زیبا خانم گُل؛ببینید پاسخهای خود را:
1_اول:پیرو حالت افسانه بودن این پرسش شما،عصای جادوییم را بر زمین میزدم و سپس بر هوا و آنگاه بر مغز آدیان تا سیل،زلزله و گردباددهای شدید و همچنین جن گ،کشتن همدیگر،دزدی،تجاوز و کلاً آزار یکدیگر.
دوم:می زدم بر بدن پدر و مادرم تا سلولهای بدن آنها هیچگاه پیر نشده تا از دست بروند و جاودانه شان می کردم.
سوم:همسری را با شرایطی که در نوشتار پیش گفتم با جادوی همان عصا می آفریدم.
چهارم:یک خانه خوشگل و بزرگ با پنج ماشین آخرین مدل با کاربریهای گوناگون و البته حساب بانکی توپ برای خودم درست می کردم.
پنجم:در آن خانه کتابخانه بزرگی را فراهم کرده با همان عصا و جادویش؛با خیال راحت در کنار والدین و همسرم،عمر را به خوشی می گذراندم.
بعدش دیگر راحت . . . .نبودم:زیرا با تمام اینها اگر غم مردم و فهمیدن درد و رنج آنها باشد،نمی توان راحت بود.
2_توانایی کمک و گشودن گرهی از کار دیگران،روشنگری و راهنمایی جوانان و درآمد بالا.
3_لحن خشن و ایرادگیری تند از دوستانم در تالار و البته آن را با روشی ملایم تر ادامه خواهم داد و در دنیای واقعی،فعلاً خیال دگرگونی موردی را در سر نمی پرورانم.
.
.
.
.
. . . . . . نبود . . . .