RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
من فکر میکنم برای ادامه ی این رابطه بهتره شما یکبار دیگه برای همیشه با همسرت در این مورد صحبت کنی و بگی که من خوب فکرامو کردم و همه ی جوانب رو سنجیدم؛ راستش فکر می کنم توی هر موضوعی که اتفاق میافته هر دو طرف مقصر هستند و این میتونه کم و زیاد داشته باشه، من هم قبول دارم که تا حدودی مقصر بودم؛ بنابراین سهم تقصیراتم رو با توجه به اینکه شما رو دوست دارم و بخاطر زندگیم می پذیرم؛ و حاضر به معذرت خواهی هستم؛ اما این رو برای وقتی میذارم که شما در کنارم باشی و ما باهم بریم اون جا و این کار رو انجام میدم!
اما دوست دارم که جایگاه من هم توی این زندگی مشخص بشه! من کجای زندگی شما هستم؟ آیا شما تا آخر عمر سر هر مساله ای که به شما تلفنی گفته بشه؛ قضاوت خواهید کرد و من رو مقصر خواهید دونست؟
آیا من و شما می تونیم خودمون برای زندگی مون تصمیم بگیریم؛ بدون دخالت خانواده ها؟ (بگید که میخوام حد استقلال فکری شما رو بدونم؟) اینکه همسر من تا چه حدودی و در چه مسائلی خانواده ی من و خانواده ی خودش را در مسائلمون دخالت میده؟
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام عزیزم من با حرفهای del عزیز کاملا موافقم بهتره با همسرتون صحبت کنید وقتی اومد بیاد خونتون از خانواده شما دلجویی کنه بعد با هم برید پیش خانوادش
از این به بعد هم بهتره جوری رفتار کنی که کسی تو زندگیت دخالت نکنه و شما هم هیچ توقعی از خانوادش نداشته باشی که خیلی دوست داشته باشن وبخوان تو کارها کمکت کنن
وقتی انسان تو ذهنش انتظاراتی داشته باشه و طرف مقابل اون انتظارات رو برآورده نکنه ناراحت میشه کینه به دل میگیره ولی وقتی اصلا انتظاری نداشته باشی نه خودتو اذیت میکنی نه دیگران رو
همسرتون چرا خارجه؟ همیشه میره؟؟
هیچ مشکل دیگه ای با همسرتون ندارید؟
حضوری صحبت کردن خیلی خیلی بهتر از تلفنه
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ممنون از دل و همدم عزیز:72::72: همسرم دوباره با من تماس گرفت و منطقی با من صحبت کرد.کاملا تغییر رویه داده بود و اینو حتی از لحن صحبت کردنش می شد فهمید. داره تلاش می کنه که این مشکل رو به نحوی حل کنه ولی احساس می کنم تا حدودی کلافه است. ما با مشورت با هم تصمیم گرفتیم رزرو تالار عروسی رو کنسل کنیم و من امروز این کارو انجام دادم.چون حتی اگر هیچ ناراحتی بین دو خانواده پبش نیومده بود تو این فرصت اندک ما نمی تونستیم مقدمات مراسم رو فراهم کنیم.من دوست دارم زودتر با هم زندگی مشترکمون رو زیر یک سقف شروع کنیم.به نظرم این جوری دخالت اطرافیان خیلی کمتر می شه.برای من اصلا مراسم جشن عروسی مهم نیست نه به خاطر این قضیه، من از قبل هم این نظر رو داشتم.به نظر شما این اشتباهه که تو این وضعیت مراسم نداشته باشیم؟ما برای عقدمون یه جشن ساده و دوست داشتنی داشتیم.
در کل نمی دونم چی پیش میاد و خانواده من و شوهرم چه برخوردی خواهند داشت.منتظر شنیدن راهنمایی شما دوستان عزیز هستم.
اقتضای شغل همسرم اینه که سفر زیاد میره و این محدود به یک برهه زمانی است .یعنی موقتیه.به نظرم هیچ زندگی بدون مشکل نیست و ما هم مشکلاتی داشتیم که به نظر من بیشتر به خاطر دیگران بوده تا خودمون دو تا.ولی این مشکلات جزئی هستن و فکر می کنم بعد از مستقل شدنمون دیگه تکرار نخواهند شد البته امیدوارم.از خدا می خوام که تو این مسیر پر فراز و نشیب تنهامون نذاره و همیشه یاریمون کنه.ان شاءا...
