RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مینا جان، من فکر می کنم ریشه مشکلات شما تقریبا مشخصه، و فکر می کنم تا حل شدن این موضوع نمی شه و نباید به موضوعات دیگه پرداخت، چون آب در هاون کوبیدنه
شما یه دختر تحصیلکرده هستین، تعجب می کنم چطور علت مشکلات رو به این واضحی می بینین و برای کاری نمی کنین؟ سکس یکی از مهمترین هاست تو رابطه زناشویی و شما مهمترین بخش این رابطه رو کات کردین و اگر هم باشه به بدترین شکل ممکن انجام می گیره
تو باید حتما مشکلت را با یه سکسولوژیست مطرح کنی و سعی کنی که اون رو حل بکنی، در غیراینصورت انتظار تغییر در زندگیت انتظار کاملا بیجائیه
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
ممنون آقای sci که واسم وقت گذاشتید.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
- من احساس مي كنم شما طي مدت زمان خاصي پيش از اين دچار اضطراب و استرس شديدي بودي... مي توني بيشتر توضيح بدي؟
کلامن فکرمیکنم با آدمای دیگه خیلی فرق دارم از خودم خسته شدم حالا یا واقعا فرق دارم یا بس که این یکی اون یکی زدن تو سرم دیگه خودمم باورم شده که خیلی آدم بدی هستم .به خدا باورتون نمیشه از دست خودم انقدر خسته شدم که خدامیدونه و بس. اجازه میدین یه موضوعی که جدیدا فضای خونمونو سنگین تر کرده روواستون بگم؟
سر کارم انقدر به بقیه احترام میذارم که نمیدونید ولی آخرشم اون یکی همکارمو خیلی بیشتر از من دوسش دارند .توخونوادمم همین طوریه از همه دلسوزترم اما هر اتفاقی میفته که اصلا من هیچ نقشی نداشتم دنبال این میگردند که رد پای منو تو ماجرا پیدا کنن ،در حالی که اصلا من اونجا نبودم!!!!!!!هنوز فکر میکنند من همون آدم تندخو و بداخلاق دوره نوجوونیمم.
به خدا انقدر واسه دوستان همکارام و داداشام کادو و هدیه میگیرم. بچه هاشونو تحویل میگیرم و....تا مگه دیدشون عوض شه.منم اندازه بقیه دوست داشته باشن اما ..... به بچه های کوچیک بیشتر از من احترام میذارن!!!!!!:302:
همونایی که یه روزی پیش شوهرم التماس میکردم و بحثمون میشد که چرا بهشون بی احترامی میکنی حالا بهم بدجوری پیش شوهرم بهم بی احترامی میکنن:302:
نگین بدبینم نه به خدا نه با تمام وجودم حس میکنم که من هم تو خونمون و هم سر کارم یه موجود طفیلی هستم.بعضی وقتا خودمو پایین میبرم که بهم حسودیشون نشه!!! حقوقمو یک سوم میگم وقتی سوال پیچم میکنن.حتی وقتی غریبه ها از چهرم تعریف میکنن سریع انکار میکنم نگن خودشو گرفته اما ........
متاسفانه حرف بقیه هم خیلی واسم مهمه!!!!!!!!!
شاید به خاطر تعریفهای بیش از حد مامانمه که بقیه تحریک میشن.(دخترم تحصیلکردس خوشگله خوش تیپه حقوقش خیلی بالاست.ماموریت بردنش فلان جا و....!!!!!!!البته بارها و بارها ازشون خواستم اما بی فایده بوده نمیتونه نگه!!!)
شاید حسودن، شاید حسودم
و شاید هم من یه ایرادی دارم(البته به جز بدبینی چون واقعا نیستم)
شوهرمم از این موضوع سوء استفاده میکنه.منم وقتی اونو در کنار خودم نمیینم نمیتونم باهاش خوب باشم.
میگه آخه تو با همکارت با خونواده من و با خونواده خودت باهمه مشکل داری.:302:
بعضی وقتا واقعا از ادامه تحصیلم منصرف میشم.
خیلی بی حوصلم حوصله انجام هیچ کاریو ندارم.
