RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
خارپشت عزیز:72:
اینقدر نسبت به سیما احساس مسئولیت نکن:305:
اون یه دختر بچه نیست... بزرگ شده و باید رو پای خودش بایسته, اونقدری هم قدرت داره که تصمیم بگیره.... خودشون می دونن, اینقدر به افکارت رنگ نده و خودت رو درگیر و ناراحت نکن... باور کن این ناراحتی ها بیهوده ست و عواقبش اذیتت می کنه...
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
سلام
من فکر می کنم سیما خانم بیشتر به شما وابسته شده تا علاقه مند.
در صورتی که انتخاب شما برای ازدواج شخص دیگه ای است باید حتما این موضوع رو به طور واضح به ایشون بگید تا وابستگی شون به شما قطع بشه.
پروسه ی فراموش کردن برای دختری که فردی رو از صمیم قلب دوستش داره خیلی خیلی مشکله و امکان داره تا مدتی روال عادی زندگیش رو مختل بکنه پس اگر این آقا گزینه ی مناسبی برای ازدواج با سیما خانوم هستند سعی کنید حتما قبل از مطرح کردن موضوع خواستگاری ایشون،قضیه رو براشون روشن کنید و بگید که می خواید با فرد دیگه ای ازدواج کنید.
تا ایشون هم عاقلانه تر بتونند تصمیم بگیرند.
با آرزوی خوشبختی
خوش و سلامت باشید.
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
سلام
مطالبی هست که لازمه بگم
مادر بزرگ سیما به خاطر مشکل قلبی که داره احتمالا باید مدت زیادی در اسایشگاه سالمندان بستری باشه
سیما باید تنها زندگی کنه
البته مادرش چند ساله که دائما اصرار میکنه سیما بره پیشش ولی اون قبول نمیکنه
چون فقط یه تعارفه !!
پدرشم که حتی لزومی به تعارف نمیبینه و اصلا نبودنش بهتر از بودنشه
اونقدر پست که حاضر نیست هزینه مخارج مادر مریض خودشو بده
تا قبل از این برای پرداخت اجاره یا مخارج دیگه به بهونه های مختلف به سیما کمک میکردم
سخت قبول میکرد
مجبور بودم با هزار جور ترفند به دستش برسونم
بعضی وقتا متوجه میشد خیلی وقتا هم نمیفهمید
با هم کنار میومدیم
چند روز پیش فهمیدم ماشینشو که هنوز قسطاش تموم نشده بود فروخته
نمیتونم بگم چه حالی شدم وقتی شنیدم
سیما میتونه از پس خودش بربیاد
هرکسی میتونه اگه جنم داشته باشه
اما له میشه
من نمیخوام سیما هفت روز هفته رو جون بکنه
نمیخوام درد بکشه
چقدر باهاش حرف زدم که قانعش کنم امسالو فقط درس بخونه و نره سرکار
اما حالا احمقانه دارم از دور تماشا میکنم
من خسته ام خیلی زیاد
خستم از اینکه هیچ کاری نمیتونم بکنم
از اینکه تنهاش گذاشتم
روزی که متوجه علاقه سیما شدم به خودم گفتم این خواست خدا بوده که من زودتر سیما رو تنها بذارم تا راحت تر بتونه فراموش کنه
اما الان مطمئن نیستم که کارم درست بوده یا نه
بذارین راستشو بگم از محکوم شدن در کارای حکیمانه ای که هیچوقت نفهمیدم حکمتشون چیه خسته شدم
از دیدن امتحانای سخت از دیدن بارهای سنگینی که از توان شونه های سیما خارجه خسته شدم
از بلا تکلیفی و دست دست کردن خسته شدم
من نمیدونم کار درست چیه من نمیدونم خدا از من چه انتظاری داره من نمیدونم وظیفه ام چیه
من خسته ام خسته تر از سیما
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
میفهمم حس بدیه ولی بهتره مشکلاتت رو طبقه بندی کنی تا ببینی که اولویت با کدومه به نظر من کمک به سیما خانم در اولویته نه؟
میتونید بهش کمک کنید جوری که متوجه نشه از طرف شماست مثلا مادرتون یا هر کس دیگه که با سیما راحتتره کمک شما رو بهشون برسونه
خارپشت عزیز خسته نباشی ولی بهتره قوی باشی ناسلامتی مردی محکم باش تو میتونی از پس مشکلات بربیای خدارو شکر سیما سالمه از پس کاراش برمیاد و دوست خوبی مثل تو داره که نگرانشی تنهاش نذار
موفق باشی:72:
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
اگر سیما بودم:
به هیچ وجه دوست ندارم شما توی مسایل زندگیم دخالت کنید. یکبار برام درگیری عاطفی ایجاد کردید و با احساساتم بازی کردیدو اذیت شدم کافی است. لطفا حتی از دور هم به زندگی من نگاه نکنید.
تحمل مشکلات مالی برای یک زن آسونه و زن قوی تر از اون هست که با این چیزها از پا بیفته.
به شما هیچ ربطی نداره که من ماشینم را فروختم یا مادربزرگم مریضه یا ... آدمهای مستحق زیادی تو این شهر زندگی می کنند که اگر قصد خیرخواهی و عمل نیک دارید راحت می تونید پیداشون کنید.
با احترام،
سیما
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
خارپشت خودت از نظر مالی توانایی این رو داری که به سیما خانم کمک کنی؟
یا اینکه باید به خودت فشار بیش از حد بیاوری؟
آیا امکانش هست که بدون اینکه او بفهمد، از طریق دیگری به او کمک کنی؟
شاید مثلاً از طریق مادر خودت.