برای همه دوستان عزیزم در تالار همدردی آرزوی خوشبختی دارم.منو از دعای خیر خودتون فراموش نکنید.متشکرم
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ف.ا عزیزم؛ خوشحالم که همسری داری که با درایت میخواد مسائل رو حل کنه! اما در مورد تصمیمت برای مراسم عروسی میخواستم نکته ای رو به شما بگم و اون اینکه احساس می کنم شما به دلیل مسائلی که بین تون رخ داده؛ یه مقدار خسته و آزرده شدید؛ بنابراین ترجیح میدید که هر چه زودتر این مسائل فروکش کنه و این رو در نگرفتن مراسم می دونید!
راستش اگه نظر واقعیت اینه که مراسم رو نمی پسندی؛ مساله ای نیست!
اما اگه بخاطر شرایط روحی که الان براتون پیش اومده؛ این تصمیم رو گرفتید؛ یه مقدار دیگه هم صبوری کنید و اجازه بدید که این مساله به کلی حل بشه و بعد تصمیم بگیرید! چون هستند خیلی از خانوم هایی که به خواست قلبی خودشون این کار رو انجام نمی دهند و بعدها با کلی پشیمونی و حسرت، نسبت به دیگران و البته سرزنش کردن همسرانشون و مقصر دونستن اونها در این امر؛ زندگی رو به کام هر دوی خودشون تلخ میکنند!
پس یه کم در این مورد صبورتر باشید؛ فکر می کنید بهتره!
امیدوارم شادی و عشق بیشتر به زندگیتون برگرده!:46:
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ممنون دل عزیزم.:72:خیلی خوشحالم که دوستی چون شما منو از راهنمایی های خودش محروم نمی کنه:43:.آرزوی بهترین ها رو برات دارم
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ف.ا عزیز سلام
ما رو بی خبر نذار اگه اتفاق تازه ای افتاد بیا بنویس
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ف.ا عزیز سلام:72:
تاپیک شما من و دو بار ناراحت کرد. یکی اتفاقات پیش اومده و دیگری اینکه اینجادوستان خیلی خوبی هستن که الان سکوت کردن. بگذریم.
فکر می کنم به خاطر اینکه مشکلاتت حل بشه و کارتون به جدایی نکشه داری به خودت خیلی فشار میاری و سعی می کنی هر چیزی و بپذیری. عزیزم ترس از جدایی و کنار بذار و اون وقت تصمیم بگیر. اگه جایی با نظر همسرت مخالفت کنی چه اتفاقی میفته؟
در مورد خانوادش با وجودی که احساس می کنم سهم شما در به وجود امدن این مشکل خیلی کم بوده اما می تونی اندازه همون کم معذرت خواهی کنی اما با نظر دل عزیز موافقم حتما سعی کن موقعی این کار و انجام بدی که شوهرت باشه.
در مورد خانواده خودت بهتره سعی کنی رابطت و با مادرت خیلی خوب و محکم کنی. کاری نکن که مادرت ازت برنجه. حتی بعد از ازدواجت نقش مادرت در زندگیت مهمه. همون محبتی که غیر مستقیم ازش دریافت می کنی خیلی مهمه تو زندگیت.
متاسفانه ما خانما فکر می کنیم همون محبتی که از شوهرمون دریافت می کنیم کافیه اما اگه دقت کنی مردا جدای محبتی که از همسرشون دریافت می کنن دنبال محبت و احترام از خانوادشون هم هستن. پس شما هم خانوادت و کنار نذار.
به نظرم با مامانت یه مشاور برو. یک مشاور حضوری. فقط با مامانت. قبلش خودت با مشاور حرف بزن و کامل موضوع رو براش توضیح بده و بعد از مامانت بخواه که بیاد. بازم تاکید می کنم رابطتت و با مامانت خوب کن.
اما یه چیز دیگه: اشتباه شما در اینه که هر حرفی که از شوهرت می شنوی به خانوادت انتقال می دی. نمی تونی یه حرف و با همه سختیش تو خودت نگه داری و تنهایی بار سختیش و به دوش بکشی. می خوای زود سختیش و با دیگران تقسیم کنی. و همین باعث شده که مادرت اینقدر از همسرت دل چرکین بشه.
