من رشته ی محبت تو پاره می کنم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم ...
:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
من رشته ی محبت تو پاره می کنم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم ...
:72:
احمد اقا سلام:72:
خیلی خیلی بهتون تبریک می گم.:72: خیلی خوشحالم که بالاخره تو این همه طلاق و سختی یه مورد هم این طوری داره به نتیجه می رسه.:323:
این حالت خانمتون کاملا طبیعیه. خانمها احساسی هستن و او مجبور بوده تو این یک سال تمام محبتش و تو دلش نگه داره و الان میخواد به یک باره اونو به شما بده. با اغوش باز پذیرای محبتش باشید. و چندین برابر این محبت و نثارش کنید تا روح خستش و التیامی باشد.:310:
مورد بعدی که میخواستم بهتون بگم اینکه روح و روان خانمتون خیلی خستس. از ناملایمات از سختیها از فشار هایی که در این مدت تحمل کرده.
او نگرانه که نکنه مجبور باشه بازم این روزای سخت و دوباره بگذرونه.
نمیخوام نگرانت کنم اما می خوام بگم کارت از قبل خیلی سخت تر شده.
چون اون موقع یه دختر با نشاط و اوردی تو خونت و الان یک خانم خسته از روزگار و که تو شارژرش هستی.
باید مدام شارژش کنی و خودت خالی نشی. باید بتونی کاری کنی از این سختیها به یک ارامش کامل برسه.
فکر کنم یک سفر دو نفره هم روحی دوباره بهتون بده.
شما که این همه سختی کشیدی و صبر کردی و دنبال راه چاره بودی تو رو خدا یه ذره بیشتر رو خودت کار کن و با روحیات خانما بیشتر اشنا شو.
زندگی به کام و شیرینیش نوش جانتون جناب احمد اقا:72:
موفق باشید:72:
منم يه پيشنهاد بدم؟:310:
آقاي m25teh عزيز:72:
چرا به خانمتون آدرس اين سايت و اين تاپيكو نميدين؟
اين كارتون خيلي حسنها داره مثل:
1-خانمتون ممكنه خيلي مهارتهاي زندگيو مثل شما كه اول نداشتي نداشته باشه و با آشنايي با اين سايت اونا رو بدست مياره
2- خانمتون با خوندن اين تاپيك ميفهمه شما تو اين مدت چقدر سختي كشيدين و صبر كرديد و اجر كارتون رو ميدونه
3- ميفهمه كه شما دوستش دارين چون بارها اين مطلبو از همون يك سال پيش تا حالا عنوان كردين
4- از بعضي انتظارات شما (مثل اينكه خيلي دوست داريد زودتر از در خارج شيد يا مثلا بهتون نگه بي عرضه و ...) يا دلخورياي شما از دستش اطلاع پيدا ميكنه و ممكنه دليل خيلي از رفتارهاي شما رو هم بفهمه ...
و ...
البته ميتونيد خودتونم بشينيد كنارش و مطالبو با هم بخونيد تا توجهش رو بيشتر به سمت قسمت خوشگلاش جمع كنيد و اون وسطا اگه سوتي داده شده سريع جمع و جورش كنيد يه جوري كه ضايع نشه:311:
البته نميدونم اين كار درسته يا نه خواهش ميكنم اگر درست نيست باتجربه ها و عزيزاي تالار حتما اين قضيه رو اطلاع بدن چون دلم نميخواد خداي نكرده با راهنمايي اشتباه من نتيجه ي اين همه زحمت پرپر بشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
به هيچ عنوان توصيه نمي شود . ابدا اينكار را نكن .بيش از اينكه سازنده باشد آسيب زا است .
من هم می گم آدرس سایت و تاپیک را ندین. البته با نظر خانم آنی دیگه لزومی نداشت من چیزی بگم. ولی یه لحظه خودم را گذاشتم جای خانومتون و فکر کردم اگه این همه مطلب را بخوانم و بدانم، دوباره درگیریهام با خودم شروع می شه و کلی سو تفاهم و ...
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
حتی خودتون هم خیلی وارد جزییات نشید و اون روزها رو دوره نکنید. تو فلان گفتی، من فلان کردم و ...