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
نه مشکلی نیست میتونم کمکش کنم اما خب طبیعتا اون کمک قبول نمیکنه نه از مادر من و نه از هیچکس دیگه
قبل از این به عناوین مختلف بهش کمک میکردم یه مدت با هم یه جا کار میکردیم جوری بود که من از جیب خودم به عنوان اضافه کاری یا چیزای دیگه بهش کمک میکردم
وقتایی که بهش قرض میدادم تمام و کمال برمیگردوند برای همین نمیشد بهش قرض داد
قبل از این توی یه مدرسه تدریس میکرد و علاوه بر اون تو شرکت یکی از دوستای من هم یه کار پاره وقت داشت
خب این خیلی خوب بود هم درامد خوبی داشت هم توی یه محیط سالم کار یاد میگرفت
اما الان چند ماهه که مدرسه تعطیل شده ، بعد از قضیه خواستگاری دوستم هم سیما دیگه تو شرکتش کار نمیکنه
خلاصه اینکه از کار جدیدی که داره اصلا مطمئن نیستم ، راجع به این موضوع هم باهاش حرف نزدم
شاید نباید دخالت کنم
نمیدونم
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
کمی عذاب وجدان داری به این خاطر که فکر می کنی ناخواسته سیما رو به خودت علاقه مند کردی.
حالا من در جایگاهی نیستم که بگویم تو گناهی داشتی یا نه.
ولی مهم این هست که از این به بعد چه می کنی.
بهتر هست که در کارهایش تجسس و دخالت نکنی.
رزق و روزیش رو هم خدا می دهد.
به هر حال اینطور هم نیست که اگر تو دیگر در کارش دخالت نکنی او تنها و بی کس بماند.
بالاخره فکر می کنم اگر خدایی ناکرده روزی واقعاً محتاج بشود، حتماً مادرت با خبر می شود. اون روز شاید بتوانی غیر مستقیم کمکی بکنی.
ولی امیدوارم هیچ وقت اون روز پیش نیاید و ان شا الله که خودش از پس خودش بر می آید.
به هر حال او باید تو رو فراموش کنه. تو هم باید به او کمک کنی. یعنی تا اونجا که می توانی خودت رو از او دور کنی.
سعدی به روزگاری مهری نشسته بر دل ... بیرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
سلام.
یاد اون قصه ای افتادم که یه بنده خدایی میخواسته خوبی کنه، پروانه ای که مجبور بوده از یه سوراخ ریز، از پیله ش بیاد بیرون رو کمک کنه. پیله ی پروانه رو خودش باز میکنه تا پروانه رو از اون عذاب وحشتناکِ بیرون اومدن از پیله ی تنگ نجات بده. حتما شنیدی که بعدش چی میشه.
بذار خودش به مبارزه با سختی های زندگیش بره. حتما خدا چیزی توی وجود این دختر دیده که انقدر شرایط سخت و (در کنار همه ی شرایط سخت،) تنهایی و نبود حمایت خانواده رو براش رقم زده.
بازم اگه نتونستی جلوی خودت رو بگیری و بخوای بهش کمک مالی کنی، از طریق مادرت اقدام کن. چه اشکالی داره که قرض بدی و بعدا بهت پس بده؟ بهتر از کمک نکردن هست که!
(البته اگه بتونی زمان پس گرفتن پول رو به بهانه های مختلف بندازی عقب براش بهتره. اما اگه نشد، مهم نیست. پس بگیر و دوباره به یه بهونه ی دیگه بهش یه مبلغ دیگه ای رو قرض بده. یادآوری نمیخواد که همه ی این کارا رو مادر زحمت میکشن دیگه)
ضمن اینکه سیما خانم 30 سالش هست (اگه اشتباه نکنم). و زندگی سختی داشته تا الان. آدما با شرایطشون وقف پیدا میکنن. منکر سخت بودنِ شرایط الانش نیستم. اما مطمئنا اگه من رو از توی زندگی ای که الان دارم (با هر مشکلی که دارم) بذارن توی موقعیت سیما نمیتونم دووم بیارم. اما سیما وقت داشته و توی این سالا خودش رو وقف داده.
حتما سیما دوست صمیمی هم داره و از نظر روحی پیشش هستن. اگه از این نظر هم نگرانی به مادرت بگو بیشتر حالش رو بپرسن.
سیما از پس زندگیش بر میاد. فقط شما حواست باشه یه مشکل به مشکلاتش اضافه نکنی.:72:
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
کمی عذاب وجدان داری به این خاطر که فکر می کنی ناخواسته سیما رو به خودت علاقه مند کردی.
حالا من در جایگاهی نیستم که بگویم تو گناهی داشتی یا نه.
ولی مهم این هست که از این به بعد چه می کنی
فرض کن در جایگاهی هستی که بخوای با توجه به مطالبی که تابحال گفتم در مورد من قضاوت کنی
به من بگو گناه من چی بود ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
یاد اون قصه ای افتادم که یه بنده خدایی میخواسته خوبی کنه، پروانه ای که مجبور بوده از یه سوراخ ریز، از پیله ش بیاد بیرون رو کمک کنه. پیله ی پروانه رو خودش باز میکنه تا پروانه رو از اون عذاب وحشتناکِ بیرون اومدن از پیله ی تنگ نجات بده. حتما شنیدی که بعدش چی میشه.
بذار خودش به مبارزه با سختی های زندگیش بره. حتما خدا چیزی توی وجود این دختر دیده که انقدر شرایط سخت و (در کنار همه ی شرایط سخت،) تنهایی و نبود حمایت خانواده رو براش رقم زده
.
جدی ؟
خب خیالم راحت شد