتی درساتو خوب بخون. به اینده ات فکر کن.
اگه بعد از مشاوره و تلاشات دیدی که شوهرت نمی خواد باهات زندگی کنه دیگه تصمیمات بعدی رو می گیری.
موفق باشی.
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانمی.من از این حرفا وبحثاتون یه چیزی فهمیدم واون اینه که شوهرت یه مشکل داره واینه که "بابا من یکم توجه میخوام".میگی "با این همه کارو درس نمیتونم واگه بخوام کارارو خوب انجام بدم وغذای رنگی درست کنم یه ساله میشم استوخون "پس قبول داری که اونجور که باید بهش نمیرسی.!!میگی 5ساعت کار میکنه بقیه اش تو خونس.توباشی روحیت خراب نمیشه؟:162:با اون شرایط زمان عقدتون که گفتی همو زیاد نمیدیدین.بیچاره دلشو خوش کرده بود که بعد عروسی همش پیش همین ودیگه مانعی نیست بینتون واون همه مشکل رو تحمل کرده (منظورم سخت گیری پدرت تو مراسم عروسی و...)چون اشتیاقی که داشته واسه رسیدن به تو خیلی زیاد بوده.درسته راهی که واسه نشون داده تو بیان اعتراضش درست نیست.ولی خیلی گذشتام کرده که فکر میکنم به چشمت نمیاد.کمتر مردی هرچقدر هم که عاشق باشه میاد یه شهر دیگه زندگی میکنه .کمتر مردی میذاره زنش بره یه شهر دیگه درس بخونه وبااینکه احتیاج مالی نداره بذاره زنش کار کنه.میگی حرف حرف اونه ولی این زندگی بیشتر روخواسته های شما داره اداره میشه تا ایشون.(غرور توزندگی مثل غده سرطانی میمونه یواش یواش همه چی رو میکشه و شما بیشتر از اینکه مظلوم باشی مغروری).میگی نمیتونم تو دعوا ومشاجره از خودم دفاع کنم خوب شوهرتم اینو فهمیده ومخصوصا از این راه وارد میشه تا دیده شه بالاخره باید تواون چند ساعت که توروز شمارو میبینه حرفاشو بزنه دیگه.یکی دو سال اول زندگی خیلی مهمه اینقدر باید باهم باشیم و از محبت همدیگره سیراب کنیم که بشه سرمایه واسه اینده زندگیمون که اگه بچه ووظایفمون مارو جسما از هم دور کرد دلامون بهم گرم باشه:228:این نظر منه امیدوارم رنجیده نشی.:46::72::72:
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
رابطه خصوصی مون هم 2 3 روز اول بعد عروسی من یه مقدار درد زیاد داشتم و نمی تونستم ولی روز 4 اینا بود فک کنم حل شد، ولی یکی دو هفته بعدش این برنامه ها و فیلم دیدنا شروع شد.
ببخشید این سوالا رو می پرسم ولی من حس می کنم ریشه اصلی مشکلات شما و سرد شدن اون و پرخاشگریش نسبت به شما همون رابطه خصوصیتونه. شما قبل از ازدواج و تو دوره دوستی، نامزدی، عقد با هم رابطه نداشتین؟ می گید بعد 3-4 روز مشکل دردتون حل شد و تونستید رابطه داشته باشید. رابطه تون خوب پیش رفت. یعنی هر دو ...؟ همسرتون راضی بودن؟
یه جورایی حس می کنم همسرتون از رابطه سر خورده شده که اینقدر سریع بعد 1-2 هفته رفته سراغ فیلم ها. شاید اگه اولین رابطه شون بوده، یه انتظاراتی تو ذهنشون از رابطه داشتن و برآورده نشده و ایشون هم سرخورده شدن.
بازم عذر می خوام اما بعد از این که برنامه فیلم دیدن رو شروع کردن هنوز با شما رابطه داشتن؟ الان چطور؟ اگه داشتن و دارن چه جوری پیش میره. یعنی شده خواسته هایی تو رابطه از شما داشته باشن و شما قبول نکرده باشین؟
من حس می کنم این بهونه جویی ها خیلی اش به خاطر سرخوردگی از رابطه جنسیه.