خب دختر خوب برای چی به مامانت گفتی مثلا شوهرت ایمیل داده که به مامانت بگو نگران پولش نباشه ادم تو ناراحتی حرفایی می زنه که خودشم بهشون ایمان نداره.
به نظرم وقتی که شوهرت برگشت یه روز به دور از هیاهو برین بیرون و براش توضیح بده که سهم شما در این مشکل چقدر بود و بعد ازش توضیح بخواه که چرا حرفایی مثل (برگشت پول به مامانت) که به قول شما اصلا مامانت در این مورد حرفی نزده بود گفته؟ بگو ایا در اینده هم قراره همین طور با حرفای دیگران قضاوت کنه.؟
البته همسرت داره سعی می کنه خلی درایت به خرج بده ولی با این حال در مورد اینده خوب باهاش حرف بزن.
الانم همین رویه ای که پیش گرفتی خیلی خوبه تا ازت توضیح نخواسته شما توضیحی نده.
مطمئن باش یکی از دلایلی که او برگشته همین بوده که شما در مورد خانوادش بد گویی نکردی. همین رویه رو ادامه بده.
من سعی می کنم بازم بیام و امیدوارم مشاوران عزیز به اینجا هم سری بزنن.
موفق باشی عزیزم:72:
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام
sisili عزیز متاسفانه حضور کارشناسان و دوستان باتجربه توی تالار خیلی کم و کمرنگ شده و من نمی دونم واقعا چرا؟!
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام به دوستان عزیز و ممنون از این که به یادم هستید.:72:راهنمایی های شما سیسیلی عزیز خیلی برام ارزشمنده و حتما بهشون عمل می کنم.(وقتی خیلی تنهام و حمایتی از طرف شوهرم نمی بینم مجبور میشم با کسی که بهتر از مامانم پیدا نمی کنم درد دل کنم و واقعا قصد رنجوندن یا دل چرکین کردنش رو ندارم .میدونم اشتباه کردم.این صحبت شما رو هم خواهرم بهم متذکر شد و حتی شوهرم گفت ناراحت بوده که این حرفا رو زده و من به مامانم حرفی منتقل نکنم.سعی می کنم در آینده تکرارشون نکنم)اتفاق جدیدی پیش نیومده بئاتریس عزیز غیر از این که من هر روز دلتنگ تر میشم و این منو خیلی عذاب میده.منتظر همراهی مجدد و شنیدن راهنمایی شما دوستان و مشاوران محترم هستم.
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام:72:
عزیزم به شوهرت زمان بده. اون نه می تونه حرفای تو رو رد کنه و نه می تونه حرفای کسایی که یک عمر باهاشون زندگی کرده رو رد کنه. پس بهش زمان بده تا بتونه خودش و در میان این همه حرف پیدا کنه. فقط هر وقت ازت توضیحی خواست سعی کن کوتاه ترین جمله ها اما تاثیر گذار ترینشون و پیدا کنی و بهش بگی. حتی خوبه از قبل فکر کنی و جملات خوبی داشته باشی برای گفتن بهش.
به هیچ عنوان از خانوادش بد گویی نکن چون فعلا همین برگ برنده تو همین هست.
در ضمیر ناخوداگاهت خودت و برای هر چیزی اماده کن. برای جدایی . برای ادامه با ارامش . برای ادامه بدون ارامش از طرف خانواده. برای رودرو شدن با خانوادش و ..... این طوری هر اتفاقی که واست بیفته تو از قبل امادگیش و داری و کمترین ضربه روحی و می خوری.
یه کلاس ورزشی ثبت نام کن تحرک باعث می شه ذهنت از این همه هیاهو دور بشه.
حتی در بهترین حالت که برگشت شما دو نفر به زندگیتون باشه بازم تو نیاز به یک استراحت روحی داری. پس از همین الان دست به کار شو.
موقع مجردیت چه کاری می کردی که باعث لذتت می شد؟ گردش با دوستان ورزش کتاب فیلم و.....؟ هر کدوم که دوست داری شروع کن تا به فکرت استراحت بدی.
فکرت و از تمرکز کردن به روی مشکلات و "این جمله که خدایا یعنی چی می شه؟" دور کن چون با این فکر فقط خودت و اذیت می کنی.
برعکس به این فکر کن که هر چه پیش اید خوش اید. من سعیم و می کنم و نتیجه رو به خدا می سپارم.
بلند شو و همت کن دختر خوب.
موفق باشی:72: