RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
به نظر من هم اگه بتونید مدتی مثل اینکه رفتین سر زندگیتون با هم زندگی کنید شاید اون موقع بتونید متوجه بشید که واقعا میتونید با هم خوشبخت بشید یا نه من قبل عقد مثل شما دودل بودم وقتی کسی میگفت تمومش کن مخالفت میکردم به چند دلیل:یک اینکه از حرف مردم و فامیل میترسیدم دو همش خودمو با این چیزا که خانوادش خوبن خودش اخلاقش خوبه اهل هیچ فرقه ای نیست منو دوست داره سه اینکه از خدا میترسیدم ولی حالا ببین به کجا رسیدم که دیگه طاقتم تموم شده دیگه نمیتونم ادامه بدم با اینکه الان وضعیت با اون موقع خیلی فرق میکنه
اگه عروسی کردین و دیگه نتونستین چی آخه به اون هم ظلم میشه مطمئنا اون هم همیشه عاشق شما نمیمونه و اگه وضع همینطوری ادامه پیدا کنه اون از شما متنفر میشه و بعدها سرزنشتون میکنه که لااقل تو دوران عقد هنوز یه دوشیزه بودم اگه باهاش عروسی کردین باید قید طلاق رو بزنید چون اونجوری ظلم بیشتری بهش کردیناگه با این افکار که خدا منو نمیبخشه بخواین ادامه بدین طولی نمیکشه میبرین و دیگه اونم براتون بی اهمیت میشه درسته خرج هایی کردین ولی مادیات جبران پذیره چیزی که جبران نمیشه فرصت هاست که از دست میره.
چی از این بدتر که با کسی یک عمرزندگی کنی که دوستش نداری و باهاش خوشبخت نیستی [align=right]محسن آقا از خدا بخواین اونچه صلاحه براتون همون پیش بیاد ولی به همسرتون زخم زبون نزنید اونجوریه که باید از خدا بترسید نه اینکه اگه ولش کنم خدا منو نمیبخشه چون با این افکار اگه ولش کنید واسش بهتره.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نظر من آنی جان مشکل شما رو بیان کردند و بقیه موضوع با خودتان است مشکل شما فقط خودت هستی نه همسرت.:305:
به خودت بیا اعتمادبنفستو ببر بالا
یه کاغذ قلم بردار و برای خودت خلوت کن و شروع کن به نوشتن : کل موضوعاتی که اذیتت میکنه و باعث ناراحتیت میشه رو بنویس خواسته هاتو از زندگی بنویس نقطه ضعفای خودت رو بنویس و درکنارش نقطه ضعفای همسرت رو بنویس موضوعاتی که آزارش میده رو بنویس باهاش حرف بزن وبگو که میخوایم مشکل زندگیمونو ریشه یابی کنم ازت میخوام توهم بهم کمک کنی بگی کدوم اخلاقم بده و مشکلم ازدید توچیه ازچه چیزی ناراحت میشی توقعت ازمن و زندگیمون چیهريا؛بخواه که کمکت کنه اون هم دوستت داره و عاشقته ولی الان ناراحته و دلش شکسته.
برادرم سنت کمه و ومهارت زندگی کردن نداری وگرنه هیچ مشکل دیگه ای نداری راه حل آخر زندگی شما طلاق نیست و این بهترین راه حل نیست زوم کردی رو یه مسئله ی مسخره و بی ارزش و داری بهترین لحظات زندگیتونو خراب میکنید خودت به خودت کمک کن ایشالا میای و ازاین به بعد از قشنگیای زندگیت و آرامش و عشقت باهمسرت حرف میزنی:323: :72::72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام
فکر کنم چندین ماه از آخرین ارسالم گذشته. داستانِ ما واسه چند ماه درست شد. تو این مدت گاه و بیگاه یه حرفای میزدم اما کم شده بود و واسه همین زود حل میشد. البته همچنان گاه و بیگاه به من میگفت بیع از هم جدا بشیم اما من میگفتم بعدِ عروسی درست میشه همه چی.
نزدیکِ عروسی یه شب خانمم نصف شب زنگ زد که من هم تو خواب و بیداری باهاش حرف زدم و هنوز هم درست حسابی یادم نمیاد چی بهش گفتم اما هر چی بوده خیلی عصبانی میشه و فرداش لنگش رو تو یه کفش میکنه که میخواد جدا بشه. به هیچ وجه جوابِ تلفن من رو نمیداد.
واقعا بحثِ جدایی داشت جدی میشد. ایشون تمام حرفای که بین ما زده شده بود رو به خانوادهٔ خودشون و اونا هم به خانوادهٔ من گفتن. واقعا داشتم دیوونه میشودم.