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانومی
اول از همه بگم که خیلی از برخوردت وقتی خانواده شوهرت آمده بودن خونتون خوشم آمد و یک آفرین حسابی بهت گفتم. این نشون میده که آدم توانایی هستی و به خودت مسلطی و می تونی اون چیزی که به صلاح زندگیت هست رو در عمل هم پیاده کنی.
نتیجه ای که من گرفتم از تمام این حرفهایی که اینجا نوشتی :
مشکل شوهر شما دیدن فیلمهای پورنو و سیگار و ... نیست. اما شما زووم کردی روی این مسأله و از دیدن علت اصلی مشکل غافل هستی. علت اصلی رو پیدا کن این خود به خود حذف میشه. نگو که شوهرم نباید این کار رو بکنه. بپرس که اون چه حسی داره که این کار رو میکنه؟ خلأش چی هست؟ چی رو میخواد با انجام این کار فراموش کنه؟ هر چی بیشتر زوم کنی رو این موضوع اوضاع رو بدتر میکنی و شوهرت هم عصبانی تر میشه. فرض کن که اون می خواد با این کار اعتراض خودش رو ( احتمالا ناخودآگاهانه) به چیزی نشون بده. حالا می بینه که با این کار نه تنها نتونسته تو رو متوجه مشکل اصلی بکنه بلکه حالا تو همش به خاطر این موضوع بهش گیر میدی. اون مجبور هی بیشتر اوضاع رو خراب کنه بلکه تو متوجه بشی ( باز تأکید میکنم که خیلی هاش ناخودآگاهه).
موضوع چای و ظرفهای نشسته و اینکه میگه به خونه نرسیدی و ... همه بهانه و لجبازی هست. حواست باشه رو اینا زوم نکنی چون از دیدن منشأ اصلی غافل میشی.
الان شوهرت در وضعیتی هست که هیچ حرف معقولی درش اثر نمیکنه. خودت هم به درستی این رو تشخیص دادی و برای اینکه دعوا نشه در برابر حرفهاش هیچی نگفتی. اون باید الان از این حرفها زیاد بزنه تا کاملا تخلیه بشه و علت اصلی تمام مشکلات برای خودش و شما روشن بشه. به نظر من ازش بخواه که باز هم حرف بزنه و بزار هر چی دلش میخواد بگه. به منطقی و غیر منطقیش بودنش، به منصفانه و غیرمنصفان بودن ش کاری نداشته باش. وقتی حرف میزنه به چشم گفتگو نگاه نکن ( در مورد خاص تو وگرنه گفتگو اصل رابطه سالم هست) به چشم این نگاه کن که میخوای از بین این حرفهای بعضا غیر منطقی ببینی مشکل زندگیت کجاست. با کلماتی مثل آهان راستی می گی ... اون کار حس بدی بهت داده می فهمم ... اونجا غرورت شکسته الان که فکر میکنم می بینم حق داشتی ... خونه نامرتب بوده احساس بدبختی بهت داده ... تشویقش کن حرف بزنه.
