ولي حتما در زمان مناسب هر چه زودتر كارتت را بسوزون.
نمایش نسخه قابل چاپ
ولي حتما در زمان مناسب هر چه زودتر كارتت را بسوزون.
سلام خزان عزيز:72:
بذار يه چيزي رو رک بهت بگم،همه اينها که گفتي براي من همش تکرار شده شايد يکي تو دوران آشنايي يا نامزدي ميگفت و آينده رو بهم ميگفت زودتر تصميم ميگرفتم .با اينکه با اتفاقاتي که ميفتاد حدس ميزدم چي ميخواد بشه ولي نميتونستم قبول کنم،ميدوني من بارها و بارها از اين و اون کمک گرفتم حتي مشاورها بهم آينده ام رو هموني که الان هست ميگفتن و تصميم رو ميذاشتن به عهده خودم که کنار بيام يا نه راهمو جدا کنم.من نميگم ازش جدا شو ولي در اين که اون داره بهت زور ميگه شکي نيست.ببين به نظر شخصي من زني مثل من هر چقدر بخواد اقتدار مردش رو در نظر نگيره در خصوص حقوق ، مرد حق نداره اينطوري همه حق رو به خودش بده و زن رو ناديده بگيره.همسر شما که ديگه تو دوران نامزدي اينطور همه اختيار رو به خودش داده کم از شوهر من نيست.شوهر من شايد تو دوران نامزدي سعي ميکرد تو زمينه حقوقم کاري به کارم نداشته باشه مثل شما ولي بعضي وقتها حساب کتاب ازم ميکشيد و من حدس ميزدم در آينده هيچ اختياري نخواهم داشت ولي افسوس که نخواستم قبول کنم.الان همه برنامه ريزي ها با اونه و فقط من قبول ميکنم به همين راحتي.ميدوني خزان جان اگه ميخواي ادامه بدي تنها راهش کنار اومدن با اين وضعه شايد يه کم وضع بعدها تعديل پيدا کنه ولي بايد سعي کني حقوق و پولت برات اهميت نداشته باشه و براي تسکين و براي اينکه اعصابت خورد نشه به اين قضيه از اين بعد نگاه کني که اين زندگي مال تو هم هست و هر چي ميشه براي بهتر شدن زندگيته.و تازه بر فرض حقوقت مال خودت باشه ميخواي چيکار کني وقتي دلخوشي نباشه.از يه طرف ماها به حد کافي تو محل کار اعصاب خوردکني داريم و انرژيمون از بين ميره وقتي چيزي عايدمون نميشه چرا اعصابمون رو بيشتر خورد کنيم سر اينکه واي پولمون چي شد چرا همسرمون برداشت.خدايي ناکرده کار از يه طرف و اينها از طرف ديگه مريضمون ميکنه و به هيچ کسي جز خودمون ضرر نميزنيم و اون موقع هم هيچ کس جز خودمون به دادمون نميرسه....
حرف زدن با اين مردها و قانع کردنشون خيلي سخته ولي به نظر من بايد بهشون فهموند که ما هم حقي داريم ولي نه با دعوا شايد در يه پروسه زماني طولاني.اگه فکر ميکني بتوني و توانش رو داري پس با تحملي فراوان و صبر عظيم وارد گود شو،اميدوارم موفق بشي و خدا هم يار و ياورت باشه،همينطور براي من...
می می عزیزم من مطمئنم این رفتارهاش از طرف مادرش هدایت میشه اون خودش ذاتا ادم بدی نیست تو خلوت خودمون به خدا فرشته است من حس می کنم علی خودش نیست می دونی تو خونه هم مادرش همه کارس و پدرشوهرم دقیقا عین یه برده می مونه عین یه غلام حلقه به گوش باور می کنی پدرشوهرم تو خونه خیاطی می کنه ؟حالا دیگه مطمئنم که باید یه جور دیگه به مسئله نگاه کنم حالا که خوب فکر می کنم می بینم هر زمان که ما سر مسئله حقوق دعوا داشتیم مادرشوهرم هم سعی می کرد غیر مستقیم مداخله کنه و وقتی حقوقم رو گرفت رفتار مادرش هم عوض شد اولش تصمیم داشتم با پدرشوهرم صحبت کنم پدرشوهرم خیلی دوسم داره ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که کاری از دستش بر نمی یاد قرار نیست طرف منو بگیره فعلا همینجوری موندم تنها چیزی که می دونم اینه که از مادرش متنفرم متنفرم متنفرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
تنفر روحتو خراب می کنه بیشترین ضربه رو به خودت می زنه.اگه از روی اجبار نه از روی خواست قلبی این شرایط رو بپذیری تنفرت بیشتر می شه در نتیجه خودت بیشتر عذاب می کشی.اگه می دونستم قبول می کنی می گفتم دیگه نرو سر کار هم باید زحمت بکشی و هم شخصیتت خورد بشه.اصلا باید یه گلی مثل تو بشینه تو خونه و شوهرش کار کنه و نیازاتو برآورده کنه.هیچ می دونستی حتی کار کردن تو خونه هم وظیفه تو نیست؟من نمی خوام آشوب ذهنیتو بیشتر کنم ولی به نظرم کار کردن زن یه ظلمه بهش.مگه در یک صورت اونم علاقه به شغل و گرنه حتی اگه درامد میلیونی هم داشته باشی ارزششو نداره.زن به چیزائی غیر از پول نیاز داره اینکه شوهرش بهش شخصیت بده اونو ملکه کنه تو خونش. اما حیف اضاع طوری شده که تو یه خونه اگه همه افراد هم برن سر کار بازم کم می یارن.اگه واقعا اوضاع مالی شوهرت خوبه کارتو ول کن.البته شایدم شوهرت هدفش همینه.فکر نمی کنی می خواد اونقدر فشار بیاره کارتو ول کنی وقتی اومد خواستگاری با روی باز با شاغل بودنت برخورد کرد؟یا مجبور شد برای به دست اوردنت قبول کنه؟در این صورت فرق می کنه باید چنین آدمی تنبیه شه که بی خودی به کسی قول نده.
فقط بدون خیلی ارزشمندی خیلی...شرایط باید طوری باشه که وقتی ازدواج می کنی آرامش بگیری نه اینکه برعکس پس تو باید این شرایطو به وجود بیاری:72::72::72::72::72::72::72::72:
رایحه عشق عزیزم ممنون از قوت قلبی که بهم می دی
اره موقع خواستگاری تمام شرایطم رو قبول کرد البته حدود 9 ماه طول کشید تا خانواده من قبول کردن ما با هم ازدواج کنیم اظهار می کرد که خیلی عاشق منه حتی یادمه یه بار که نمی دونم بار چندم بود جواب رد داده بودیم زنگ زد و بهم گفت اگه هزار بار ردم کنی دوباره میام و اگه با یکی دیگه ازدواج کنی می زنم تو کار خلاف و هر کاری که تو فکرشو بکنی انجام می دم و بعدش هم به همه می گم باعث بدبختی من تو بودی از طرفی خانوادم می گفتن نباید بهش رحم کنی و البته توی اون مدت پدرم و داداشم یه خورده تحقیرش کردن چون می خواستن ردش کنه ولی اون کنار نمی رفت خلاصه ازدواج ما بیشتر به یه فیلم هندی شباهت داشت گاهی وقت ها فکر می کنم عقده ای شده می خواد تلافی کنه .یادمه اوایل می گفت تو عین یه قناری می مونی که اگه بهت بال و پر بدن پر می زنی می ری و دیگه هم بر نمی گردی به خاطر همین من باید بال و پرت رو بچینم تا برای همیشه مال من باشی فکر می کردم شوخی می کنه ولی کم کم همه حرفشاشو عملی کرد .
پس با اين حساب اون دوستت داره و طلاقت نمي ده پس در زمينه امور مالي و حساب بانكي ات بايد باهاش جدي برخورد كني. و براي هميشه حل اش كني.
حالا من یه پیشنهاد دارم اونم استفاده از نامه ست.براش نامه بنویس.تو نامه باید چیزائی بگی که این ترسش بریزه.ترس از دست دادن تو.وقتی مطمئنش کردی بگو اینطور دوسم داشتی؟بگو فکر می کنی اگه یکی دست و پای قناری رو بشکنه و اون قتاری تا آخر پیشش باشه صاحب قناری چه لذتی می بره چون نمی دونه اگه قناری سالم بود پیشش بود یا نه.بگو قناری تا زمانی قناری هستش که سالم و با نشاط باشه.بگو حالا به قول تو من اون قناری.من واسه خودم علایقی دارم که بال و پرمن ولی این دلیل نمی شه هر جا بخوام پر بکشم اگه چنین اعتقادی داشته باشم ارزشم از بین می ره.من فقط می خوام شخصیتمو ازم نگیری.
گلم تو می تونی با جمله بندی های خیلی بهتر دلشو قرص کنی.
عزيزمنقل قول:
نوشته اصلی توسط خزان 1366
اگر مردي چنين ابزار فكر و خواست مادرشه نبايد به آزردگي از اون از مادرش متنفر باشه. ما مثلي داريم كه ميگه مزدوري كه به بفرمان پادشاه ستمگر آدم ميكشه بخشي از همون پادشاه ستمگره!
دوم مسئله مدارك و حساب حقوقي تو بايد جرات مندانه حل كني. نه با جنگ نه با التماس.
از اين ماجراي چيدن پرو بال شما هم بوي خوبي نمياد. هر چه هست بايد قبل از شروع زندگي حلش كني. الان كه شما منزل ايشان نيستي اينقدر احساسي و غير عقلاني برخورد ميكنند بعد كه همسرتان بشوند چي ميشه؟گفتن اين متنفرم ها از مادرش هم مشكلي رو حل نميكنه ميكنه؟
كم كم بايد به جاي نگرش عاطفي فكر كنيد كه به چه نوع زندگي مي خواهيد وارد بشيد خانمم!
به نظر من مشکلت اینه که به شوهرت نقطه ضعف دادی.درسته که تو جدی باهاش حرف میزدی اما اون تهدیدت میکرد و تو کنار میکشیدی و صحبت ها همونجا متوقف میشده.اونم با خودش میگه باز میاد حرف بزنه من تهدیدش میکنم اونم بیخیالش میشه.اما اول بگم فعلا فکر طلاق و این چیزا رو از ذهنت بیرون کن همچنین فکر کلک و نقشه.چون شاید با کلک یا مثلا تغییر رمز و مسدود کردن کارت به نظرت موفق بشی اما باعث میشه شوهرت ازت کینه به دل بگیره و به فکر تلافی باشه.وقتی تلافی کرد تو هم ناراحت میشی و یا تلافی میکنی یا رابطتون از هم میپاشه.تازه تو که تا اخر عمر نمیتونی با کلک و حقه حقتو ازش بگیری.باید یه بار واسه همیشه قاطع و روراست باش برخورد کنی.دوباره درمورد مدارکت و کارتت باش حرف بزن.اگه تهدید کرد تو کوتاه نیا ولی پرخاش هم نکن.مثلا اگه گفت دیگه سراغت نمیام خیلی خونسرد و بدون دعوا بگو اشکالی نداره.مدارکمو بده.یا کسی که واسه مدارک نمیخواد بیاد پیشم منم مجبورش نمیکنم به اینکار.اگه گفت تو اخلاق و رفتارت بده بگو اره همه ادما خوبی و بدی دارن شاید منم انقد که تو میگی بد هستم.یعنی هرچی گفت کوتاه نیا.مدارکتو که گرفتی اگه گفت میرم بگو باشه اما اگه تصمیمت عوض شد و خواستی برگردی بهم بگو. شاید واقعا بره اما به احتمال 99درصد برمیگرده.بهش فرصت بده.خونسرد باش و دعوا راه ننداز.وقتی برگشت هم اصلا باش دعوا نکن که چرا رفتی؟چرا ازم خبر نگرفتی؟تو ذوقش نزن که سرد بشه و واقعا بره.اما زود هم وا نده.حالا که خودش برگشته موقع صحبت کردن راجب حساب مشترک و حق و حقوق و این حرفاست.اما اگه اصلا برنگشت (که بعید میدونم) بهتره در مورد این ادم بیشتر فکر کنی.به نظرت قابل اعتماده؟
البته حرفای من ممکنه صحیح نباشن