RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام و صبح بسیار زیبای پاییزیت بخیر و خوش و سلامتی :46:
mehrabooni عزیز چطوری؟
عزیزم اومدم ولادت حضرت معصومه و روزمون رو بهت تبریک بگم دخمل گل و مهربون...ایشالله خودشون حاجت دل
مهربونی عزیز ما رو بدن...التماس دعای زیاد داریما...
http://www.mortazamotahari.com/Image...cture68307.jpg
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام مهربونی عزیزم
زیارتت قبول باشه و روزتم مبارک .
ببین گلم چند تا موضوع هست که میخوام برات بگم :
1- حالا که تغریبا به یه ثباتی رسیدی و فکر میکنی که برات بهتر شد که باهاش به هم زدی هر چیزی که داری و تورو به یاد اون میندازه دور بنداز و نابود کن هرچقدر هم که با ارزشه برات . پس حتما اینکارو بکن یا حتی ببخش به کسی که نیازمنده . تا با دیدن اونا دوباره یاد اون فرد نیوفتی .:310:
2 - اگه کیس خوبی برای ازدواج برات پا پیش گذاشته خوب بهش فکر کن ، هرچند که میگن باید صبر کنی تا یادت بره . اگه موقعیت خوبیه بهش خوب فکر کن که از دست ندیش تو یه فرد جدید شدی مگه نه !:46:
3 - برای بکارتت هم حتما یه فکری بکن . جدا از همه چیز ما توی فرهنگی زندگی میکنیم که اینو عیب بزرگی میدونن ( حتی آدمای فرهنگی و تحصیل کرده ) پس به نظر من لزومی نداره که به همسر آیندت بگی چون گذشته هرکسی به خودش مربوطه و لازم نیست راجع بش به کسی توضیح بدی.و به فکر ترمیمش باش حتی اگه هزینه زیادی هم داشت چون اگه همسرت الان هم براش مهم نباشه بعدا تو دعوایی چیزی شاید به روت بیاره که مطمئنا غذابت خواهد داد . پس حتما به فکر ترمیمش باش حالا شرایط یا نحوشو نمیدونم حتما خوب تحقیق کن .
4 - به خدا توکل کن نماز بخون دعا بخون مخصوصا دعای جوشن کبیر چون 1000تا اسم خداست که با خوندنش 1000 بار خدا رو صدا میکنی که حتما جوابتو میده
امیدوارم خیلی زود موفق و پیروز و شاداب و سربلند بشی .
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام مهربونی عزیز
خوشحالم که خیلی بهتری دختر مهربون
راستی
این مهربونی صفت خیلی با ارزشی هستا قدرشو بدون اجازه نده به یه نیروی مخرب تبدیل بشه :72:
خوشحالــم که یه سِتــر، یه پـــرده، و یه حجـاب دور خودت کشیدی تا هر نامحرمی نتونه به پیغام سروش خوشبختـی و آرامشت دست درازی کنـه. (ایمان به خداوند پرده محکمیه)
به هرحال گـِـل ِ آدمیت به همه داده شده و مـاده ی عالم دراختیـار همه قرار گرفته
امــا کیه که بتونه از این گِل یه سبـو بسـازه!؟
تبریک میگم که تو دست بکار ساختن سبوی وجودت شدی
با کمک خدایی که در این نزدیکی ست
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
http://up.iranblog.com/6/1262166504.jpg
http://forum.downloadina.com/imgcache/15895.imgcache.jpg
سلام خیلی خوشحال شدم از اینکه حالت بهتر شده و چشمات از خوشحالی مراسم تولدت ؛ بارونی شده
اونروزی یادم رفت برات کادو بگیرم
هرچی خواستم همینجا کادوهاتو بذارم نشد...
برات لینکشونو ارسال قبلی فرستادم ؛ یه زحمت کوچولو بکش برو بردارشون ، دیر بری ، برداشتنا!!!!
دیگه کوچیکی وبزرگیشونو به خانومی و مهربونیت خودت ببخش:310::310:
یه شاخه گل با یه کادو کوچیکه .....
اگه قول بدی روز بروز حالت بهتر بشه ، برات یه کادوی دیگه میفرستم.....:72::72::72:
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام
الان که براتون مینویسم، حالم خیلی از قبل بهتره.منظورم از نظرکاهش وابستگی ها و دلتنگی هامه.به لطف خدا و همدردی شما و نظر آقا امام رضا، خیلی آرووم ترم.
الان دغدغه بزرگم،پیدا کردن خودمه. خودمو گم کردم. فکرم خوب نیست.
کلاسام شروع شده و این ناراحتم میکنه. آخه دانشگام تو همون شهریه که ایشون زندگی میکنه. چندین بار مجبور شدم به خاطر مسیر ، از مقابل خونشون عبور کنم. وای خدا میدونه چقدر ناراحت شدم. چه دلتنگی سختی. دلم براش پر میکشید.