اون کسی که باید بشینه و کلاهش رو قاضی کنه خودتی. ما که نمیدونیم دقیقا چه خبره تو زندگیتون. اما یک موردش رو اینجا من تو حرفات دیدم. من فکر میکنم که شما به اندازه کافی شوهرت رو درک نکردی. غرورش رو نفهمیی و از غرورش محافظت نکردی. برای مثال پدر شما محل زندگی شما رو تعیین کرده و شما هم قبول کردین و شوهرتون هم مجبور شده قبول کنه. این یعنی اینکه در زندگی آینده دختر، جایی که پدر دیگر هیچ حقی نداره و مرد زندگی کس دیگری است، اعمال نظر کرده. خوب همین موضوع نشون میده که شما در مقابل خانوادت ضعیف عمل میکنی. من فکر می کنم اون رفتار جرأت مندانه که بچه ها برات لینکش رو گذاشتن بیشتر در مورد رفتار تو با خانوادت به کار میاد. از حرفهات این طور برداشت کردم که خوب از شوهرت دفاع نمی کنی. به طرفداری از شوهرت جلوی خانوادت در نمیایی. البته با حفظ حریم و احترام. این خییییییییییییلییییی برای شوهرت مهمه. اینکه حس کنه پشتشی. و همیشه حامی اون هستی. طبق نقل قولی که از شوهرت کردی تو این حس رو بهش ندادی ... بعد به نظرت حس شوهرت شبیه همون حسی نیست که اون با سکوتش به تو داده (در جواب اینکه بین مادرش و تو کی رو انتخاب میکنه)؟ تازه اون در حد حرف زدن از یک اتفاق نیفتاده بوده اما تو در عمل بهش این حس رو دادی ...
بشین و یک بار دیگه رفتارهات رو بررسی کن. خودت رو بزار جای شوهرت و سعی کن از چشم اون کل رابطه و اتفاقات رو ببینی.
مطمئن باش شوهری که حاضر شده این شرط رو قبول کنه و بیاد شهر شما زندگی کنه، با بابات که دعوا کرده خودش پیش قدم شده برای دوستی، شوهری که وسط کارش اگر خواب بد ببینی میاد بغلت میکنه، شوهری که برای شکلات آوردن همکارت گیر نداده، شوهری که ... خیلی دوستت داره و این شوهر ارزشش رو داره که برای حفظ زندگت با اون تلاش کنی.
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام.
ممنونم از همه تون.
اول جوای سوالاتی که تو پستهای بالا بود.
شوهر من بهم تو خونه اتفاقا توجه می کنه، البته وقتی با همیم. خیلی راحت احساسشو نشون می ده و حتی بیشتر وقتا اگه ظهر بخوایم با هم بخوابیم دوست داره بیاد بغل من و همیشه می گه آروم ترین جای دنیاست. اینو برای مثال گفتم که این شبهه ایجاد نشه که از لحاظ احساسی هم هیچی نصیب من نمی شه، البته گاهی کمبودهایی هست مثلا اینکه در طول روز اصلا با من تماس نمی گیره و من معمولا بهش زنگ می زنم از محل کارم و من تماس نگیرم اونم یادش نمیفته. اوائل این منو خیلی اذیت می کرد، تازه عروس بودم ولی شوهرم نه بهم زنگ می زد نه حتی شد یه بار بیاد محل کار دنبالم، مگر چند باری که کار داشتیم و قرار بود بریم جایی. ولی الان دیگه قبول کردم.
در مورد رابطه خصوصی، ما دوران عقد رابطه در حدی داشتیم که دختر بودنم از بین نره، خودش اینطور می خواست. راستی می گید شاید یه دلیلشم این بود. چون یه بار گفت می خواستم اصل رابطه بمونه برای خونه خودمون که جذابیت داشته باشه برامون، ولی بعدش دیدم که چندان چیز خارق العاده ای هم نبود، ببخشید اینطوری می گم ولی یه بار گفت براش رابطه د ه ا ن ی خیلی لذت بخش تره!
الانم گاهی هفته ای یه بار، گاهی 10 روز یه بار، با هم رابطه داریم. اوائل من می خواستم ازش چون واقعا احساس نیاز می کردم و مثل اون نمی تونستم خودم ... ولی وقتی چند باری به در بسته خوردم و از طرفی می دیدم به من می گه حوصله ندارم یا انرژی ندارم ولی بعد چند ساعت می شینه کار خودشو می کنه، برام دیگه خواستنش سخت شد. حتی یکی دو بار هم که اون اومد همش احساس می کردم برای اینه که در قبال من احساس دین نداشته باشه و به خاطر منه، وگرنه برای خودش چیزای دیگه لذتش بیشتره، همین باعث شد رابطه رو نتونم گرم کنم. همش احساس خیلی بدی داشتم، اینکه داره از روی اجبار این کارو می کنه. در ضمن من با خواسته های جنسی در یه محدوده خاص مشکلی ندارم، ولی یه خواسته داره که هیچ وقت قبول نکردم و در مورد خودم هم نیست. یعنی می خواست که یه ضلع سوم هم باشه که من به هیچ عنوان نمی تونم قبول کنم، فکر نکنم کس دیگه ای هم بتونه، و مطمئنم تاثیر دیدن همین فیلماست.
