RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده جان
من هنوزم واقعا فکر میکنم اگه جای شما بودم (با توجه به همه چیزایی که تعریف کردی راجع به درست و تلاشات) همین کار رو میکردم. میدونی چیکار میکردم؟ به شوهرم میگفتم شرایط اینجا برام غیر قابل تحمل شده و دیگه نمیتونم با دوری تو کنار بیام. میخوام برگردم و پیش تو زندگی کنم. و منتظر میموندم ببینم عکس العملش چیه. 2 تا کار شاید بکنه یکیش اینه که بگه برگرد. (که از دوست داشتن زیادشه) یا اینکه میگه بمون همونجا یه جوری تحمل کن تا درست تموم بشه.(که اتفاقا این هم از دوست داشتن زیادشه چون آینده ی شما هم براش مهمه) به احتمال زیاد میگه بمون و درست رو تموم کن. اگه اینو گفت بهش میگم که پس باید یه کاری کنی که دوریت برام قابل تحمل تر بشه. و پیشنهاداتی برای چند بار زنگ زدن و ... بهش میدادم و قرارهایی میذاشتم که اون زنگ بزنه. و طبق اونی که قرار گذاشته بودیم عمل میکردم. و زیاده روی نمیکردم.
آزاده جون دقت کن همه ی اینا رو اگه بخوای بگی نباید با لحنی بگی که خیلی خیلی ضعف بهش القا بشه. باید در حد یه همسر ازش درخواست کنی. نه در حد یکی که دیوانه وار بهش وابسته هست. شاید تا حالا چندین بار بهش گفته باشی. ولی شاید درست نگفته باشی که هر دفه جواب نمیگیری و بی توجهیش نصیبت میشه.
یه چیز دیگه. اگه واقعا دنبال راه حلی، اگه واقعا دوست داری اذیت نشی، خودتو رها کن از این وابستگی شدید. نمیگم دوسش نداشته باش یا ازش متنفر شو. به قول یه روانشناس (آقای میثاق) دوست داشتنِ زیاد باعث میشه بعد یه مدت (با عرض معذرت) طرف عشقتون رو بالا بیاره. چون دیگه حالش از این تزریق همه مدتِ عشق بهم میخوره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadehh_mm
اما الان نه،هر کاری میکنم نمیتونم مثل اون موقعها باشم. مثلا وقتی به شوهرم میگم میخوام وبستگیمو کم کنم، میگه کار خوبی میکنی،،اینو که میگه من بهم بر میخوره. پریروز گوشیشو جواب داد، منم نگفتم چرا خاموش کردی فقط گفتم نکنه موبایلت دوباره قاطی کرده بود یا خطا خراب بود، گفت نمیدونم فکر کنم دوباره مشکل داشته....
چرا نمیتونی میتونی عزیزم. یه بار تونستی، چند بار تونستی، این بار هم میتونی. تو اصلا به دلش فرصت نمیدی که برات تنگ شه. ازش این فرصت رو نگیر.
خیلی از چیزایی که گفتی وقتی بری و پیشش باشی حل میشه. یعنی به دست تو حل میشه. پس زیاد روی تغییراتی که پیش اومده زوم نکن تا برگردی و بعدا بهشون برسی. بنظرم اول از همه رابطت رو از این وضعیت نجات بده. درست شدن رابطه طول میکشه ها. باید صبور باشی و تدبیر گر و با سیاست.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
يعني شما ميگي ازاده برگرده بياد ايران...از خانواده و درسش كه در اخرين مراحل هست(پايان نامه و ...)بزنه بياد ايران براي مردي كه معلوم نيست فردا بمونه يا ...خواهشا دقت كنيد كه چه توصيه اي ميكنيد...شايد اين ترك تحصيل و اومدن اورژانس ازاده براي زندگيش خيلي گرون تموم بشه....طلاق و جدايي و ...درسته اخرين راهه اما مسلما بدترين راه نيست و طبق معمول هميشه به نظرم يه پايان تلخ بهتر از تلخي بي پايانه
شاید من نتونستم دقیقا خودم رو جای آزاده بذارم. شاید حق با شماست.
اما بنظرم آزاده میخواد برای زندگیش تلاش کنه که نگهش داره. وقتی به تاپیکایی که حتی فقط یه نفر تمام مدت بار زندگی رو به دوشش کشید و زندگی رو نگه داشت نگاهی میندازم (که بعدش هر دو با هم از زندگی لذت میبرن)، به خودم میگم چرا آزاده نتونه زندگیش رو درست کنه. وقتی انقدر زندگیش رو میخواد. و توی همسرش هم حتما یه چیزی دیده که داره برای اون و زندگی مشترکشون انقدر تلاش میکنه.
