RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
ممنونم آنای عزیز
از صحبتهات استفاده می کنم ولی راستش من منظورم این نبود که واقعا می خوام توی زندگی این کارها رو انجام بدم فقط می خواستم بگم که چقدر دوستش دارم مگر نه اینکه دوست داشتن اعتماد و ازخودگذشتگی میاره؟
ولی من اون اعتماد و ازخودگذشتگی رو توی خودم نمی بینم! گرچه خیلی از خودم گذشتم، هنوز هم گاهی خودم رو از یاد می برم ولی این درست نیست من خدا و پیامبر که نیستم یه انسان عادی ام اگر از خودگذشتگی کردم و یه جایی کوتاه اومدم انتظار دارم طرف مقابل یه جای دیگه واسه من همین رفتار رو داشته باشه ولی وقتی همه اش تو کوتاه بیای و یه دفعه چشم باز کنی و بینی که طرفت احساس می کنه این وظیفه تو هست که همیشه کوتاه بیای دیگه خسته می شی و از خودت بدت میاد...
می دونی شخصیت من حمایتگره من همیشه از اطرافیانم حمایت می کردم طوری که دوران دبیرستان و دانشگاه دوستام تمام مشکلات زندگی و خانوادگیشون رو برای من تعریف می کردند و از من راهنمایی می خواستند!! من هم مثل الان آدمهای توی این تالار به صبر دعوت می کردم، انرژی مثبت می دادم و و و
گاهی تلفنهای یک ساعتی داشتم، توی خونه مشهور شده بودم به مشاور!!!
این چند سال هم همین رویه رو ادامه دادم ولی حالا خسته شدم، بریدم چون طرفم کسیه که مرتب به حمایت نیاز داره،ولی خودش نمی دونه چه طور حمایت کنه یا شاید هم نمی خواد حمایت کنه!! به خاطر من از خودش نمی گذره لااقل اغلب مواقع که اینطوری بوده....
خسته شدم از بس انرژی مثبت دادم ... پس کی یه نفر به من انرژی مثبت می ده؟؟
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
عزيزم سلام
مي دانم و درك مي كنم كه خسته هستي و نياز به بازپروري خودت داري .
اما چرا اين خستگي حاصل شده ؟
به اين دليل كه خودت وظيفه ي حمايت گري را برگزيده اي . پس اين يك انتخاب است و كسي از تو توقع چنين جايگاهي را ا ز روز اول نداشته خودت اين طور عمل كرده اي وامروز هم خودت خسته هستي . تو نمي تواني ديگران را تغيير بدهي و از آنها توقع داشته باشي كه رفتاري متناسب با رفتار تو داشته باشند اما مي تواني خودت را تعديل كني و وقتي خودت تعديل شدي ديگران هم نرم و آرام تغيير خواهند كرد .
به خودت فشار نيار كاري را بكن هم اندازه ي توان و قدرت توست . قرار نيست تو هميشه حامي باشي و قرار هم نيست كه ديگران هميشه حامي باشند . ما نقص هاي همديگر را تا حدي مي توانيم پوشش بدهيم و به هم كمك كنيم كه ديگران و از جمله خودمان رشد كنيم .
بايد ببيني چرا اين حد به خودت فشار مي آوري و حمايت مي كني اين ظاهر صورت مسئله ي توست . در درون و لايه هاي دروني اتفاقات ديگري مي افتد كه تو با نمودار ظاهري حمايت ، دردها و رنج هاي كودك درونت را پوشش مي دهي و در اين قالب نوازش و تائيد مي گيري .
اين را حتما ريشه يابي كن . ببين از اين حمايت چه مي گيري و چه چيز دريافت مي كني كه باعث خرسندي ات مي شود ؟!
كنترل كردن و زير نظر گرفتن افراد مسائل ؟!
براي اينكه هر چيزي سر جاي خودش باشد و به شكل درست و كامل انجام بشه ؟!
براي اينكه ترس هاي دروني ات را پوشش بدهي ؟
و..................
از اين دست سئوالها براي خودت طرح كن و جواب صادقانه بده . ريشه را كه پيدا كني . راه حل كنترل كردن و تغيير روش هم آسان خواهد شد .
به مرور مسئوليتهاي كوچك و ريز و درشت را به همسرت محول كن بدون اينكه توقع داشته باشي كه بايد در حدي كه تو قبول داري انجام بدهد حتي اگر اشتباه كرد و شرح وظيفه اش را درست انجام نداد و در حد عالي نبود تو تشكر كن .