الان نزدیک چند ماه هست که بین ما رابطه نیست. نه تلفن نه اساماس. خانوادهٔ ایشون خیلی با من صحبت کردن که شما سعی کن حرفهای که ایشون ناراحت بشه بهشون نزنی. اما من وقتی به ایشون ایمیل میزنم و عذر خواهی میکنم و از این حرفا، ایشون میگه ما به دردِ هم نمیخوریم. میگن اصرار نکن. بذار جدا بشیم این واسه هردومون بهتره.
البته خانوادهٔ ایشون موافق جدایی نیستن. میگن شما ازدواج کنید همه چی حل میشه.
راستش من نمیدونم چی کار باید بکنم. از یه طرف میگم حق با خانمم هست . ما به دردِ هم نمیخوریم. چرا باید ازییت بشیم. از طرف دیگه همش غصّه میخورم که چقد دختر خوبی بود. شاید مثل این دیگه نصیبم نشه.
آها یه چیز دیگه هم هست. ایشون بده چند هفته که از مطرح شدنِ جدایی گذشت، شروع کرد به نفرین کردن و بد و بیراه گفتن به من. خیلی از این هم میترسم . میترسم آآه و نفرین ایشون بدبختم کنه. آخه نمیدونم چیکار باید بکنم. برم واسه درست شدنِ قضیه تلاش کنم یا بذارم قضیه با جدایی تموم بشه؟
واقعا دیوونه شدم. شما همیشه بهم گفتید این چیزا مهم نیست. خیلی هم تاثیر داشت اما نمیدونم چرا ریشه کن نشد. یه ذرّه موند که همون یه ذرّه کار دستم داد. "از ماست که بر ماست"
الان خانوادهٔ ایشون میگن تلاش کن واسه درست شدن و جلو گیری از جدایی.
اما ایشون میگن اگه میخوای نفرینت نکنم تلاش کن که زود جدا بشیم.
برادر خانمم میگن ایشون احساسی هست الان واسه همین عجولانه تصمیم گرفته. اما خود خانمم میگه جدایی بهترین راهه.
واقعا دارم دیوونه میشم.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
دوست عزیز:72:
حالا که اون بنده خدا تصمیم نهایی شو گرفته چرا شما بازم مرددی و تردید داری؟؟؟
مشکل اعتماد به نفس شماست؟!
شما اعتماد به نفس پایینی داری. اگه از ایشونم بگذره در انتخابهای بعدیت هم مشکل داری.
باید تصمیم قاطع بگیری با خودتت خلوت کن و مرد و مردونه یا بشو رومی روم و یا زنگی زنگ.
اگه رفتی تو رابطه برای لحظه ای هم اجازه نده این افکار قبلی رو داشته باشی و بزبون بیاری
و اگه خدای نکرده جدا شدید تا مدت زیادی به فکر ازدواج نباش تا اعتماد به نفست رو تقویت کنی و مصمم تر و جسورانه تر تصمیم بگیری.
موفق باشی.:72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
راستش من نمیدونم چی کار باید بکنم. از یه طرف میگم حق با خانمم هست . ما به دردِ هم نمیخوریم. چرا باید ازییت بشیم. از طرف دیگه همش غصّه میخورم که چقد دختر خوبی بود. شاید مثل این دیگه نصیبم نشه.
آها یه چیز دیگه هم هست. ایشون بده چند هفته که از مطرح شدنِ جدایی گذشت، شروع کرد به نفرین کردن و بد و بیراه گفتن به من. خیلی از این هم میترسم . میترسم آآه و نفرین ایشون بدبختم کنه. آخه نمیدونم چیکار باید بکنم. برم واسه درست شدنِ قضیه تلاش کنم یا بذارم قضیه با جدایی تموم بشه؟
اقا محسن شما خودتون هم نمی دونید چی می خواین !این دختر بنده خدا رو انقدر با رفتار سرد خودتون و حرفای دلسرد کننده تون آزارش دادید تا خودش به این نتیجه رسیده که جدایی بهتره،اون وقت الان که ایشون به اینجا رسیدن می ترسید دختری به خوبی این دیگه نصیبتون نشه!!!
البته شما مقصر نیستید ها ،خاصیت انسان ها همینه تا زمانیکه نعمتی در دستشون هست اون رو کوچیک می پندارن به محض اینکه از دستش می دن یا تهدید می شن به از دست دادنش،تازه می فهمن که چی داشتن ...