یه مشکل هم از خودم بوده که همیشه خیلی لوسش کردم. موقع دوستی مون باور کنید چند بار محدودی که دعوا کردیم همش من مر فتم جلو و الان هم خودش می گه، می گه اون وقتا با اینکه تقصیری هم نداشتی میومدی از من معذرت می خواستی ولی الان تقصیر هم از تو باشه دیگه جلو نمیای و خیلی عوض شدی.
ولی اینو قبول دارم که مواقعی بوده که اونطور که باید ازش دفاع نکردم و اینم به همون مشکلی برمیگرده که گفتم، اینکه اصولا از خودمم نمی تونم دفاع کنم چه رسد به دیگران!
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام
من یک سوال ازت دارم. بهتر نیست یک کم سرت خلوت تر بشه. کارت رسمیه؟ حقوقت بالاست؟ نمیتونی یک کم کمتر کار کنی و برای خونه بیشتر وقت بذاری.
تجربه من میگه وقتی آدم اینقدر سرش شلوغ میشه بی حوصله و عصبی هم میشه و کمتر میتونه رفتارهای آرام وجذاب داشته باشه و علاقه اطرافیان رو به خودش جذب کنه (هر چقدر هم سعی کنه باز هم در طولانی مدت محاله) .
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانمی:46:اها حالا شد.ببین زندگی رو میشه از یه دریچه دیگه هم نگاه کرد.من که حسودیم شد تاحالا همسری به من نگفته از این جمله ها که اغوشم ارومترین جای دنیاس و...:302:در مورد زنگ زدن تو طول روز که نگو من همیشه پیشقدمم.چون اونه قدر سرکار سرش شلوغه که یادش میره غذا بخوره چه برسه یاد من بیافته.ما هم مثل شما تو دوران عقدمون باهم روابط کامل نداشتیم وهمسری هم میگفت بمونه واسه خونه خودمون بچم اونقدر خیالپردازی کرد اخرشم برعکس شد بعدعروسی 6ماه طول کشید بتونیم یه رابطه نرمال داشته باشیم.ببین توهیچ کتابی ننوشته همه باید ازیه راه لذت ببرن.:303: همه اقایون ازون روش که گفتی لذت بیشتری میبرن فقط این مختص ایشون نیست.همیشه چیزای غیرمعمول هیجانش بیشتره.منظورتو در مورد ضلع سوم نفهمیدم.:162:
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
شوهر من بهم تو خونه اتفاقا توجه می کنه، البته وقتی با همیم. خیلی راحت احساسشو نشون می ده و حتی بیشتر وقتا اگه ظهر بخوایم با هم بخوابیم دوست داره بیاد بغل من و همیشه می گه آروم ترین جای دنیاست.