ريشه ي توقعات را در خود خشك كن . به هيچ عنوان كاري را به صرف دريافت متقابل انجام نده . به اين علت كه اين توقع در بسياري از مواقع صورت عيني به خود نمي گيرد و دائما در حال اذيت شدن خواهي بود . ياد بگير كاري را انجام بدهي كه مناسب با توان و قدرت توست و اگركاري براي كسي انجام دادي واقعا بدون چشمداشت باشد .
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
سلام:72:
من تمام پست هات رو خوندم از صفحه یک تا آخر صفحه هفت. بهت تبریک می گم که این همه پشتکار داری و این چند ماه کارت رو پیگیری کردی.
می دونم الان خیلی خسته شدی و ازاش بدت میاد. منم خیلی وقت ها همین حس رو دارم و می دونم که این حس در خیلی ها به وجود میاد.
چند لحظه به اون فکر نکن. نه اینکه باهاش قهر کنی یا بهش محل نذاری، سعی کن کمی به خودت فکر کنی. کاری رو که دوست داری انجام بده، چیزی رو که دوست داری بخور، برو برای خودت یه چیزی که دوست داری بخر، حتی شده یه شاخه گل.
قرار نیست همیشه عاشق همسرت باشی. بعضی اوقات هستش که آدم از خانواده و نزدیک های خودش هم بدش میاد، چه برسه به همسرش.
این دلایل مختلفی داره که حتما همیشه رفتار همسر آدم نیست. گاهی اوقات مربوط به اوضاع روحی آدمه که صرفا هم افسردگی نیست.
خیلی حرف دارم که برات بزنم. ولی الان نمی تونم همه اش رو یکجا برات بگم.
مواظب خودت باش. یک کم به خودت روحیه بده تا دوباره بیام.
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
lonely sky عزیزم
ناراحتم برای این همه غصه های دلت که البته پای صحبت هر کدوممون بشینی یه بخشی ازین غم هارو داریم حالا هرکدوممون با رفتارهامون و باورهامون یا مسایل حل کردیم یا وخیم تر
فکر نمیکنم زندگیامون اینقدر ساده به دست اورده باشیم که یا بخوایم بهمش بزنیم یا توی این زندگی قورباغه ابپز شیم
پس عمیق تر دنبال ریشه ای موضوع باش شاید بهتر باشه یه لیستی از مثبت و منفی هات تهیه کنی و سعی کنی مثبت هارو تقویت کنی و در کنارش اروم اروم به منفی ها بپردازی سعی کن زندگیت و شادیت اینقدر به طرف مقابلت وابسته نباشه تا بتونی انرژی مثبت از بیرون به خونه و همسرت تزریق کنی
امیدوارم هزار راه نرفترو تجربه کنی :)
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
سلام به همه دوستای خوب قدیمی و جدیدم
دوستای قدیمی که تاپیک من رو می خوند و توی شرایطی که واقعا نیاز به راهنمایی و همدردی داشتم پیشم بودند و تنهام نذاشتند. امیدوارم همیشه توی زندگیتون شاد و خوشبخت باشید :43:
بلو اسکای مهربون (مامان گل آینده)، سابینای عزیز، سیسیلی، فرهنگ، تسوکه،green، بهشت، آنای عزیز، بالهای صداقت، iMoo، دل و همه دوستای خوبی که می خوندند و تشکر می کردند و به درددلهای من گوش می دادند.
راستش دوباره برگشتم و تمام نوشته های خودم رو دوباره خوندم، عجب روزهایی بود و چه خوب که یه رونوشت از خاطراتم اینجا دارم :163:
واقعا چه روزهایی بود، انگار با یک طناب توی هوا معلق بودم و نمی دونستم تا کی می تونم توی اون وضعیت بمونم.
حالا که نوشته های خودم رو می خونم می بینم که چقدر سختگیر بودم و شاید هم یکمی قدرنشناس!!!
راستش رو بخواید نمی تونم ادعا کنم که من خیلی تغییر کردم (متاسفانه!!!)
من شاید همون دختر یکمی غرغروی، خودخواه و کمالگرای قبلی هستم ولی با جرات می تونم بگم که شوهرم خیلی خیلی عوض شده!!! خداییش بالاتر از گل به من نمی گه و هر وقت از دستش دلخور می شم زودی برای آشتی پا پیش می ذاره، اصلا طاقت قهر و ناراحتی من رو نداره، امشب دعوا کنیم، فردا صبحش بغلم می کنه و عذرخواهی می کنه. (قبلاها بعد از دعوا کمتر پیش می اومد عذرخواهی کنه و تقصیر رو گردن بگیره!!!)
صبح دعوامون بشه، بعدازظهرش با شکلات یا شیرینی یا گل میاد خونه و می گه برای آتش بس خریدم.