ماشینشو میدیدم که مقبل خونه پارکه. خونه ای برای من خاطرات زیادی داره... چشمامو بستم که نبینم.
ولی خدا رو شکر تونستم خودمو کنترل کنم.
ذهنم منو عذاب میده. خاطرات روابط جنسی مون، پر رن شدن و جذبه خاصی دارن. نمیدونم چطور میشه که به سکس فکر نکنم. روابط مون و خاطرات اونا منو رها میکنن.
نگران نشین. من دلم نمیخواد ناراحتتون کنم. فقط بگین چطور این تفکراتو کاهش بدم.
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام
عزیزم این یه دورانه که باید سپری کنی و به نظر من هیچ راه حلی برای فرار ازش وجود نداره . باید به تدریج فراموش بشه . فقط سعی کن از چیزا و جاهایی که دوباره اونو به یادت میندازه دوری کن . نمیشه از راه دیگه ای بری دانشگاه که از جلوی خونه اونا عبور نکنی ؟
فقط سعی کن تو این دوران ایمانت رو قوی کنی تا خدای نکرده یه وقت پات نلغزه .
پس باید سختی ها رو تحمل کنی.
تدریجی فراموش کنی .
ایمانت رو قوی کنی .
یه سری کارهای تفریحی که علاقه مندی انجام بدی .:72:
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام دوست عزیز
خوشحالم که بهتری عزیز جان
تنها به یک طریق میتونی به این چزا فکر نکنی...
1-به خدا توکل کن و مواقعی که این فکرا میان سراغت ذکر بگو و ازش بخواه که فکر به یک گناه رو
ازت دور کنه چراکه اگه لطف و عنایت ویژه خدا نباشه همه ما ممکنه پامون بلغزه پس هروقت این
افکار خواست بیاد سراغت بگو به ذهنت STOP ... و به یک چیز دیگه فکر کن و خودتو مشغول کن
و یا ذکر بگو چون ذکر گفتن در این مواقع آرامش عجیبی به آدم میده
2- سعی کن اگه میتونی مسیرتو عوض کنی یا اگه تها همون مسیر به دانشگاهت راه داره با
ماشین بری و چشماتو ببندی و سرت رو به مطالعه گرم کنی تا خاطرات تجدید نشن و به این
فکر کن که چقدر زجر کشیدی و اگه لطف خدا نبود آبروت میرفت و ممکنه بود به دردسر بیفتی.
3- تا میتونی خودت رو مشغول نگه دار و فرصت رویاپردازی به مغزت نده و اگه میتونی قرآن هم
زیاد بخون اثر بخشه....من میدونم مهربونی میتونه اینکاها رو بکنه و با نفسش و افکار مزاحم
مبارزه کنه...میدونی خدا انسانهایی رو که به گناه فکر نکنن و یا از فکر بهش دوری کنن چقدر
دوست داره؟
موفق باشی
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام مهربوني عزيز
خوشحالم كه تونستي دوره سوگواري براي اين عشق يك طرفه رو تا اينجا به خوبي پشت سربگذاري.
دوست عزيز زمان مرهم خوبي براي درد توئه. سعي كن دركنار كتابهاي درسي كتابهاي خودشناسي رو هم مطالعه كني. براي شروع كتاب يارپنهان نوشته يونگ رو توصيه مي كنم.
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
[quote=pk1365]
وقتی یه بچه تو بازار گم میشه پر از ترس و ناراحتیه منتظر ِ مادرش بیاد دستشو بگیره ...
گم شدگی خیلی حال خوبیه...
گم شده ست که پیداش میکنن، یعنی اول باید آدم گم بشه تا خدا بیاد دست آدمو بگیره ...
تو زندگی هرکسی یه مشکلات و شرایط سختی بوجود میاد...
وقتیکه هیچکی به آدم جواب نمیده...
هرکاری میکنی به نتیجه نمیرسه...
به هر دری که میزنی باز نمیشه...
هرجا که میری بهت وفا نمیکنن...
همه چیز عکس اون چیزی که میخوای میشه...
همه اینا میخواد بگه: " یه حوادثی داره رخ میده...! "
همیشه کسانیکه مورد لطف خدا قرار میگیرن، خدا کاری کرده که زیاد مورد لطف کس دیگه قرار نگیرن!
چرا بعضی وقتا به هر دری میزنی باز نمیشه...!؟
به این خاطر که میخوان شما یه در ِ دیگه رو بزنی...!