عزیزم سعی کن این جور زمانا رو بیشتر کنی. بیشتر محبت کنی بهش و در طول روز که رفتارش نرماله و احساساتی تر باهات برخورد میکنه، روابط رمانتیکتونو بیشتر کنبد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
البته گاهی کمبودهایی هست مثلا اینکه در طول روز اصلا با من تماس نمی گیره و من معمولا بهش زنگ می زنم از محل کارم و من تماس نگیرم اونم یادش نمیفته. اوائل این منو خیلی اذیت می کرد،
خیلی از مردا این جورین خانومی. سعی کن از این رفتارش ایراد نگیری. این تو ذات خیلی از مرداس که سر کار کل ذهنشون رو متمرکز کار می کنن و به چیز دیگه ای فکر نمیکنن. مثل ما زن ها نیستن که در عین حال حواسمون به همه چی هست و فکرمون هم هزار جا هست. فکر نکن این رفتارش واسه اینه که به تو توجه نداره و یا این که اهمیتی براش نداری. این به خاطر ذهن تک بعدی مرداس. البته بعضی مردا اینجوری نیستن. اما خب شوهر شما اینجوریه و نباید به خاطر این موضوع ازش گله کنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
راستی می گید شاید یه دلیلشم این بود. چون یه بار گفت می خواستم اصل رابطه بمونه برای خونه خودمون که جذابیت داشته باشه برامون، ولی بعدش دیدم که چندان چیز خارق العاده ای هم نبود، ببخشید اینطوری می گم ولی یه بار گفت براش رابطه د ه ا ن ی خیلی لذت بخش تره!
الانم گاهی هفته ای یه بار، گاهی 10 روز یه بار، با هم رابطه داریم.
وگرنه برای خودش چیزای دیگه لذتش بیشتره،
همین باعث شد رابطه رو نتونم گرم کنم.
در ضمن من با خواسته های جنسی در یه محدوده خاص مشکلی ندارم، ولی یه خواسته داره که هیچ وقت قبول نکردم و در مورد خودم هم نیست. یعنی می خواست که یه ضلع سوم هم باشه که من به هیچ عنوان نمی تونم قبول کنم، فکر نکنم کس دیگه ای هم بتونه، و مطمئنم تاثیر دیدن همین فیلماست.
با خواسته های معقولانه اش سعی کنید تا حدی کنار بیایین. نفر سوم رو اصلا فکرشم نکنید. واقعا وحشتناکه و شروع خیلی از مشکلای بعدی. اصلا در این مورد کوتاه نیایید. اما روابط بین خودتون رو سعی کنید یه کم به تمایلات شوهرتون نزدیک کنید. مثلا رابطه د ه ا ن ی همون جور که هیام هم گفتن برای اکثر مردا جذابه. یا موقعیت های مختلف که تنوع داشته باشه براش و احساس تکراری بودن نکنه. یا این که مثلا همیشه رابطه حالت رمانتیک نداشته باشه . نمیدونم چه جوری منظورمو بگم. یه کم شدید تر. ش ه وانی تر... چون تو فیلما بیشتر این جوری نشون میدن و وقتی شوهر شما به این فیلما اینقدر علاقه داره، حتما همچین روابطی هم براش جذابیت بیشتری داره. یه رابطه شسته رفته و تکراری زود دل رو میزنه. البته کم کم براش جذابیت درست کنید. مثلا همون روابط هفته ای یه بار رو جوری داشته باشید که اون دوست داشته باشه. بذارید کم کم خودش به سمت رابطه با شما جلب بشه. یا مثلا اگه میگه قدرتش برای یه رابطه کامل کمه، کاری که خودش تنهایی با خودش میکنه رو شما براش انجام بدید. البته وقتی در حال رابطه هستید، نه موقع فیلمها. سعی کنید تمایلاتشو از نوع فیلم هایی که نگاه میکنه درک کنید و سعی کنید تو رابطه خودتون تا حد معقول پیاده کنید.
یه ایده دیگه که دارم اینه که خیلی از مردا از ماساژ خوششون میاد. روش های ماساژ عاشقانه رو یاد بگیرید و شب ها قبل خواب و یا صبح ها واسش انجام بدید. هم استرس و خستگی رو از آدم دور میکنه و هم آرامش میده. این حتی میتونه از نظر ج ن س ی هم تحریکش کنه ...
از نظر تغذیه هم بهش برسید و غذاها و خوراکی های تقویت کننده ج ن س ی رو بیشتر تو برنامه غذاییتون بگنجونید تا توان فیزیکیش هم بیشتر بشه. اگه خودتون تو رابطه به اون مرحله که باید نمی رسید و اونم میگه توانش کمه، یه مدت زیاد رو این مسئله تمرکز نکنید. شاید حس میکنه تواناییش کمه و دچار کمبود اعتماد به نفس تو رابطه میشه.