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
به نظر من با شوهرت رو راست صحبت کن ببین اصلا می خواد زندگی کنه یا نه؟اصلا از زندگی متاهلی چه انتظاری داره؟بعد روی جوابش تصمیم گیری کن.یه بار یه مشاور به من گفت زندگی یه قرارداده(من 2 سالی هست که طلاق گرفتم شوهرم گفت نمی خواد با من زندگی کنه!من خیلی پیش مشاور رفتم و برای زندگی با شوهرم تقلا می کردم ولی همه مشاورا می گفتن اگه نمی خواد به زور مجبورش نکن و الان که جدا شدم هر چند طلاقم خیلی ضربه سنگینی بود ولی راه حل دیگه ای نداشتم و الان هم ناراحت نیستم.)به نظر من هیچ چیز بهتر از صداقت نیست.باهاش حرف بزن و بزار مرزاشو برای زندگی مشترک بهت بگه و بعد تصمیم بگیر
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده ي عزيز
خيلي متاسف شدم از مشكلات زندگيت
من هم با بسياري از دوستان موافقم اول از همه اينكه حتما حتما بايد شما دو نفر زير يك سقف زندگي كنيد حالا يا همسرت پيش شما بيايد يا شما پيش همسرت بروي تازه آن موقع مي شود زندگي مشترك در واقع الان شما هنوز زندگي مشترك را شروع نكرده ايد.
ارتباط از راه دور مشكلات خيلي زيادي را همراه خود دارد و بيشتر به بسياري از مشكلاتتان دامن مي زند و باعث مي شود كه درك متقابلتان از هم بسيار كم شود.
مي دونم كه خيلي برايت سخت است اما واقعا الان شما شرايط بچه دار شدن را نداريد هم زندگي مشتركتان متزلزل است و هم همسر شما آمادگي بچه را ندارد.به نظر من بچه دار شدن كار درستي نيست و مشكلاتتان چندين برابر مي شود و زندگي يك بچه ي بي گناه تحت تاثير مشكلات شما قرار مي گيرد.
به نظر من تمامي تمركزت را بر روي زندگي مشتركت بگذار و بعد از اينكه ثبات پيدا كرد به بچه دار شدن فكر كن
موفق باشي :72:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده ی عزیزم
امیدوارم که حالت خوب باشه . قبل از هرچیز باید بگم خوب فکرهات رو بکن و اگر تصمیم گرفتی که زندگیت رو از این حالت خارج کنی باید سختی ها رو تحمل کنی . میدونم در این شرایط برات سخت تر هست و از لحاظ روحی حساس تر هستی اما اگر میخوای بچت رو به دنیا بیاری و براش زندگی خوبی رو فراهم کنی از الان باید شروع کنی .
ببخش که رک میگم امیدوارم ناراحت نشی . هردو شما به یک اندازه مقصر هستید اما شما باید فقط خودت به فکر حل مشکلاتی که به وجود آوردی باشی و منتظر تغییر همسرت نشینی چرا که تو 3سال اون رو به این روند زندگی عادت دادی .
متاسفانه مردها زود به یک روند عادت میکنند و تغییر در اون مورد براشون سخت هست مثل همسر شما که به یک روند غلط عادت کرده. در حالی که شما میتونستی در نقش زن یک روند درست رو بنا کنی و همسرت به اون عادت کنه .
آزاده باید بهت بگم اصلا معنی عشق رو درست نفهمیدی . تو همسرت رو دوست داری اما این دلیل نمیشه برای اینکه نشون بدی عاشقشی خودتو زیرپابذاری و ازخودت همه جوره بگذری تا همسرت کاری رو بکنه که میخواد وراهی رو بره که دوست داره . 3سال این کار رو کردی و نتیجش این شده که الان خسته شدی دیگه تحمل نداری و سرخورده شدی .
این مقاله رو بخون
http://www.hamdardi.net/thread-9065.html
وقتی دونفر باهم ازدواج میکنند باید حد و حدود و خط قرمزها براشون تعریف بشه و معنی ازدواج رو درست بفهمند اون هم با مسئولیت های جدید .
شما باید برای همسرت زندگی مشترک رو تعریف میکردید اما عزیزم تعریفی که به همسرت دادی اینه : زندگی مشترک یعنی همون زندگی مجردی با همون آزادی ها و فقط تنها فرقش اینه که یک شریک جنسی داری که اصلا تورو محدود نمیکنه و دست و پا گیر تو نخواهد شد .
در مورد مسئله حضور اون دختر هم اصلا همسرت رو متوجه نکردی که این یک مشکل هست و عادی برخورد کردی . در این مورد روشت رو عوض کن و متوجهش کن که ازدواج با داشتن تعهد به همسر هست که معنی داره .
متاسفانه شما با وجود این فاصله باید تلاش بیشتری میکردی تا همسرت رو به معنی درستی از زندگی مشترک برسونی اما برعکس عمل کردی و هرچی که خواستش بوده گفتی چشم و باوجود اینکه 3 سال میگذره شما هنوز زیر یک سقف زندگی نمیکنید .