دارم ایمان پیدا می کنم که چقدر دوستم داره و عاشقمه، من خیلی در حقش ظلم کردم، می دونم!!! ولی اون خیلی بخشنده شده، من هم توی این مدت تقریبا تونستم ناراحتی های گذشته رو ببخشم!! بعضی وقتها در مورد روزهای سخت گذشته با هم حرف می زنیم و خنده مون می گیره!!!! خندمون می گیره از این که چه روزهای قشنگی رو با لجبازی و غرور به خودمون زهر می کردیم!!
می دونید زندگی اینجا خیلی چیزها به ما یاد داد. مردم اینجا خیلی آرامش دارند و همه چیز رو ساده می گیرند، گمونم به خاطر همینه که بالای 80 سال عمر می کنند!! (گرچه آدمهای تنهایی هم هستند)
همسرم مدتیه یاد گزفته چظوری با استرسها روبرو بشه و بیماریش مدتیه دست از سرش برداشته، من هم مدیته که بیشتر به خودم فکر می کنم، غذاهایی که دوست دارم رو می پزم، (حتی شوهرم برام می پزه!!) واسه خودم خرید می رم، چندتا هدف توی زندگیم تعریف کردم و سعی می کنم یکمی وقت بیشتر برای خودم بذارم و خداییش شوهرم هم من رو حمایت می کنه.
حالا موج سینوسی اینطوری شده که صعودش خیلی طولانیتر از نزولشه!!!
شاید اون زمستان طولانی و خسته کننده که فقط برف بود و برف، استرسها و ناراحتیهایی که هنوز از زندگی توی ایران دنبال خودمون کشونده بودیم و خیلی چیزای دیگه باعث شده بود خیلی خیلی به هم بریزم و توی موقعیتی که واقعا نیاز به همدم و راهنمایی داشتم شما دوستای خوبم اینجا بودید و من رو دلداری می دادید.
ولی خداییش انگاری شوهرم بیشتر از من عوض شد،خودش هم گاهی می گه "من خیلی عوض شدم، دیگه آدم قبلی نیستم!"
خیلی در مورد زنها و رفتارهاشون اطلاعات کسب کرده، گاهی به من می گه "شما زنها رو خودتون هم نمی شناسید، فقط خدا می دونه چی خلق کرده" :227:
می گه من صد سال دیگه هم با تو زندگی کنم نمی تونم بفهمم که الان مثلا می گی "گرسنمه" یعنی چی؟ یعنی واقعا گرسنته؟ یعنی دوست داری من بهت توجه کنم؟ یعنی دوست داری من برات غذا بیارم؟ یا شاید هم فقط می خوای با من حرف بزنی و اصلا گرسنه ات نیست؟؟؟ :311:
یادمه یکبار سر یه مساله ای بهش گفتم "تو الان باید حرف دلت رو بزنی و با من مخالفت کنی، ولی اگه من ناراحت شدم و گفتم چرا اینطوری می گی، تو ناامید نشو!! باز هم دفعه بعد حرف دلت رو بزن با من مخالفت کن!!!" :311: بعدش هر دو تامون از خنده ترکیدیم.
ولی واقعیت داره من کاملا فهمیدم که ما زنها موجودات کاملا پیچیده ای هستیم :163:
خیلی خیلی خیلی پیچیده تر از اونی که فکرش رو می کنید!!! :227:
گمونم ما زنها خودمون هم گاهی نمی دونیم دقیقا چی می خوایم!!! :163:
در هر حال فعلا که موج سینوسی اوضاعش آروم و خوبه، حالا تا بعد اگه دوباره دچار زلزله نشه!!!
امیدوارم توی زندگی همه تون شادی باشه و رضایت و سلامتی. :72:
همیشه خوش باشید :72:
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
آسمان تنهای عزیز؛ تبریک میگم به شما بخاطر این اتفاقات شیرینی که در زندگیتون افتاده!
نمی خوام ناراحتت کنم؛ اما می خوام یه کم بیشتر فکر کنی؛ به این فکر کنی که توی این شرایط آسمان تنها چقدر تغییر کرده؟ می خواد کاری کنه که تغییرات خوبه همسرش ثابت بمونه؟ می خواد به شرایطی فکر کنه که اگه همسرش برگشت به گذشته؛ چه عکس العملی از خودش نشون بده؟ یعنی می خواد باز سریع ناامید بشه و بگه این اونی نبود که من می خواستم یا ؟
می خوام بیشتر فکر کنی و شما هم مهارت های ارتباطی درست رو یاد بگیری برای اینکه بتونی این شرایط خوب رو حفظش کنی یا بهترش بکنی!:43:
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
خانم آسمان تنهاي عزيز :43:
خيلي بهتون تبريك ميگم و خيلي خوشحال شدم. :46:
نه مطمئن باشيد شما هم تغيير كردين من مطمئنم اگر هنوز هم اون كمالگرايي قبلي رو داشتين شايد تغييرات همسرتون به چشمتون نميومد و فكر ميكردين هيچ چيز خوب نيست.