این از جنبه روابط خصوصیتون
اما در مورد مشکلات دیگه تون نگین ایران حرفای خیلی خوبی زده. تأییدش کن. بهش غرور بده. سعی کن درکش کنی. رفتار پدرتون واقعا اذیتش کرده. خودتو بذار جای اون و ببین چقدر اذیت شده. همچنین دوری از مادرش که اینقدر واسش ارزش داره و اینقدر دوستش داره. سعی کنید اگه فاصله شهرتون تا شهر اونا خیلی دور نیست بیشتر به مادرش سر بزنید.
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام.
ممنونم از وقتی که برای من گذاشتید.
در مورد کارم، نه نمی تونم کاریش بکنم چون استخدام شدم و کارمندم و کارم طمان مشخصی داره. از طرفی انقدر برای درسم و رفت و آمد به شهر دیگه برای کلاسام به سختی مرخصی گرفتم که حالا که 2 هفته است درسم تموم شده فعلا به این زودیا نمی تونم زیاد هم مرخصی بگیرم.
در مورد زنگ نزدنش به من، بعضی روزا صبحا اصلا از خونه بیرون نمی ره و با 2 3 تا تلفن کارشو راه می ندازه، ولی بازم به یاد من نمی افته، در حاله که زمان دوستی مون روزی 2 بار و هر بار 1 ساعت با هم حرف می زدیم! البته می دونم که اون موقع شرایط فرق می کرد ولی لااقل انتظار داشتم گاهی یاد من بیفته.
دارم همش تلاشمو می کنم. خیلی سخته. آخر هفته بود مثلا. تا ساعت 5 صبح بیدار مونده و من خوابیده بودم ( گفتم که اصلا دلش نمی خواد من کنارش بیدار بمونم ) و صبح هم که من بیدار بودم و از تنهایی احساس خفگی می کردم تا ساعت 1 ظهر خواب بود، بعدشم یه کم بعدش که بیدار شد و یه چیزی خوردیم، رفت سراغ گیم!! خیلی خودمو کنترل کردم و به خودم روحیه دادم که چیزی نگم، البته بعد 1 ساعت اومد پیشم. منم وقتی خوش اخلاق بود گلایه کردم که شبا که تنها می مونم، یه روزم که تعطیلم دلم نمی خواد بازم تنها بمونم.
فاصله مون با شهر مامانش 3 ساعته و معمولا 2 هفته یه بار میریم پیششون. بیشتر دیگه نمی شه. در این مورد من هیچ چی نگفتم و هر بار خواسته بریم من اعلام آمادگی کردم و گاهی حتی پیشنهاد دادم که بریم. دیروزم داشت تصمیم می گرفت برای مامانش کادوی تولد بخره و مطمئنم هر کس دیگه ای جای من بود ناراحت می شد. من برای تولدش همیشه سنگ تموم می ذارم و کادوی امسالم تقریبا هزینش 600 تومن شده بود به اضافه 6 تا کادوی کوچولوی دیگه که به مدت 1 هفته براش مثلا هفته تولد گرفته بودم و خیلی خوشحال شده بود. بعد برای تولد من یه دستگاه اپیلیدی گرفته بود 270 تومن. دلم نمی خواست مقایسه کنم و بگم باید بیشتر خرج می کرد، خیلی هم از سلیقه اش تعریف کردم و خوشحالیمو نشون دادم تا جایی که می گفت منو بیشتر دوس داری یا این کادو رو. دیروز ولی برای مامانش که داشتیم صحبت می کردیم چی بگیریم گفت دلش می خواد انگشتر بخره. انگشتر جواهر که خودتون می دونید کم کمش 1.5 قیمتشه. منم تائیدش کردم و حتی رفتم تو سایت ها براش مدلهای مختلف رو پیدا کردم و نشونش دادم تا تصمیم بگیره چه جوریشو بخره. ولی ته ته دلم یه مقدار ناراحت بودم.