به هر حال این جوری با احساسات افراد بازی کردن درست نیست
اگر بهش علاقه ندارید از شما بزرگتر ه می تونستید برید دختر جوان تر و زیبا تر بگیرید خوب راه باز شده ،بفرمایید ..برید دنبال سرنوشت خودتون...
لطفا این بار منطقی تصمیم بگیرید و ببنید واقعا دلتون چی می خواد!
نه اینکه مثل تابستان 87 که به دلیل علاقه نشون دادن اون خانم و به دلیل اصرار ایشون ازش خواستگاری کردید و عقد کردید.
در مورد نفرین کردن هم بدونید خدا جای حق نشسته چه ایشون شما رو نفرین کنه و چه نکنه هیج فرقی به حال خدا نداره و خداوند خودش بر همه چیز آگاه هست
و اگر مستحق تنبیه نباشی به نفرین ایشون اتفاقی برای شما نمی افته...
در مورد اینکه ایشون الان احساسی تصمیم گرفتن به جدایی یا خیر!!فکر نکنید به این فکر کنید ایا دوست دارید از ایشون جدا شید یا خیر؟
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
آخه من ته دلم خانمم رو دوس دارم.
من جلوی جدایی رو نگرفتم الان. اما سعی کردم جلوش رو بگیرم.
آخه ما با هم زندگی نکردیم که. من معتقد شده بودم که این افکار تو زندگی و بعد عروسی از بین میره. کاش ایشون فقط یکی دو ماه دیگه هم صبر میکرد. البته این اواخر خیلی کم از اون حرفا زده میشد.
الان تمام حرفای که زده شده تو این مدت اومده جلو چشش. به همه که گفت هیچ، هر وقت هم میخوام چیزی بهش بگم میگه تو اگه آدم بودی فلان حرف رو نمیزدی.
من نمیگم آدمِ خوبی هستم اما تنها نکتهٔ منفی من همین بود. من هر چی میگفت به حرفش میکردم. هر چی میخواست واسعش تهیه میکردم. حتا یه بار تا حالا صدام روش بلند نشده بود. فقط این حرفا بود که تیشه به ریشهٔ همه چیز زد.
دیروز خواهر خانمم واسعم ایمیل زده بود که تا ابد نفرینِ ما پشت سر تو هست. ۲ روز نتونستم راحت باشم . همش سر درد داشتم.
امروز خودش به من گفت که تو ۸۰% مقصر هستی و ۲۰% من. ما به دردِ هم نمیخوریم.
ولی یه فشار زیادی اومده روم. از عذابِ خدا میترسم. میگم کاش میتونستم درست حرف بزنم. کاش ایشون قبل از عقد جدی میگرفت خیلی چیزا رو. کاش من از رو دلسوزی عقد نمیکردم.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
دوست عزیز:72:
خانم شما انسان احساساتی هست هم قبل از عقد عجله و شتاب کرد هم حالا با آه و نفرین میخواهد احساسی
پیش رود شما منطقاَ و عقلاَ اگر ایشان را از صمیم قلب دوست دارید جلو روید و در غیر اینصورت مرگ یکبار و شیونم یکبار
موضوع را تا عقد هستید تمام کنید از روی دلسوزی نمی شود زندگی کرد.
به قول نازنین خدا جای حق است و خودش حساب کتاب ما انسانها را بهتر می داند در جواب آنها هم کافی است
سکوت کنید.
موفق باشید:72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سنجاب جان، عزیزم، خیلی راحت برا یه زندگی نسخه می پیچی؟
اونی که روانشناسی هم خونده باشه، به این راحتی اسم طلاق رو نمی یاره!:163:
با پوزش از محسن گرامی، باید بگم که دلسوزی و ترحم و این که کاش ایشون قبل از عقد جدی می گرفتن و اینا همش بهونس!
شما یه کاری انجام دادید، مسئولیتش هم گردنه خودتونه، هیچ کس هم شما رو مجبور نکرد!
یادمه یکی از بچه ها، تو این تاپیک بتون گفت که مواظب باش، خانومتون از اون دسته انسان هایی هست که اگه تصمیم بگیره یه کاری رو انجام بده، صد در صد انجامش می ده!
خیلی راهنمایی های قشنگی تو این تاپیک شد، به نظره من به کار گرفته نشده که کار به اینجا کشیده شد!
شما خیلی باید روی خودتون کار کنید.
قبلاً گفته شده، منم تکرار می کنم، مشکل خانومه شما نیست، شما ایراد داری، اگه از این موقعیت استفاده نکنی و ایرادت رو بر طرف نکنی و فرار کنی، یه جا دیگه دامنت رو می گیره!