البته به قول خانم دل هميشه انسان بايد براي پيشرفت يا حفظ داشته ها تلاش كنه ...
اميدوارم نمودار سينوسي نباشه. چه زوريه؟!! به زور خانم بلواسكاي و اينا ميخوان بگن نمودار زندگي سينوسيه!! آقا من اصلا ميگم نمودار زندگيتون ايشالا هميشه هيپربوليك باشه همينطور تا بي نهايت صعودي! :227: (صدسالي هست من ديفرانسيل نخوندم اميدوارم سوتي نداده باشم :163: هيپربوليك بود ديگه نه؟! )
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
ممنونم دوستای خوبم
دل جان شما راست می گی، من اصلا طاقت ندارم شوهرم دوباره تغییر کنه!!
اون خیلی تغییر کرده و من خیلی کمتر از اون!!! تازه با رفتارهای جدیدش من رو لوس هم کرده :163:
گمونم باید حواسم رو بیشتر جمع کنم و به قول دوستان حواسم باشه مرتب عشقم رو آبیاری کنم :303:
دل جان بهم می گی چه مهارتهایی رو باید یاد بگیرم؟ من هم دوست دارم حالا که اون اینهمه قدم برداشته، من هم بیشتر از این گام بردارم.
یاسا جون ممنونم عزیزم
ببین باور کن موج سینوسیه خوبه، فقط دامنه و شیبش وقتی نزولی می شه هر چی کمتر باشه بهتره!!! :163::163:
ممنون از همه دوستای خوبم، :43::43::72:
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
سلام میکنم با اسمانی که همه بهش پناه میبرند ....
پس چرا هنوز اسمان تنها تو رو خطاب میکنند ....چشمانم تو رو گونه ایی دیگه میبینه ....این هفته که تعداد سرزدنم به سایت بیشتر شده بود دریافتم که اسمان دیگر تنها نیست ..چون سرش حسابی شلوغ شده ..داره برای زندگی دوستانش تو تالار تلاش میکنه ...
اره ..به این نکته پی برده که هرچی بیشتر راهنمایی بخواد بکنه نیاز داره که خودش اون راهنمایی رو یاد گیره و بع عمل ببنده ..پس حالا دیگه اونی که روز اول میگفت خاطرات تلخ منو در برگرفته حالا با عزیزش میشینه به اون خاطرات میخنده از قلبی که حالا نور خورشید رو لمس کرده ....!!
واقعا چه زیباست ...میدونی زیبایش کجاست >؟؟ اینجاست که حالا داری احساس میکنی این درختی که گاشته شده سالها پیش حالا داره یواش یواش جون میگیره وشکوفه میده ....چه زیباست حالا که تک تک اجرهای زندگیتون رو خودتون با قلبی عاشقانه روی هم میچینید...!!
اونجاست که یه نفر میگه :»»» من گرسنمه !! >>> :311:
حالا واقعا این گرسنمه یعنی چی ؟؟؟ اینو باید از حاجاقا پرسید !!!
یاسا جان سیلام ...
این که گفتی یعنی چه ؟؟؟!! نه این که گفتی یعنی چه !!؟؟:311::311:
یکی به منم از اینا یاد بده که منش چی بید !!:P
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
آقا من اصلا ميگم نمودار زندگيتون ايشالا هميشه هيپربوليك باشه همينطور تا بي نهايت صعودي! :227: (صدسالي هست من ديفرانسيل نخوندم اميدوارم سوتي نداده باشم :163: هيپربوليك بود ديگه نه؟! )
ناراحت نشی یاسا خانوم فقط جهت یادگیری بود ...
اسمان پر ستاره ..اره من همین اسم صدات میزنم ...( بهتره همین بزاری اسمتو ) چون تمام هدفات ..قشنگی های زندگیت ..در واقع همون تک تک ستاره هاست ...
در نهایت برات همیشه ارزی موفقیت میکنم ...
و یه چیز دیگه ...
لبخند رو هیچ وقت فراموش نکن.. :)
موفق بمون:72:
RE: طلاق عاطفی، جدایی یا ادامه زندگی؟؟
lonely sky عزیز
من تصور می کنم بیماری همسر شما بیشر جنبه روانی داره تا جسمی فکر می کنم اون نمی خواد خوب شه تا همیشه نقش یه قربانی داشته باشه تا به خاطر کوتاهی هاش وجدان درد نگیره و جواب پس نده
تا شمارو کلا" از این روش تحت سلطش بگیره و همراه کنه و بیشتر بار مسولی عاطفی رو شونه شما بذاره