در مورد بچه هم بی چون و چرا خواست همسرت رو پذیرفتی و بچه دار شدی بدون اینکه در نظر بگیری هنوز زیر یک سقف نیستید وتکلیف این بچه چه خواهد شد و نباید می پذیرفتید اما حالا گذشته . با توجه به عدم مسئولیت پذیری همسرتون دوراز انتظار نیست که حالا بگه بچه نمیخواد چون خودش رو در برابر مسئولیت ها میبینه .
تااینجا مشکلاتت و نقش تو در به وجود اومدنش شفاف سازی شد اما از حالا به بعد برای تغییر باید چه کار کنی .
1_ باید محکم باشی و سعی کنی آرامشت رو حفظ کنی و ثابت قدم باشی .
2_ انتظار زود نتیجه گرفتن نداشته باش ، دقت کن که 3 سال رو اشتباه رفتی .
3_ دلسوزی بی مورد و فداکاری بی مورد برای همسرت ممنوع .
4_ باید جلوی هر اقدامی رو که باعث بی مسئولیتی همسرت میشه رو بگیری .
5_ زندگی مشترک رو براش درست تعریف کنی با تمام محدودیت ها و مسئولیت هاش .
فکر میکنم چون همسرتون در حال تحصیل بوده پذیرفتید که فعلا زیر یک سقف زندگی نکنید اما توجه کنید که درس خوندن هیچ منافاتی با زندگی نداره و اگر درست تصمیم می گرفتید امروز شما این همه مشکل نداشتید .
پس الان که همسرت میگه بچت رو اونجا به دنیا بیار تا هروقت خواستی بتونی بری قبول نکن چون این باعث میشه بعد از بچه دار شدنم خیالش راحت باشه که میتونه مسولیت ها رو به دوش خانواده شما بندازه .
حتما به ایران برگرد و بگو که بچت رو میخوای اینجا به دنیا بیاری اگر دوباره مطرح کرد که هروقت خواستی بتونی بری بگو من میخام برای همیشه کنار شوهرم زندگی کنم پس دلیلی نداره این کار رو بکنم و دوست دارم که بچم رو با حضور پدرش به دنیا بیارم .
به هیچ وجه نپذیر که بچت رو بندازی و بگو این خواست هردومون بوده و حالا ما مسئولیم نمیتونیم یه روز تصمیم بگیریم به این دنیا دعوتش کنیم و یه روز بکشیمش تا تو این دنیا نباشه. (باید دربرابر تصمیمی که گرفته احساس مسئولیت داشته باشه)
بعد از مدتی و وقتی که در ایران بودی مطرح کن که باید به فکر یک زندگی مستقل باشیم چون داریم بچه دار میشیم و گذشته از 3 سالی که من به سختی تحمل کردم حالا دیگه این بچه نیاز به امنیت و آرامش داره و ما مسئول تامینش هستیم.
یک نکته ی دیگه وقتی همسرت تماس شما رو ریجکت میکنه برای بار دوم تماس نگیر نذار که حرمتت از بین بره یا بعد بخوای دروغی بشنوی و خودتو به اون راه بزنی که باور کردی . بهش پیام بده هر وقت تونستی تماس بگیر کارت دارم .(احتمالا همسرت تحت فشار همین امر هست که داره خودش رو در برابر مسولیت های زندگی میبینه)
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
ممنون باران عزیزم
از روزی که این پست رو برام زدی، چند بار خوندمش. ۴روزه که بهش اصلا زنگ نزدم.
فقط یه کار مهم بود که اونم بهش ایمیل دادم و موضوع مهم رو گفتم.... اما، یه جمله نوشتم که نمیدونم اشتباه کردم اینو گفتم یا نه، براش نوشتم؛ بهت زنگ نزدم سوال کنم،چون نمیخوام بهت زنگ بزنم دیگه!!! واسه همین ایمیل دادم..
به نظرتون اشتباه کردم؟
چرا اینقدر دیوونه بازی در میارم آخه.... از خودم خسته شدم.
اینقدر بی اعتماد هستم به خودم که کارم رسیده به جایی که روی کاغذ نوشتم به فرزاد زنگ نزن، هروقت یک بار زنگ زد تو هم یک بار زنگ بزن. :(
راستی
من دنبال کتاب "زنان شیفته" و "وابستگی متقابل" میگردم که از اینترنت دانلود کنم، اما نمیتونم، کسی هست جای رو به من معرفی کنه؟ آخه اینجا کتاب فروشی ایرانی نیست اصلا..
از همهٔ دوستان ممنونم که راهنمای میکنید.