اینم بهت بگم که به خاطره آه و نفرین و این خرافات ها برنگرد که این برگشتن دوام نداره!
تو می تونی راحت خانومت رو طلاق بدی، اصلاً هم خلاف شرع نیست. یا می تونی از این فرصت استفاده کنی و مشکلت رو بر طرف کنی! ببین خودت دوست داری کدوم راه رو بری!
کاری به حرف های بقیه نداشته باش، نگو خونوادش گفتن فلان و خواهرش گفت بهمان! خودت تصمیم بگیر! تو چی می خوای! این جوری بعد از عملی کردن تصمیم، گردن این و اون نمی ندازی و می گی خودم کردم و خلاص!
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز:72:
حالا که اون بنده خدا تصمیم نهایی شو گرفته چرا شما بازم مرددی و تردید داری؟؟؟
مشکل اعتماد به نفس شماست؟!
شما اعتماد به نفس پایینی داری. اگه از ایشونم بگذره در انتخابهای بعدیت هم مشکل داری.
باید تصمیم قاطع بگیری با خودتت خلوت کن و مرد و مردونه یا بشو رومی روم و یا زنگی زنگ.
اگه رفتی تو رابطه برای لحظه ای هم اجازه نده این افکار قبلی رو داشته باشی و بزبون بیاری
و اگه خدای نکرده جدا شدید تا مدت زیادی به فکر ازدواج نباش تا اعتماد به نفست رو تقویت کنی و مصمم تر و جسورانه تر تصمیم بگیری.
موفق باشی.:72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
امروز کلی بحث شد.
یه پیشنهاد آزمایشی زندگی کردن بود. من مخالف بودم. آخه اون الان دختر هست و جدا بشه بهتره تا بعد.
نمیدونم. از یه طرف دلم ناراحت هست که دخترِ خوبی بود و از دستش میدم.
از طرف دیگه میگم خوب اشتباه بود این انتخاب. تلاش کردم که پای اشتباهم وایستم. اما نشد.
اشتباهِ ما از اونجا اومد که من ایشون رو بر مبنای ملاکهای نجابت و خوب بودن دوس داشتم. ایشون خیلی خوبی داشت ، حتا ظاهر خوبی هم داشت اما من دلم جذبِ این ظاهر نشده بود. مسئله سنّ هم مزید بر علت بود.
حتا قابل عقد (یکی ۲ماه) به خواهرم گفتم که من احساس میکنم ظاهر ایشون واسعم جذاب نیست. خواهرم گفت که عادی میشه. من هم همیشه سعی میکردم وقتی عکسهای ایشون رو میبینم برم سراغِ اونایی که خوب بود و بگم اینا خوبه. همیشه به خودم میگفتم که همه میگن ظاهر مهم نیست. حتا مشاور هم که رفتم با ایشون، یکی از مسائلی که مطرح کردم همین بود. مشاور گفت ایشون از شما سر تر هست تو ظاهر مگه چی میخوای. سنّ رو هم که گفتن چند ماه مهم نیست.
به نظر من ظاهر طرف خیلی مهمّه. ایشون از من سر تر هم بود اما چون به دلم ننشست بود اینطوری شد. چند روزِ بدِ عقد که یادم میاد وقتی ایشون اومده بود به شهر ما، همش میخواستم ملت بگن ایشون خوشگل هست. فکر کنم شاید دلیلش این بود که میخواستم باوری که خودم تو دلم نبود تأیید بشه.
یه چیز دیگه هم شاید بی تاثیر نبود. خانوادهٔ من بده خواستگاری گفتن ظاهر ایشون خوب نبود. من جبهه گرفتم که اتفاقا خوب بود و شما چرا الکی پر توقع هستید. خانوادهٔ من به همینجا بسنده نکردن و این بحث به فامیل هم رسیده بود و بدن از یکی از دوستم که خانم و دانشجو شنیدم که این به خونه اونا هم رسیده که خانمم خیلی زیبا نیست. گرچه مقابله همهٔ اینا من جبهه گرفتم اما ته دل خودم خالی شد.
مثلا اون سنّ، وقتی به مامان یکی از دوستم زنگ زدم و راجع به ازدواجم گفتم، از رو کلاسِ درسی فهمید که همسن من. بد گفتن از نظر سنی مشکل نیست؟ اینم یه تاثیر بعدی گذاشت. متاسفانه حرفِ مردم خیلی روی من تاثیر داره.
قراره فردا بریم درخواستِ طلاقِ توافقی رو بدیم.