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
بچه ها چیزی نمیخواین بگین؟
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مینا جان چرا تو حرفات هیچ پاسخی به چند پست اخیر ندادی؟
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
صبا جان چیزی باید میگفتم ؟
الانم که حسابی به هم ریختم و نمیدونم چرا همه چی قاطی شده!!!!!!!
سعی کردم یه طوری از شما دوستای خوبم راهنمایی بگیریم و ببینم ایراد کارم کجاست؟
تا وقتی روابط عادی ما خوب نشه تا وقتی این حساسیت و زودرنجی من کم نشه چیزی درست نمیشه.درست میگم؟؟؟
اول از خودم باید شروع کنم دیگه.آخه نمیتونم که با سی نفر در بیفتم!!!!!!!!
اعصابم خیلی خورده و بیش از حد افسرده شدم حتی حوصله خودمم ندارم!!!!!!!!!!
آخه اصلا توقع نداشتم باهام این طوری رفتار کنن اصلا توقع نداشتم شوهرم سوءاستفاده کنه و خوشحال شه.
نمیدونم کی هستم و چی میخوام .فقط اینو میدونم خیییییییییییییییییییییییی لی تنها و بی کسم و هیچ کسو تو دنیای به این بزرگی ندارم که باهام دوست واقعی باشه حتی خونوادم چه برسه به شوهرم!
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
مينا تو هيچ مشكلي تو زندگيت نداري فقط خودت براي خودت كلي مشكل ساختي.
به خودت بيا. خودت را بساز. از نو بساز.
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
صبا جان چیزی باید میگفتم ؟
بله عزیزم. اینجا تاپیک شماست و شما درخواست راهنمایی کردید.
مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد
وقتی شما نه تایید می کنید نه تکذیب , این حس رو بوجود میارید که به حرفای دیگران بی توجه هستید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
الانم که حسابی به هم ریختم و نمیدونم چرا همه چی قاطی شده!!!!!!!
سعی کردم یه طوری از شما دوستای خوبم راهنمایی بگیریم و ببینم ایراد کارم کجاست؟
تا وقتی روابط عادی ما خوب نشه تا وقتی این حساسیت و زودرنجی من کم نشه چیزی درست نمیشه.درست میگم؟؟؟
اول از خودم باید شروع کنم دیگه.آخه نمیتونم که با سی نفر در بیفتم!!!!!!!!
دختر خوب چرا مسائل رو واسه خودت طبقه بندی نمیکنی ؟
مثلا : مشکلات فردی و خلقی
مشکلات ارتباطی
روابط زناشویی و...
حل کدامیک از اینها مهمتره؟
کدومشون به اون یکی وابسته هست ؟
وقتی همه مسائل رو با هم میکس میکنی خب واضحه که احساس افسردگی میکنی .چون خودت در برابر کوهی از مسائل میبینی واحساس ضعف میکنی .
اگه گفتی یه فیل گنده رو چه جوری میشه خورد ؟:310:
لقمه لقمه .:311:
مسائل تو هم میشه لقمه لقمه حل کرد.
مینا جان سعی نکن صورت مساله رو پاک کنی . سعی کن شجاعت برخورد با مسائل رو در خودت تقویت کنی.(کمرو نباش و بخاطر شرم و حیا یه سری چیزا رو حذف نکن)
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
باشه صباجون حق کاملا با شماست. اما فکرمیکنم اگه مشکلات رفتاری حل بشن خیلی از مشکلات دیگه هم حل خواهند شد. وقتی شما شدیدا احساس بی کسی میکنی احساس میکنی که هیچ کس نداری، اصلا حوصله داری بری درمورد روابط زناشویی صحبت کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مشکلاتی که دوستان گفتند درسته و ریشه اونم میتونه جو مذهبی خونه در دوران مجردی ،
عدم وجود یه رابطه عمیق عاطفی و عشق واقعی که به خاطر اون تمام دردها رو تحمل کرد ،
یه ذره وسواس بودنم که دوست دارم همه چی مرتب و تمیز باشه و روی تمیز و پاک بودن خونه خیلی حساسم.
زیاد حوصله اینکه به خودم برسمو ندارم،
خیلی حساس و زودرنج هستم و دوست دارم کانون توجهات باشم و همه منو دوست داشته باشند.
حالا تو اینایی که گفتم یه سریاش که مشکلات شخص خودم هستند که خیلی خوشحال میشم راهنماییم کنید.
اما در مورد عدم وجود یه رابطه عمیق عاطفی و عشق واقعی: وقتی میبینم که شوهرم طرفدار خونوادشه و خیلی راحت اونا رو به من ترجیح میده و اصلا منطقی برخورد نمیکنه
وقتی میبینه رفتار خونوادش با من غلطه خودشم قبول داره اما هیچی بهشون نمیگه
وقتی ناراحتی من براش اصلا مهم نیست و جای اینکه پشتیبان من باشه با اینکه کاملا منو میشناسه اما از رفتار خونوادم هم سوءاستفاده میکنه(پست 62 خیلی واسم مهمه لطفا راهنماییم کنید)
وقتی یه بار نمیاد با هم مثله دوتا آدم عاقل و بالغ حرف بزنیم و مشکلمونو یک بار برای همیشه حل کنیم
وقتی چیزی مخالف میلشه داد میزنه و منو تهدید میکنه که باز قهر میکنم و میرم تا من به دست و پاش بیفتم و التماس کنم(رفتار مردونه ای که همیشه آرزوم بودو نداره و مثله بچه هاست)
وقتی با بدبینی محبتای منو تبدیل به دعوا میکنه و میگه آها باز پرتوقع شدی!!!!!!!!
هیچ دلیلی نمیبینم که به خاطر اون ذره ای تو زحمت بیفتم
حالا ازتون خواهش میکنم بهم بگین:
چی کار کنم که رابطم با خونوادم درست شه؟ بدون اینکه خودمو کوچیک کنم و بدون خودشیرینی کردن و هدیه گرفتن منو هم دوست داشته باشند نه اینکه به بچه های کوچولوشون بیشتر از من اهمیت بدن؟باهام حسادت نداشته باشن؟بهم تهمت نزنن و یه ذره وجدان داشته باشند. اگه باهام بد بودن باتوجه به اینکه من بچه کوچیک خونم چطوری برخورد کنم؟
مشکلات رفتاری خودمو حل کنم و زودرنج نباشم.حرف بقیه زباد واسم مهم نباشه و اعتماد به نفس داشته باشم؟
چی کار کنم که شوهرم با من رابطش خوب بشه و منو دوست خودش بدونه و تمام خواسته هاشو مثله یه دوست بهم بگه و به خواسته های منم اهمیت بده و مشکل منو مشکل خودش بدونه تا زودتر حل شه.خونوادشو به من ترجیح نده و در مقابل اشتباهات اونا محکم وایسته و از من و خودش دفاع کنه
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
ممنون آقای sci که واسم وقت گذاشتید.:72:
کلامن فکرمیکنم با آدمای دیگه خیلی فرق دارم از خودم خسته شدم حالا یا واقعا فرق دارم یا بس که این یکی اون یکی زدن تو سرم دیگه خودمم باورم شده که خیلی آدم بدی هستم .به خدا باورتون نمیشه از دست خودم انقدر خسته شدم که خدامیدونه و بس. اجازه میدین یه موضوعی که جدیدا فضای خونمونو سنگین تر کرده روواستون بگم؟
سر کارم انقدر به بقیه احترام میذارم که نمیدونید ولی آخرشم اون یکی همکارمو خیلی بیشتر از من دوسش دارند .توخونوادمم همین طوریه از همه دلسوزترم اما هر اتفاقی میفته که اصلا من هیچ نقشی نداشتم دنبال این میگردند که رد پای منو تو ماجرا پیدا کنن ،در حالی که اصلا من اونجا نبودم!!!!!!!هنوز فکر میکنند من همون آدم تندخو و بداخلاق دوره نوجوونیمم.
به خدا انقدر واسه دوستان همکارام و داداشام کادو و هدیه میگیرم. بچه هاشونو تحویل میگیرم و....تا مگه دیدشون عوض شه.منم اندازه بقیه دوست داشته باشن اما ..... به بچه های کوچیک بیشتر از من احترام میذارن!!!!!!:302:
همونایی که یه روزی پیش شوهرم التماس میکردم و بحثمون میشد که چرا بهشون بی احترامی میکنی حالا بهم بدجوری پیش شوهرم بهم بی احترامی میکنن:302:
نگین بدبینم نه به خدا نه با تمام وجودم حس میکنم که من هم تو خونمون و هم سر کارم یه موجود طفیلی هستم.بعضی وقتا خودمو پایین میبرم که بهم حسودیشون نشه!!! حقوقمو یک سوم میگم وقتی سوال پیچم میکنن.حتی وقتی غریبه ها از چهرم تعریف میکنن سریع انکار میکنم نگن خودشو گرفته اما ........
متاسفانه حرف بقیه هم خیلی واسم مهمه!!!!!!!!!
شاید به خاطر تعریفهای بیش از حد مامانمه که بقیه تحریک میشن.(دخترم تحصیلکردس خوشگله خوش تیپه حقوقش خیلی بالاست.ماموریت بردنش فلان جا و....!!!!!!!البته بارها و بارها ازشون خواستم اما بی فایده بوده نمیتونه نگه!!!)
شاید حسودن، شاید حسودم
و شاید هم من یه ایرادی دارم(البته به جز بدبینی چون واقعا نیستم)
شوهرمم از این موضوع سوء استفاده میکنه.منم وقتی اونو در کنار خودم نمیینم نمیتونم باهاش خوب باشم.
میگه آخه تو با همکارت با خونواده من و با خونواده خودت باهمه مشکل داری.:302:
بعضی وقتا واقعا از ادامه تحصیلم منصرف میشم.
خیلی بی حوصلم حوصله انجام هیچ کاریو ندارم.
ببينيد شما مطمئنا با بقيه فرق مي كنيد... چرا؟
1. احساساتي هستيد اين اصلا بد نيست... اين موجب مي شه با مسائل رفتار هيجان مدارانه اي داشته باشيد! به جاي مساله مدارانه ... هيجان مدارانه! همين خط آخر رور نگاه كنيد!!! عدم ادامه تحصيل... چرا؟؟؟ چون از احساسات شما سو استفاده مي شه!!؟؟؟
2. رفتار جرات مندانه رو انتخاب نكرديد و منفعل هستيد... و گاها دو قطبي عمل مي كنيد... يا منفعل! يا پرخاشگر... يعني چيزي نمي گيد.. كوتاه مي آييد مي خواهيد از خودتون چهره خوبي به نمايش بگذاريد و ديگران نسبت به شما حس بهتري داشته باشند... اما بهتون با جرات مي گم و قطعيت! ماداميكه رفتار منفعلانه رو داشته باشيد... با هيچ كدوم از راهكارهايي كه امتحان كرديد نه به شوهرتون نزديك مي شيد ونه به خودتون و نه به هيچ كس ديگه... شما براي اونها كادو مي خريد و هر روز از اونها دورتر مي شيد... اين به دليل رفتار منفعلانه است...
-- عدم جرات مندی شما موجب می شود شما برنجید، در روابط احساس ناکامی داشته باشید، در مواقعی با انفجار خشم مواجه شوید، اضطراب و به دنبال ان اجتناب داشته باشید، مي تونم بگم كه عدم موفقيت شما در سكس، دردها ، سوزشها، لذت نبردنها هم ناشي از همين رفتار است... اين رفتار موجب مي شه در روابط با همكاران،رئيس،شوهر و یا خانواده ها ضعیف عمل کنید. منفعل عمل مي كنيد چرا كه:
1. ترس از اختلال در ارتباط با خانواده ، همسر
2. ترس از رنجیدن دیگران
3. سعی در راضی نگه داشتن دیگران بطوریکه احساس کنند شما انسان خوبی هستید!
4. اعتقاد به اینکه خواسته های ما به خواسته های دیگران خوب نیست ارجحیت داشته باشد
5. اگر کسی چیزی گفت و موجب شد ناراحت بشیم.. چیزی نمی گوییم! ازش فاصله می گیریم!
اما بايد بدونيد كه شما مسئول شادماني ديگران نيست! شما عضوي از گروه كارناوال شادماني نيستيد!!!!
وقتي شما جرات مند نيستيد:
افسرده ايد و غمگين
مضطربيد
استرس داريد
بعضي مشكلات جسماني براتون بوجود مي آد بخصوص مشكلات پوستي
گاهي پريود دردناك رو تجربه مي كنيد
در روابط فرديتون ضعيف مي شيد
اما چه كنيد:
-- با تمرین تنفس بشیوه زیر هر دو ساعت يك بار و يك بار بشيوه مفصل آن در شب ذهن سطحی خود را آرام کنید
در واقع تمرین تنفس به روشی که به شما خواهم گفت کمک خواهد کرد تا این ذهن خاموش بشه...گفتگوهاي دروني شما به شدت قدرتمنده ! اون به شما مي گه كه بابا ول كن اين حرفا رو! اصلا داستان تو اين نيست!!! اينم نتونست.... ! اصلا تو بي عرضه اي ! هيچ كس تو رو دوست نداره! تو طفيلي هستي!!! اين ذهن رو كه خيلي وراجه بايد يه تو دهني محكم بزنيد....!
برای این تمرین در اتاقی ساده و تمیز موسیقی بدون هدفون در حدی که خودت بشنوی پخش کن. بدون کلام... بدون خاطره.
بخواب... آرام و کاملا آزاد... با لباسی کاملا راحت.. مثل نوازدی که روی تخت خوابیده...
سعی کن تمام عضلاتت شل باشن و هیچ کدوم تنش نداشته باشند... از سر شروع کن و بعد گردن، بعد دستها، و بعد پاها.. همه رو گام به گام منقبض و رها کن... خیلی آرام! هیچ عجله ای نداریم
چشمانت رو ببند و با 2 شماره هوا را از طریق بینی به داخل ریه ها جاری کن.... تصور کن نوری رنگی به رنگی که دوست داری و مقدس می دانی وارد ریه ها می کنی... هوا را تا چهار شماره نگاه دار... بگذار نوری که وارد بدن تو شده تمام بدنت را فرا بگیرد و به سر تو راه یابد... هم بدنت را رنگین و نورانی تصور کن... با یک شماره هوا را از طریق دهان به خارج بران! مثل حالت سوت... به تنفس فکر کن و نگذار افکار ذهن سطحی تو را درگیر کنند.. این تنفس را تا 10 بار انجام بده! هرشب
در طول روز فقط تمرين تنفس رو در هر جا كه هستي با 5 نفس هر دو ساعت يك بار به مدت 1 هفته انجام بده!
طی این تمرین ذهن سطحی تو خاموش خواهد شد...
-- اما چگون رفتار جرات مندانه داشته باشید!؟
رفتار جرات مندانه يعني شما بتوانيد با صراحت و صادقانه احساسات خودتون رو بيان كنيد بدون اينكه اضطراب داشته باشيد و ضمن اينكه به افكار و احساسات ديگران هم احترام مي گذاريد...
رفتار جرات مندانه يعني بتوانيد:
- احساسات مثبت و منفي خودتون رو عنوان كنيد
- خواسته هاي نابجاي ديگران رو نپذيريد
- نظرات شخصي خودتون رو ابراز كنيد
**ببینید رفتار جرات مندانه به این معنی نیست که اگر همكارتون شوهرتان چیزی گفت و شما می خواستید مخالفت کنید بگید : "نه، من باهات مخالفم!" ما به این رفتار میگیم پرخاشگرانه! بلکه بايد روشهاي رفتار جرات مندانه رو ياد بگيريد كه در زير اشاره مي كنم...
1. زمان و مکان مناسبی رو انتخاب کنید : ببینید دقیقا لازم نیست تا چیزی گفت همونجا بزنید تو روش! گاهی لازمه صبر کنید... و سکوت! تا به خلوت برسید... بهترین مکان، مکان خلوته! جاییکه کسی نباشه... و زمان مناسب: مثلا فکر کنید می خواهید موضوعی رو به شوهرتون بگید... شوهرتون از بیرون اومده! خسته! گرسنه! تشنه... حالا شما چیزی بگید! شدنی نیست... باید زمانی بگید که سر حال باشه !
2. پل ذهنی بزنید... با فرد مقابل همدلی کنید و احساساتش رو درک کنید! مثال: می دونم که خیلی دوست داری این کار رو بکنی... من هم همیشه انجام این کارها رو دوست داشتم! اصلا یه حس خوبی به آدم می ده... من خیلی احساس آرامش می کنم! مثلا یادمه ( یه مثال می زنید)
3. احساس و نظر خود را به طور واضح بیان کنید... از شیوه X Y Z استفاده کنید... از جملات "من " استفاده کنید
الگوی xyz میگه: وقتی در موقعيت X، عمل Y رو انجام دادی ، احساس Z رو داشتم...
از جملات " من " استفاده می کنید، نه از جملات "تو":
مثلا در مورد شوهرتون: بد جوری دلم رو شکستی!!! ( استفاده از جملات "تو") شما دارید طرف مقابلتون رو متهم می کنید که دل شما رو شکسته و عملا در رابطه با احساستون حرفی نمی زنید!
استفاده از جملات "من" : وقتی موقع شام، به من بی توجه بودی، دلم شکست! در این جمله شما برچسب نزدید! متهم نکردید.. خبر دادید!!! از جملات " من " استفاده کردید و احساستون روبیان کردید..
4. گاهی می تونید پیامد رفتار غلط رو هم گوشزد کنید
** باید بدونید که شما اگر بخواهید رفتار جرات مندانه رو اجرا کنید... : شما مسئول شادمانی دیگران نیستید!!!
** برای نه گفتن خود به هیچ وجه دلیل و توضیح طولانی نیاورید،
** برای بیان نظرات خود، توجیه نکنید، کوتاه بگویید!
** هرگز نگویید " فکر نمی کنم بتوانم... " خیلی ساده بگویید "نه"
** مطمئن باشید که رفتار جرات مندانه به محض اینکه از طرف شما شروع بشه، با ناراحتی دیگران همراه نیست! اونها تعجب می کنند... اما بعد از مدتی با شما صمیمی تر از پیش هستند و شما رو دوست دارند
تكنيك صفحه خط خورده
** اگر می خواهید در مقابل اصرار دیگران دلیلی بیاورید، فکر کنید و قاطعانه یک دلیل رو بگویید و در مقابل اصرار آنها دلائل خود رو عوض نکنید... مثلا از شما درخواست می شود یک مهمانی بروید: یک بار می گویید " نه، ما مهمون داریم" یه بار دیگه می گید" آخه شوهرم هم نیست" یه بار دیگه" فرداش باید زود بریم جایی" این خوب نیست... یک دلیل را تکرار کنید! فقط یک دلیل!!! به این تکنیک می گیم : صفحه خط خورده!
** هرگز تظاهر به موافقت نکنید...
** احساس گناه از ناراحتی دیگران ممنوع! اول اینکه عادت می کنند! دوم اینکه شما عضوی از گروه شادمانی نیستید که مسئولیت خوشحالی آنها با شما باشد
-- تکلیف :
- تصميم بگيريد كه وضعيت موجود رو عوض كنيد!
- توصيه هاي قبلي رو انجام بديد!
- تمرين تنفس رو شروع كنيد
- در 50 درصد موارد ارتباطی، با قواعدی که گفته شد، رفتار جرات مندانه داشته باشید
- حتما در یک کلاس ورزشی هوازی ثبت نام کنید... يا آزادانه برقصيد!!! 15 دقيه در روز
- روابط زناشویی شما اهمیت زیادی دارد...از شما می خواهم در هفته جاری خلاقیت داشته باشید! (شمع روشن کنید، خوشبو کننده بزنید، لباسهای معمول رو عوض کنید و ... ) حتما سعي كنيد يك سكس موفق رو تجربه كنيد... مي دونم كه مي تونيد!
سوالی بود در طول هفته بپرسید... می خونم!
درد دل آزاد...
RE: رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
وقتی شما نه تایید می کنید نه تکذیب , این حس رو بوجود میارید که به حرفای دیگران بی توجه هستید[/color]
من قبلا کلی به شما پیشنهاد دام که برین پیش مشاور حضوری و شما رفتین.:104:حالا هر وقت میگم که حرفای اونو توی یه تاپیک دیگه بنویسین تا ببینیم چی بهتون گفته، گوش نمی کنی. :163:
با خودم فکر می کنم که وقتی شما دارین به حرفای من بی محلی می کنین، من چرا باید بیام این جا و براتون وقت بگذارم.