در ضمن این موضوع روبرو کردن و فلانی فلان حرف را زده و ... همه را کلا بی خیال بشین. اگه بخواهید پی این جور ماجراها را بگیرید و دنبال حرف مردم برید کلا از زندگی ساقط می شید و جز روح و روان خسته و آشفته به هیچی نمی رسید. بی خیال همه ی حرفهایی که زده شده. حتی حرفهای خواهر و مادر شما یا ایشون تا ... غریبه ها.
اصلا بهشون فکر هم نکنید.
سلام
از اس ام اس هاي احساسي شروع شد
رسيد به اس ام اس هاي اين مدلي كه مينويسم :
... دين اسلام و خدا رو فراموش كردي كمي قرآن بخون
... امروز احساس كردم غريبه كنارم ، حرفات بعد شكسته منو . تو اثبات كردي ديگه منو نميخواي
.... وقتي خديجه خواستگاري كرد محمد رو شناخت دنياشو داد به محمد كمكم كن
.... تنهاييم رو چي جواب ميدي گريه هام رو چي جواب ميدي خستگي يه دل شكسته چي جوابي داره ، اي كاش مي تونستم گريه كنم من شكستم بي تو ولي هيچ جوابي نيومد
... امروز بعد از يك سال بغضم تركيده بد داغونم كرده
... فردا تمرين نيم ساعت چون ميخوام حرف بزنم (دكتر گفته يكي حرف بزنه اون يكي بشنوه هر نيم ساعت مال يكي )
... جان من يه كمي قران بخون خودت رو پيدا كن مثل من نميدونم مسخره ميكني يا ميخندي فقط خدا مي دونه تا كي يك سال و نيم صبر يك هفته هم روش
حكمتش چي فردا ميبينمت
.... تو امروز 50000 تومن پول داشتي دروغ گفتي ندارم ( من ناهار نخورده بودم ولي خانمم خورده بود گرسنه ام بود بعد از مشاوره اومدم بيرون گفتم بذار يه كيك بخرم بعد يادم افتاد يه چك 50 تومني بيشتر ندارم گفتم ولش كن پول ندارم . حالا اينو حرف كرد منم اس ام اس زدم ذهن خواني نكن ، زود قضاوت ميكني )
...
نميدونم چيكار كنم ، داره احساسي برخورد ميكنه ، فردا مياد ميبينه دوباره من احمد هستم دوباره باز ميخواد شروع كنه . عوض نشده فقط يه خورده تحت فشار نرم تر شده . خسته هست اما تغيير نكرده
ديروز ميگفت مشاور ادم خودشه گفتم نه اينطور نيست ما به يه سري چيزا علم نداريم ميتونن كمكمون كنن .
نميدونم واقعا .
گيج ميزنم . عصر قرار داريم . دل خودم كه پر هست هيچ بايد ساكت باشم و بشنوم . قلبم درد ميگيره بعضي وقتا فكر كنم سكته هم بزنم به زودي خدا نكنه البته ها ولي خب ديگه حس ميكنم .
دوستان عزيز ، با اخلاقي كه خانم من داره ، اگه بياد بفهمه با شما درد دل كردم ، ديگه نميگه مهرت به دلمه ، زنده زنده پوستم رو ميكنه ، فكر ميكنه يه سال هست دارم با شماها خوش ميگذرونم و فكر نميكنم بتونه درك كنه كه اينجا محلي براي مشاوره هست فكر ميكنه يه پاتوقي بوده كه من جور كردم و توش اتراق كرده بودم .
همين حالا كه هيچي نميدونه هزارتا سئوال براش درست كردن : ميگه همكارهاش ميگن عجب صبري داري اگه همچين مردي گير ما ميفتاد نگاه هم نميكرديم بهش ( احتمالا گفتن نگاه سگ نميكرديم هه هه هه )
ميگه يكي از همكاراش گفته طلاقت رو بگير لياقتت رو نداره
اما خودش ميگه منم بهشون گفتم نه يه جاي زندگي من ايراد داشته كه امروز اينطوريم و بايد اون رو پيدا كنم .
نميدونم الله اعلم
تو هم همچين كم احساسي نمي زني ها !!!!!!!!!!:311:
اين داستان ها طبيعي است . براي هر دو شما .
قرار نيست او چيزي شده باشد كه تودلت مي خواد .
قالبش كه نزدن تا اون چيزي بشه كه تو دلت مي خواد .
مهم اين است كه بفهمه و بفهمي كه بايد قدر همديگر و زندگي تان را بدانيد و امروز با وجود اين همه تفاوت چطوري با هم برخورد كنيد كه زندگي تان را نابود نكنيد .
گاهي احساس ميكنم ميخواد به من اثبات كنه كه يه سال هست به فكرم هست و داغون شده
در حالي كه در عمل نشون داده كه بدون من به چيزهايي كه ميخواسته رسيده ( شغل دانشگاه گواهي رانندگي و كلاس هاي مقدماتي و پيشرفته كامپيوتر ) حالا اينا قسمتي هست كه به من گفته
ميگفت اگه تمكين برنده نميشدي داشتم ميرفتم مشهد .
مغز آدم هنگ ميكنه نميتونه تجزيه تحليل كنه خب
اگه اينا كه ميگه راسته پس اون موقع چي بود ؟ اگه تو كلانتري اونطور جدي منو داشتن مينداختن زندان حالا اين دل چي ميگه ؟
به نظر شما آيا اين حالت از شكست به دست نيومده ؟ يعني چون توي دادگاه شكست خوردن به اين حالت پناه آورده باشن ؟ خدايي نكرده يه وقت بعد از خاموش شدن اين دوره ! برنامه تكراري پيش نياد ؟
ani بزرگوار
من واقعا احساسي ام چون ميخوام زندگي كنم ، اما بدون پيش شرط و بدون تهديد و بدون هر گونه نقشه سازي قبلي
كمك كنيد اين مثل يه قرارداد نوشتن ميمونه . هم بايد همديگه رو دوست داشته باشيم هم بايد جايگاه هامون رو بدونيم چيه .
خيلي پروژه عظيميه ها
كل زندگيم رو تعطيل كرده . هر لحظه هم دوست داره منو ببينه
دوست عزیز ، اگه بخواین ریز بشین تو این مسائل و پروندشون رو از اول باز کنین دوباره میشه همون آش و همون کاسه.. اگه خانوم شما هم بخواد می تونه مثل شما همچین تناقضی رو در شما پیدا کنه. مثلا اینکه الان شما میگین 1 سال عذاب کشیدین ، اما تو 1 سال اصلا دنبالش نیومدین ، یا اینکه تو دادگاه به اون شکل صحبت کردین و خیلی چیزهای دیگه. من خوشحال هستم که زندگیتون دوباره داره رو به راه میشه ، اما یک سری خصوصیاتتون رو جدا" باید بر طرف کنین. مثلا هر بار که من میام این تاپیک ، یاد اون جملتون میفتم که به خانومتون گفتین نقاب بذاره! دقیقا مثل اینه که خانومتون از شما بخواد به جای شلوار جین یا تی شرت ، عبا بپوشین برین بیرون. به نظرم اگه افکارتون فعلا بره سمت خصوصیات رفتاری خودتون درصد زیادی از مشکلات حل میشه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط m25teh
بنظرم شما زيادي داري منفي به قضيه نگاه مي كني. سعي كنيد به ديگران اعتماد كنيد. اون يك خانمه و يك خانم به پشتوانه و اعتماد عاطفي زيادي از طرف همسرش نياز داره. اونم دقيقا مثل شما مي ترسه. هيچكس خودآزاري نداره كه براي بدبخت كردن خودش اقدام كنه! مسلما دوست داره خوشبخت بشه. همين حرفي هم كه جلوي همكاراش گفته يعني شما خيلي توي دلش جا باز كردي!:310:
سعي كنيد فقط محبت كنيد و بهش اطمينان بديد. جوري رفتار كنيد كه اگر خداي نكرده يه اتفاقهاي ناجوري هم افتاد(كه بنظرم ديگه نميفته) به گذشته كه برميگرديد از خودتون راضي و سربلند باشيد. نه اينكه بگيد كاش اينكارو مي كردم اونكارو مي كردم شايد اينجوري نمي شد!
من به عنوان ناظر، زندگي شمارو اوكي مي بينم و بنظرم اگه شما هم يكم شناختتون رو از عواطف و احساسات زن بالا ببريد قطعا موفق مي شيد.
پس پيش به سوي خوشبختي!