داستان ایوب رو اگه بخونی ، ایوب بین تمام پیغمبرا تمثل درد هستش...تمام بدبختیا باید سر این بیاد
روانشناسا خیلی درباره ایوب نوشتن که ماجرای دردهای ایوب چی بود...؟
اینکه بدنش کرم گذاشته بود ، این دردا از کجا اومده بود..!؟
درد یا زخم یه سوراخ یا روزنه از جسم بسوی جان که توی انگلیسی روانشناسها بهش میگن wound
آدم باید درد یه چیزی رو داشته باشه که اون درد ارتباط ماست با عالم جان، و اگر آدم بخواد با عالم جان ارتباط برقرار کنه یه جاییش درد میگیره...! یعنی نمیشه آدم عمیق به درون جانش بره مگر اینکه از درد بگذره ...!
این مصداق اون کلامیه که تو قرآنم اومده ...
آیه 71 سوره مریم رو نگاه کنی گفتن تمام آدما حداقل یک بار از جهنم میگذرن و گفتن اصلا راه بهشت از جهنم میگذره ... حتی انبیا و اولیا هم شامل میشن ... یعنی بهشت رفتنم مستلزم از تو جهنم رد شدنه!
این وارد شدن توی جهنم مصداق درد ِ چون ادم تا از درد رد نشه به عالم جان نمیرسه و بهشت هم همون عالم جان هست.
یه داستان خیلی قشنگم یه دانشمند معاصر به اسم Robert Bly داره که اسم داستانش هست iron john که خیلیم معروفه حتی تو دانشگاه برای کسانی که gender study میکنن این کتاب تدریس میشه که درباره همین قضیه درد هست. نمیدونم نسخه فارسیش باشه یا نه اما نسخه انگلیسیشو میتونی پیدا کنی از نت.
داستان یه بچه یی هست که دستش زخمه ، میخواسته از تو قفس یه چیزی برداره انگشتش زخم میشه، یه جا کنار یه برکه ایی میرسه mentor و اون مربیش که درواقع همون iron john هستش بهش میگه دست به این آب نزن، این آب که میبینی چقدر صاف و زلاله اگه دست بهش بزنی wrong میشه یعنی آلوده میشه اما اون بچه چون دستش درد میکرده انگشتشو میکنه توی آب و بعد انگشتش طلائی میشه ...!
و بعد اونجا نویسنده (Robert Bly) شرح میده که این بخاطر این هستش که شما تا درد نباشه دستتونو توی اون آب نمیکنید از ترس اینکه مبادا آلوده ش کنید و اجازه هم ندارین دست بهش بزنین چون حق ندارین دست بهش بزنین چون اون آب خیلی صافه نمیشه دست زد فقط موقعیکه انسان درد داره جرات میکنه و اجازه اینکارو داره...
////////////////////////////////////
چقدر استدلال جالبی بود. لذت بردم ازین استدلالت .
RE: ای کاش به گذشته ام برمیگشتم. ای کاش عاشق نشده بودم.
سلام
امروز اومدم اینجا تا این تاپیکو به انتهابرسونم.
راستش دیدن هر روزه این تاپیک هم ناراحتم میکنه و هم خوشحالم میکنه. ناراحت میشم به خاطر اینکه یاداوری دوران واقعا سختی که با چه رنجی عبور کرد و خوشحال میشم به خاطر اینکه اینجا دوستان خوبی پیدا کردم و چقدر همتونو دوست دارم.
شاید مشکل من از نظر خیلیا اهمیتی نداشت . مثلا از نظر کارشناسای تالار که چقدر منتظرشون بودم. اما ...
اما خیلیا شاید این درد منو داشته باشن . امیدوارم بخونن و بدونن که هیچ چیزی مثل نجابت نیست.
راستش مشکلاتم حل نشدن هنوز . اما فکر میکنم مهارت این که چطور باید عمل کنم رو بدست آوردم و همینطور آرامش نسبی که تو درست فکر کردن کمکم میکنه.
خواستگارانی دارم اما برنامه ای برای ازدواج نه . اصلا . هرگز.
ترمیمم به زودی انجام میدم.
پذیرفتم که شاید این اتفاقات بخشی از زندگی و تجربیات دردناک من بوده تا بتونم پروسه رشد رو طی کنم.
درس و دانشگاه و کارم در اولویت همه چیز قرار دارن.
منکر علاقه و عشق سابقم نمیشم اما فقط به خاطره تبدیلش میکنم. نه به نیاز.
پذیرفتم که من اشتباهات زیادی داشتم و خودم هم به شدت مقصر بودم . باید جبران روح دردمند و جسم بیمارمو انجام بدم.
پذیرفتم پاکی بهترین نعمته که به دختران داده شده. تلاش میکنم تا دوباره این پاکی و معصومیت رو بدست بیارم. میدونم راه سختیه.
پذیرفتم و باور دارم که خداوند عالم واقعا به تک تک بنده هاش عنایت میکنه و همینطور هم دست منو وسط این بلاها گرفت . خدا نجاتم داد.
خدا شکرت.:72:
ممنون از همتون.