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام
لينك دانلود كتاب زنان شيفته
http://www.hamketab.ir/ebook-1089-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87.html
وابستگي متقابل را هم سعي مي كنم برات پيدا كنم . الان وقت ندارم .
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام خانومی اتفاقا روش خوبی هست که روی کاغذ نوشتی .خانموی تو خیلی صبوری و مهربون سعی کن الان فقط به خودت فکر کنی
من درک میکنم تو این شرایط به همسرت شدیدا نیاز داری اما سعی کن روی پای خودت وایستی و محکم باش.
من اصلا نمیتونم همسرتو درک کنم ولی امیدوارم بخودش بیاد و قدر همسر پاک و مومنی مثل تورو بدونه
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
آزاده عزیزم
نمیخوام بهت زنگ بزنم یعنی شروع یک قهر و شاید برای همسرت سخت باشه که غرورش رو کنار بگذاره و زنگ بزنه .
اگر میتونستی خودت رو بی تفاوت نشون بدی خوب بود هرچند همسرت باید متوجه دلخوری و ناراحتی شما میشد و میدونست که بعدا نمیتونه توجیه کنه اما نه با بیانی که استارت قهر زده بشه . میتونستی بگی زنگ نزدم تا بیش از این مورد بی حرمتی واقع نشم .
همسر شما به زمان نیاز داره تا به خودش بیاد . وجود بچه یک شوک بوده براش که خودش رو در برابر مسئولیت ها ببینه . و این برای شما میتونه یک شروع خوب باشه تا همسرت رو متوجه کنی که زن گرفته و باید پذیرای مسئولیت هاش باشه .
میدونم در شرایط سختی هستی اما از هر راهی که میتونی احساساتت رو کنترل کن و خودت رو در این زمینه تقویت کن و خسته نشو . برای حفظ زندگیت و تغیرشکل اون باید صبور باشی عزیزم .
مواظب خودت و اون کوچولو باش .:46:
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
:((، بعدش که ایمیلم رو فرستادم فهمیدم که چه اشتباهی کردم این حرف رو زدم...
خدا کنه این یکماه زود بگذره که بیام ایران،،اینجوری خیلی اذیت دارم میشم..دیوانه شدم،،واقعا احساس میکنم افسرده شدم.
منو کرده وسایل بازی خودش. ۳سال اشتباه کردم چون پیشش نبودم. فرزاد بدیش اینه که پشت تلفن خیلی بد اخلاقه و واقعا پشت تلفن این حرفای که باران عزیزم زد رو نمیشه بهش بزنم.
وقتی پیشش بودم ۲ماه پیش؛ در مورد اینکه دوست دختر نگیره و این چیزا حرف زدم باهاش، اونم با خواند جوابم میداد،خوشش میاد وقتی میبینه اینقدر حساس هستم. منم دیدم اینجوری میکنه، بهش گفتم اصلا هر کاری دوست داری بکن تا از وجدان درد بمیری...اینو گفتمو رومو کردم یطرف دیگه خوابیدم. یهو دیدم محکم بغلم کردو بوسیدم...حالا نمیدونم این یعنی چی. من این برخردشو نمیفهمم اصلا و گیج شدم واقعا..
الان هم یه اشتباهه بزرگ انجام دادم، اونم اینکه دیدم جواب ایمیلم نداد، مجبور شدم زنگ بزنم، اولش گوشیش زنگ خورد،ولی بعدش دیگه مشغول بود. عصبیم کرده::
خیلی ناراحتم از اینکه اینقادر دوسش دارم و اون حتا یک ذره احساس نسبت به من نداره :(:(:(
ani عزیز ممنون از بابت معرفی سایت.اگر فکر میکنید کتابی هست که بهم کمک میکنه لطفا بگید.مرسی
پرناز عزیزم مرسی. تو همه مدأن صبور هستم، الا این زنگ زدن..روی این یک موضوع نمیتونم خودمو کنترل کنم. از دست خودم عصبانیم.
RE: شوهرم دوست دختر داره،نمیدونم چیکار کنم
سلام آزاده جان
مامان شدنت مبارک:72:
عزیزم من در رابطه با مشکلت هیچ تجربه ای ندارم و باطبع بهتره نظری هم ندم.
اما یه چیز رو می خوام بهت یادآوری کنم:
ببین خانمی سعی کن اولا تا اونجاییکه می تونی دیگران رو موقع اشتباهاتشون کم تهدید کنی.
و اگه تهدید کنی حتما حتما به حرفت عمل کن و در غیر اینصورت یه دلیل فوق العاده توجیه کننده برای عمل نکردن به اون پیدا کن که خیلی هم موردی باشه.
عزیزم اگه هی تهدید کنی و بعد طاقت نیاری و یا صلاح ندونی و بهش عمل نکنی، فقط ارزش حرفت و قاطعیتت رو زیر سوال می بری.
برات دعا می کنم.